English Version
This Site Is Available In English

نیاز من در دل نیاز دیگران است

نیاز من در دل نیاز دیگران است

چهاردهمین جلسه از دوره اول جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی ارگ کرمان به استادی پهلوان همسفر فهیمه، نگهبانی همسفر کوکب و دبیری همسفر محبوبه با دستور جلسه «وادی دهم (صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱۰ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

مِنّت خدای را عزَّوَجَلّ که طاعتش موجبِ قُربَت است و به شُکر اندرش مَزیدِ نعمت. هر نفسی که فرو می‌رود مُمدِّ حیات است و چون بر می‌آید مُفَرِّحِ ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

به سفارش کلام استاد سخن سعدی و همین‌طور آقای مهندس و آموزش‌های ایشان که همواره ما را به قدردانی و قدرشناسی توصیه می‌کنند از بنیان کنگره‌۶۰ سپاسگزارم و همین‌طور از خانواده بزرگوار ایشان، از راهنمایان ارجمند خودم و مسافرم بی‌نهایت سپاسگزارم و از تک‌تک شما که امروز من را در جمع خودتان پذیرفتید و مطمئن هستم که قرار است درس‌های بسیار ماندگاری از شما بیاموزم و از این‌جا با خودم به یادگار ببرم و همین‌طور از ایجنت محترم همسفر سمیه و مرزبانان بزرگوار بی‌نهایت سپاسگزارم که اجازه دادند امروز من در این‌جا خدمت کنم و سپاس ویژه دارم از همسفر کوکب، همسفر محبوبه و همسفر زهرا خزانه‌دار محترم که به هر حال به واسطه پشت سر گذاشتن جشن گلریزان می‌دانم روزهای شلوغی را پشت سر گذاشته‌اند و به ایشان خداقوت می‌گویم.

این‌جا شعبه من نیست؛ اما خانه من است. خیلی برای من حس شیرین است؛ چون فکر می‌کنم در این‌جا من هم برای این صندلی و آجرها نقش بسیار کوچکی ایفا کرده‌ام. همیشه به ما یاد داده‌اند در کنگره لازم نیست مشعل بزرگی به دست بگیرید، شمعی هم روشن کنید، کافی است. بسیار از آقای مهندس سپاسگزارم که این حلقه بی‌نهایت لژیون سردار را در اختیار ما گذاشتند که یکی از  بسترهای نابی است که من می‌توانم بیایم و صفاتی را در خود خلق و کشف کنم و بعد آن صفات را گسترش بدهم.

صحبت از «وادی دهم» کار راحتی نیست؛ حداقل برای من و البته همان‌طور که آقای مهندس می‌گویند: «وادی‌ها مثل پله‌هایی هستند که ما را به مسیر‌های درست هدایت می‌کنند» و من می‌گویم این همان داستان پله‌پله تا ملاقات خدا است که قرار است من آرام‌آرام چیزهایی را درون خودم پیدا کنم و به قول آقای مهندس «در کنگره هسته وجودی انسان شکافته می‌شود» و من در خلال این کشف و اکتشاف به چیزهای برسم که هیچ وقت فکر نمی‌کردم. عنوان این وادی بسیار زیبا است «صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است.» هم نوید می‌دهد و هم هشدار و درواقع هم لطف و بخشندگی خداوند را به زیبایی به نمایش می‌گذارد و هم خطوط اختیار را ترسیم می‌کند، آن را به دست من می‌دهد و می‌گوید حالا این گوی و این میدان، برو، حالا می‌خواهم ببینم چه‌کار می‌خواهی بکنی و می‌گوید «زندگی عرصه یکتای هنرمندی ماست؛ هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود؛ صحنه پیوسته به جا است.»

ما از هر انسان‌شناس و از هر انسان آگاهی که در این زمینه تخصص دارد بپرسیم که آیا تغییر صفات و رفتار انسان کار شدنی و ممکنی است؟ آیا راحت است؟ قطعاً به شما می‌گوید؛ نه! قطعاً کار سختی است. آقای مهندس می‌گویند: «اگر یک روز آمدند به شما گفتند که یک کوه جابه‌جا شده است، تعجب نکنید! اگر آمدند و گفتند یک دریا خشک شده است، تعجب نکنید! اما اگر گفتند یک انسان رفتارش تغییر کرده است و ویژگی‌هایش متحول شده است؛ باید شگفت زده شد» و این چیزی است که شاید در کنگره برای ما عادی شده باشد؛ ولی در بیرون از این‌جا اصلاً چیز عادی نیست.

منِ فهیمه که از این درب وارد شدم با فهیمه‌ای که از این درب بیرون می‌رود فرق دارد. من مطمئن هستم که همه شما به این موضوع اذعان دارید. آن آدمی که در گلریزان شرکت کرده است و دستش را اول در ذهن‌‌مان به قول خانم سحر بالا برد، با آن آدمی که از این درب خارج شد فرق می‌کند. اول من یک صفت و حسی را تجربه می‌کنم. آقای منصوری می‌گویند: «حس خیلی مهم است؛ حس خلق می‌کند.» خیلی‌ وقت‌ها من با حس ناامیدی آمده‌ام و با حس امیدواری از درب بیرون رفته‌ام و این امید را این‌جا خلق کرده‌ام، با غم آمده‌ام و با شور زندگی از این درب بیرون رفته‌ام، با ناآگاهی آمده‌ام و با آگاهی از این درب بیرون رفته‌ام.

در این وادی آقای مهندس از نور، حس و صوت صحبت می‌کنند. سه‌ مؤلفه‌ای که نظم نظام آفرینش را خلق می‌کنند. چرا ما در کنگره این حس‌ها را تجربه می‌کنیم؟ چرا این ویژگی‌ها در ما ذره‌ذره شروع به تغییر می‌کند؟ من وقتی به گذشته خودم نگاه می‌کنم، امروز باورم نمی‌شود که من چه کوله‌بار سنگینی داشته‌ام و چه قدر قشنگ این‌ها را بیرون گذاشته‌ام، به‌خاطر همین سه‌ مؤلفه است. در کنگره دیدگان ما با بهترین نورها، با نورهای برگزیده، گوش‌های ما با اصوات برتر و حس ما و قلب ما با حس‌های ناب نوازش می‌شود. خیلی برای خود من جالب است که خانم سحر همیشه می‌گفتند: «قدر‌دانی؛ یعنی دیدن» و من فکر می‌کنم چه‌قدر با نور در ارتباط است.

آقای مهندس می‌گویند: «نور در نظام آفرینش و هستی فرمان می‌دهد.» جایگاه نور کجاست؟ جایگاه نور در دیدگان ما است. نور یک پیام را هر روز صبح به‌واسطه طلوع خورشید به من می‌رساند. هر صبح ما را از خواب بیدار می‌‌کند که بیدار شو و یک زندگی جدیدی آغاز کن و بیداری یکی از صفاتی است که در کنگره بسیار به ما توصیه می‌شود. اگر من قدردان باشم این بیداری در من اتفاق میفتد؛ اگر من به دیگری خدمت کنم این بیداری در من اتفاق میفتد و آقای مهندس می‌گویند: «تو زمانی می‌توانی یک صفت را تغییر بدهی که بدانی در درون تو هست.» من وقتی این صفت را می‌بینم، به آگاهی می‌رسم؛ اما روزی که تصمیم می‌گیرم اگر منفی است آن را مثبت کنم و اگر مثبت است آن را پروبال و وسعت بدهم، بیداری آن موقع در من اتفاق میفتد.

فکر می‌کنم بیداری با دانایی مؤثر بسیار ارتباط دارد؛ یعنی در واقع می‌شود گفت هر دو این‌ها انگار به یک‌دیگر گره خورده‌اند و آقای مهندس خیلی به ما توصیه می‌کنند و خیلی مرتب به ما می‌گویند که حس دوست داشتن، حس عشق به دیگران و حس کمک به دیگران داشته باشید. من وقتی به دیگران کمک می‌کنم دارم از هستی فرمان می‌برم؛ چون نور به هستی فرمان می‌دهد. آقای زرکش خیلی زیبا می‌گویند: «همه آدم‌ها دنبال هستی می‌گردند که به آن‌ یک مسؤلیت بدهند؛ ولی آقای مهندس کسی هستند که هستی دنبالشان است که به ایشان مسؤلیت بدهد» و ما شاگردان چنین بزرگ‌مردی هستیم که به ما فرمان‌هایی می‌دهند که قرار است برای زندگی خودمان اتفاقات شگفت‌انگیزی رقم بزند.

آقای زرکش می‌گویند: «ما در کنگره درس‌هایی را یاد می‌گیریم برای بیرون از کنگره و صفت بخشندگی، صفت سخاوتمندی چیزی نیست که من بیرون از کنگره با آن آشنا نبوده باشم یا قبل از کنگره نشنیده باشم یا ندیده باشم؛ اما در کنگره به شیوه دیگری این صفت برای من تعریف شده است». من واقعاً برایم باز تعریف شد؛ ولی در کنگره این اتفاق افتاد و من فکر می‌کنم آن حس کمک به دیگران به زندگی آدم رنگ و نور می‌دهد.

آقای مهندس به ما می‌گویند: «ما با دیگری معنا پیدا می‌کنیم.»؛ استاد امین می‌گویند: «نیاز من در دل نیاز دیگران است.» خیلی جالب است که این کمک به دیگران حالا شاید ما فکر می‌کنیم که این اتفاق جدیدی است یا شاید در طول قرن‌ها آدم‌ها با آن آشنا شده‌اند؛ ولی یک مطلبی می‌خواندم که اگر از شما بپرسند که نخستین نشانه تمدن بشری چیست؟ جواب شما چیست؟ یک نفر می‌گوید کشف آتش، یک نفر دیگر ممکن است بگوید نمی‌دانم ظروف سفالی و قلاب‌های ماهی‌گیری است؛ اما اصلاً هیچ کدام از این‌ها نیست! من خیلی شگفت‌زده شدم وقتی که متوجه شدم نخستین نشانه تمدن بشری استخوان یک لگن است که جوش خورده است! تعجب‌آور است که چه طور در قلمروهای حیوانی وقتی استخوان یک لگن می‌شکند دیگر جوش نمی‌خورد و کسی نیست به آن موجود کمک کند و او محکوم به فنا است؛ چون دیگر نمی‌تواند شکار کند و غذایی به دست بیاورد؛ اما در جوامع انسانی این اتفاق افتاد و این نخستین نشانه تمدن بشری شد. کمک به دیگری دشوار است؛ اما همان‌جا تمدن بشری شکل گرفت‌.

اگر آقای مهندس در واقع آیین گلریزان را برای ما احیاء می‌کنند؛ آیین گلریزان یک آیین باستانی است؛ اما بدانیم ریشه در تمدن بشری دارد. حالا که گلریزان را پشت‌سر گذاشته‌ایم فکر می‌کنم آن صفاتی را که شاید یک زمانی دنبالش بودیم، بتوانیم در خودمان پیدا کنیم. به باور من گلریزان فقط صفت من را تغییر نمی‌دهد، بخشندگی فقط صفت من را تغییر نمی‌دهد؛ بخشش صفت یک شهر، صفت یک سرزمین و صفت این دنیا را تغییر می‌دهد؛ چرا؟ به خاطر این‌که در آن یاری دیگران نهفته است؛ همان چیزی که آدم‌ها را زنده می‌کند‌. مگر در کنگره این کمک به دیگران  تک‌تک ما را احیاء نکرد. یک روزی ما همان دیگری بودیم که نیاز به کمک داشتیم و به ما کمک شد. فکر می‌کنم واقعاً این تمدن هر روز  در کنگره احیاء می‌شود و ما هر روز به شکل جدیدی با این خدمت به خلق مواجه می‌شویم.

در مورد صوت، نور و حس صحبت کردم. آقای مهندس وقتی‌ که در مورد صوت، حس و نور صحبت می‌کنند بعد از همه این‌ها دوباره یادآوری می‌کنند که ببینید این‌ها را گفتم که بدانید «صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است.» می‌دانید که در کنگره یک کوله‌پشتی داریم که آقای مهندس می‌گویند این کوله‌پشتی صور پنهان ما است و روزی که می‌خواهیم این بُعد را ترک کنیم به هر حال باید این بعد را ترک کنیم( آش کشک خاله‌ است)؛ باید ببینیم روزی که ما می‌خواهیم این بعد را ترک کنیم آیا می‌خواهیم سبک‌بال برویم یا می‌خواهیم قلوه سنگ در این کوله داشته باشیم؟ آیا این را از ارزش‌ها پر کردیم؟ آیا این کوله‌پشتی را از صفات برتری که در خداوند است پر کرده‌ام و آیا من در زندگی‌ام تلاش کرده‌ام که آن صفات را در خودم متجلی و قوی کنم؟ آیا این کوله را از این‌ صفات پر کرده‌ام؟ آقای مهندس می‌گویند که اگر این‌گونه باشید و با ویژگی‌های ارزشمند و مثبت آن را پر کرده باشید سبک بال هستید؛ اما اگر آن را با ویژگی‌های منفی پر کرده باشید مثل قلوه سنگ می‌ماند و به قعر جهنم می‌روید و اگر خالی باشد؛ یعنی اگر خنثی و بی‌تفاوت باشی در ماتم خواهی ماند و من احساس می‌کنم ماتم همان برزخ است.

در کنگره از روز اول خیلی در مورد بخشش صحبت کرده‌اند و آن نقطه تفکر را ایجاد کرده‌اند. آقای مهندس در این وادی از تفکر سالم، حس سالم، ایمان سالم و عمل سالم صحبت می‌کنند و البته می‌گویند که همه وادی‌ها خیلی عالی‌اند؛ ولی وادی تفکر شاه‌دخت همه وادی‌ها است. به خاطر اینکه اگر پندار سالم و تفکر سالم باشد، ایمان و عمل سالم شکل می‌گیرد. یکی از نقاط تفکری که راهنمای من همیشه در ذهن من جرقه زده‌اند این است که به من گفته‌اند فهیمه فراموش نکن روزی را که چه‌قدر تمنا می‌کردی که یک اتفاق خوشایند در زندگی‌ات رخ بدهد و اعتیاد از زندگی‌ات بیرون برود و اصلاً بتوانی عادی زندگی کنی. آن تفکر سالم است که برای همه ما جرقه است.

به باور من خدمت مالی یا بخشش نباید برای این باشد که من دچار این شور بشوم که ببینم حالا چه می‌شود؛ من امروز یک میلیون تومان پرداخت کرده‌ام ببینم هفته دیگر سه میلیون تومان شده است، نه! چرایی خدمت مالی من مهم است. برای همین آقای مهندس همیشه از تفکر صحبت می‌کنند. من اگر نبینم، بیدار نباشم و دچار عصیان باشم؛ اصلاً نمی‌توانم تفکر کنم که من چرا می‌خواهم این کار را انجام بدهم. من، آنچه گذشتِ زندگی خودم را فراموش نمی‌کنم، شما نیز فراموش نکرده‌اید که امروز این‌جا هستید؛ شما آدم‌های فراموش‌کاری نیستید؛ ما هیچ‌کدام نیستیم؛ چون یادمان هست سکانس‌های تلخ زندگی‌ خودمان را، یادمان هست و فراموش نکرده‌ایم۳؛ اما یک مرحله دیگری از بیداری اتفاق میفتد؛ پس زنان دیگر، مادران، فرزندان و همسران دیگر چه؟ آن‌ها دارند لحظات تلخی را که ما سال‌ها قبل و روزها قبل تجربه کرده‌ایم، تجربه می‌کنند.

روزی که من شال پهلوانی را دریافت کردم راهنما همسفر سلیمه به من گفتند: فهیمه الهی به هر چه که می‌خواهی برسی. به ایشان گفتم: خانم سلیمه من رسیده‌ام. در زندگی یکی‌ آنچه گذشت است و یکی همه آن اتفاقات خوشایندی است که هر روز دارد در زندگی رخ می‌دهد. تحقیقات شگفت‌انگیز آقای مهندس؛ یک زمانی اسیستانت دوره قبل خانم زهره می‌گفتند که ببینید کجای کنگره قلب شما می‌تپد؟ خیلی از این‌طور اتفاقات برای من میفتد؛ ولی یک مورد از آن‌ها خیلی برای من خوب و ماندگار بود که دوست دارم برای شما نیز بگویم؛ همان صبحی که ما به آکادمی رسیدیم یکی از همسفران که همشهری خود ما و مادر بزرگواری بودند که من ایشان را در آکادمی دیدم خیلی چهره گرفته‌ای داشتند و خیلی آشفته به نظر می‌رسیدند و من در دل خود گفتم که مشخص است که ایشان دیشب اصلاً نخوابیده‌اند و تمام شد و من ایشان را تا شب دیگر ندیدم تا در کوپه قطار دوباره دیداری با ایشان داشتم. نشستیم و صحبت کردیم و من با خودم می‌گفتم خدایا این همان خانمی است که من صبح دیدم؛ چروک‌ها و لکه‌ها همه رفته بود و این صورت شاداب شده بود و این مادر همه این حس‌های خوب را دریافت کرده بودند. من به خودشان هم گفتم که من صبح شما را قضاوت کردم؛ گفتند که من این فرزندم را انگار از آن دنیا برگرداندم؛ زیرا حتی برادرش می‌خواسته او را به‌خاطر تخریب بالایی که داشته از بین ببرد و من فکر کردم چه اتفاقاتی دارد رخ می‌دهد.

احیاء یک نفس، احیاء یک زندگی است و من خیلی خوش‌حالم که در جایی هستم که می‌توانم در خلق این حس‌های خوب شریک باشم و معتقدم که همان‌طوری که گفتم؛ ما یک شمع را روشن می‌کنیم؛ اگر بخواهیم به آن عظمت فکر کنیم؛ شاید قدمی برنداریم؛ ولی ما از ترس خودمان عبور کردیم و از ترس به شجاعت قدم گذاشتیم. آقای مهندس می‌گویند بخشش جگر می‌خواهد و البته این چیزی نیست که در یک جا تمام شود؛ حتماً که می‌تواند گسترش و انشعاب پیدا کند. گلریزان تمام شد و من صفت بخشش را تجربه کردم؛ اما ویژگی بخشش بدون برخورداری معنایی ندارد. همه ما تعهداتی را دادیم که دیگر الوعده‌وفا حالا دیگر باید برای این ویژگی تلاش خودمان را بکنیم.

خانم فریده دستیار اسیستنت خیلی حرف قشنگی زدند؛ ایشان گفتند که ما تعهداتی داریم، چه در کنگره و چه در بیرون از کنگره و فرقی نمی‌کند؛ ولی حالا ما امروز در کنگره هستیم. این تعهداتی که ما دادیم مثل بندهایی است که ما را به زمین وصل کرده است. برای چه ما باید به این بندها بند اضافه کنیم؟ آقای مهندس در همین وادی می‌گویند: «سر بر سجده الله بدون دست و پا خیلی آسان‌تر است»؛ بنابراین ما می‌خواهیم سبک به سمت بالا پرواز کنیم و آن بال پرواز‌هایی که روزی به ما داده شده است قرار نیست خاک بخورند، قرار است در آینده این سرزمین نقش بسزایی را ایفا کنیم.

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری، به اتفاق، جهان می‌توان گرفت.

تایپیست: راهنمای تازه‌واردین همسفر رقیه (دبیر سایت)
عکاس: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .