امروز میزبان همسفری هستیم که با عشق، ایمان و پشتکار، هر هفته دو بار مسیر اصفهان - نائین را طی میکند تا رسالت انسانی خود را از طریق آموزش و خدمت در کنگره60 به انجام رساند. ایشان با قبولی در آزمون راهنمایی سال گذشته، شال سبزرنگ خود را به نارنجی بدل نمود تا در مسیر رشد و ارتقای مستمری که در پیش گرفته است همچنان به آموختن و آموزشدادن و خدمت ادامه دهد. همسفر سارا چندین سال افتخار حضور در لژیون سردار را دارد تا همزمان با بهرهگیری از تمام فرصتهایی که کنگره در اختیار ما قرار داده برای زندگی خود و دیگران حرکتی تأثیرگذار و ثمربخش در پیش گیرد.
وادی دهم به ما یاد میدهد که حس اولین نیروی حرکت و تصمیمگیری است و هر آنچه تجربه میکنیم، ریشه در حس ما دارد. هنگامی که حس ما سالم باشد، سختیها قابلتحمل بوده و قابلتبدیل به فرصت میشوند. راهنمای گرامی، همسفر سارا را گزینه بسیار مناسبی یافتیم برای گفتگویی صمیمانه راجع به این وادی به این امید که شما خواننده گرامی از تجربیات ارزشمند ایشان بهرهمند شوید. اینک در مصاحبه پیش رو درباره مسیر تغییر، تلاش، خدمت و حس سالم صحبت میکنیم تا بدانیم چگونه آموزشها و تجربهها توانستهاند زندگی ایشان را شکل دهند و به رشد و حال خوش واقعی برسند.
مسافر حسین در پی ترکهای متعدد و بینتیجه و تخریبهای فراوان از طریق بهزیستی با کنگره۶۰ آشنا شده و بهاتفاق همسفر سارا با راهنمایی راهنمایان؛ مسافر پژمان و همسفر طاهره بیست و دو ماه و پانزده روز سفر کردند. آنتی ایکس مسافرشان هروئین و شیشه بود و اکنون به لطف خدا و دستان پرمهر و توانمند آقای مهندس هشت سال است که آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر سارا شطرنج و رشته ورزشی مسافر ایشان فوتبال است.
با نگاهکردن به گذشته، آیا صفاتی را به یاد میآورید که در وجود شما دچار تغییر و دگرگونی شده باشد؟ چه عاملی موجب این تغییر بوده است؟
بله وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم صفاتی در من بود که زندگیام را به سمت نابودی میبرد؛ صفاتی مثل تجسس، توقعات بهجا و نابجا از دیگران، حسادت و منیت. منشأ همه اینها منیت بود که در کنار آن، صفات نامناسب دیگری هم داشتم. خدا را شکر میکنم که امروز تغییر کردهام. تنها عاملی که باعث این تغییر شد، آموزشهای کنگره بود. در کنگره به این حال خوش و آرامش رسیدم و همه آن را مدیون آقای مهندس، کنگره و آموزشهایی هستم که از اینجا دریافت میکنم. یقین دارم هر زمان آگاهی انسان بالا رود، صفات او هم تغییر میکند.
لطفاً از منظر وادی دهم بفرمایید حس چگونه بر انتخابها، تفکر و کیفیت زندگی شما تأثیر میگذارد؟
ما در وادی دهم آموختیم که حس، اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد. تمام موقعیتهایی که در آن قرار میگیریم ریشه در حس ما دارد. وقتی حس و حال من خوب است همه چیز را خوب میبینم و هر کاری را که با حس خوب شروع کنم پایان و نتیجه خوبی خواهد داشت. قبل از هر حرفی باید بدانم پشت آن چه حسی وجود دارد. اگر حس من آمیخته با انتقام، کینه یا حسادت است، بهتر است آن حرف را نزنم؛ زیرا نتیجه خوبی نخواهم گرفت. اما زمانی که حس و حال من خوب است و میخواهم کاری را آغاز کنم، نتیجهاش هم معمولاً عالی میشود.
وقتی میخواهم با کسی صحبت کنم، اگر حس من محبت، عشق و گذشت باشد، مطمئناً نتیجه خوبی نصیبم میشود. حس دقیقاً مثل یک مزرعه است؛ اگر در آن گندم بکارم، زمان برداشت چندبرابر گندم برمیدارم و اگر جو بکارم، جو برداشت میکنم. پس حس من بسیار مهم است؛ چون بر عقل و تصمیمهای من اثر میگذارد و من باید از آن مراقبت کنم. اگر حس من آلوده باشد نتیجه خوبی نمیگیرم، اما با حس خوب، نتیجههای بسیار خوبی حاصل میشود.
چرخه وادی دهم چگونه میتواند در تغییر صفات گذشته و ایجاد نتایج جدید در زندگی کاربرد داشته باشد؟
اولین قدم برای تزکیه، تفکر سالم است. زمانی شرایط من تغییر میکند که شروع به تزکیه و پالایش کنم و در این مسیر اتفاقهای زیبایی برای من رخ میدهد؛ زیرا پایه هر تغییری تفکر درست است. در وادی دهم گفته شده تفکر سالم، ایمان سالم را به وجود میآورد، بعد عمل سالم را میآفریند و سپس حس، عقل و عشق سالم پدید میآیند. همه اینها به همان ریشه اصلی؛ یعنی تفکر سالم برمیگردد.
تفکر من زمانی تغییر میکند که آگاهیام بالا برود. من همیشه تصور میکردم مسافر من باید یکباره مواد را کنار بگذارد و مدام از او انتقاد میکردم، چون آگاهی و اطلاعاتی درباره اعتیاد نداشتم و تفکر من اشتباه بود؛ اما وقتی وارد کنگره شدم و کمکم مطالب تکرار شد و آموزشها جا افتاد، دانایی من به دانایی مؤثر تبدیل شد. وقتی فلسفه اعتیاد را فهمیدم و دانستم اعتیاد ربطی به اراده و غیرت ندارد، طرز تفکر من اصلاح شد. آنجا بود که ایمان من تغییر کرد و باور کردم شخصی که اعتیاد دارد بیغیرت نیست، بلکه تفکر او نیاز به اصلاح دارد.
وقتی عمل سالم انجام دادیم، حس ما تغییر کرد و حال ما خوب شد. سپس به عقل و عشق سالم رسیدیم و نتیجه این شد که صفتهای گذشته در ما تغییر کرد و نسبت به کنگره و درمان مسافر خود ایمان پیدا کردیم. آنجا بود که عشق شکل گرفت؛ عشق به خود، به هستی و به همنوع و وقتی اینگونه تغییرات اتفاق میافتد ما چرخه وادی دهم را در مسافران میبینیم؛ مسافری که با حال خراب وارد شد و امروز با حال خوب رها و درمان شده است.
لطفاً برای مخاطبین ما بفرمایید چگونه متوجه شدید که برای تغییر، باید ابتدا حس خود را اصلاح کنید؟
همه چیز در انسان به دانایی او برمیگردد. اگر در مسیر رشد و آگاهی باشم و بدانم ضدارزشها چه ضررهایی برای من دارند، هرگز به سمت آنها نمیروم. پیش از ورود به کنگره، در کار مسافرم زیاد تجسس میکردم، همیشه استرس داشتم و با این حس و حال خراب نمیتوانستم کارهایم را درست انجام بدهم. واکنشهای بدی نشان میدادم و زندگی ما پر از تنش میشد. وقتی فهمیدم این رفتارها چقدر از من انرژی میگیرد و چگونه بین من و مسافرم فاصله میاندازد و زندگیام را متزلزل میکند، کنار کشیدم. حالا حتی اگر گوشی مسافرم جلوی من باشد به آن نگاه هم نمیکنم و از زمانی که تجسس را کنار گذاشتم به آرامش رسیدم.
اگر میخواهیم صفتهای گذشته را تغییر بدهیم باید حسمان را تغییر دهیم و حس با دوری از ضدارزشها تغییر میکند. اگر از روی نادانی کاری اشتباه انجام بدهم، حس من آلوده میشود و زندگی به تباهی میرود و حتی اطرافیان هم آسیب میبینند. با کمکردن پلهپله ضدارزشها، آرامش هم پلهپله وارد زندگی ما شد و همین حس باعث شد به مسافرم نزدیکتر بشوم. فهمیدم که وقتی آگاهی بالا برود و دانایی به دانایی مؤثر تبدیل شود، تغییر در حس و رفتار ایجاد میشود.
دانستم اگر بخواهم زندگی آرامی داشته باشم، هرجا حس من آلوده بود باید «خودداری» وادی پنجم را به کار بگیرم و روی کار خود تفکر کنم تا با آموزشهایی که از کنگره گرفتم، راهحل بهتر پیدا کنم. آقای مهندس گاهی ممکن است برجک ما را محکم بزنند، اما چون این کار را با حس سالم انجام میدهند، ما با تمام وجود و با عشق، سخنان ایشان را میپذیریم و از آن لذت میبریم و عشق ما نسبت به ایشان هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
در وادی دهم با سه مؤلفه آشنا میشویم که به جهانِ مادی معنا میبخشند. لطفاً این مؤلفهها را با ذکر مثال برای ما تشریح بفرمایید؟
نور، صوت و حس. اگر نوری در هستی وجود نداشته باشد، تاریکی مطلق حکمفرما میشود و هیچچیز قابلدیدن نیست. وقتی من در جهل و ناآگاهی هستم؛ یعنی نوری درونم وجود ندارد؛ پس باید تلاش کنم با دانایی و دوری از ضدارزشها، تاریکی وجودم را به روشنایی تبدیل کنم.
صوت و صدا نیز اگر نباشد، حیات و زندگی معنا ندارد و سکوت محض حاکم میشود. اگر در سکوت مطلق باشم، زندگی برایم بیمعنا میشود. اگر نتوانم عشق و محبت خود را با کلام منتقل کنم و با انسان دیگری ارتباط بگیرم، زندگی معنایی نخواهد داشت. باید تلاش کنم آگاهی و پیامهای مفید را دریافت کنم و بتوانم آنها را از طریق صوت و کلام انتقال بدهم و با انسانها ارتباط برقرار کنم.
حس چیزی است که تمام موجودات از طریق آن هستی را درک میکنند. اگر حس من درست کار کند، من در بهشت هستم و اگر حس من خراب باشد، در جهنم خواهم بود. برای رسیدن به حس زیبا باید تزکیه و پالایش را آغاز کنم. دو پله اساسی وجود دارد که به من کمک میکند بهتدریج تغییر کنم: آموزش سالم و تجربه مفید. با این دو میتوانم در خود تغییرات و جهشهایی ایجاد کنم، از زندگی لذت ببرم، دنیا را دوست داشته باشم و به نقطهای برسم که حتی انسانهای خطاکار را هم دوست داشته باشم. آنجا میفهمم انسانها اگر اشتباهی میکنند بهخاطر جهل و تاریکی وجودشان است. با صوت، کلام و حس خود میتوانم به آنها آگاهی و عشق بدهم تا بتوانند از تاریکی بیرون بیایند و به سمت روشنایی حرکت کنند.
شاید مهمترین و مؤثرترین سؤال هستی این باشد که "عشق سالم چگونه در انسان به وجود میآید؟" پاسخ شما چیست؟
عشق سالم هیچوقت به وجود نمیآید مگر زمانی که آموزش صحیح و درست ببینم و آن آموزش را به دانایی مؤثر تبدیل کنم. زمانی به عشق سالم میرسم که اطلاعات درست را از منبع درست دریافت کنم و آنها را کمکم به عمل تبدیل کنم. این مسیر یکشبه اتفاق نمیافتد؛ به عشق سالم رسیدن زمانبر و دشوار است.
وقتی به آگاهی و دانایی درست برسم و شروع به حرکت کنم، پس از مدتی عشق سالم در من شکل میگیرد. در غیر این صورت، بدون دانایی، تفکر درست، ایمان سالم، عمل سالم، حس سالم و عقل سالم هرگز نمیتوانم به عشق سالم برسم. ابتدا باید آگاهیام را بالا ببرم تا تفکر من درست شود. وقتی تفکر من درست شد، ثابتقدم میشوم و ایمان من شکل میگیرد؛ سپس عمل تغییر میکند و حال من خوب میشود و وقتی حال من خوب شد، حس من سالم میشود. حس سالم هم باعث میشود عقل، درست تصمیمگیری کند و زمانی که به فرمان عقل برسم، عشق سالم در من پدید میآید.
کلام آخر...
از خدای مهربان سپاسگزارم که به من اجازه داد در مسیر رشد و آگاهی حرکت کنم، وارد کنگره شده و در اینجا ماندگار شوم. از جناب مهندس عزیز و خانواده محترم ایشان نیز بسیار سپاسگزارم که به معنای واقعی از خود گذشتند تا عشق، آرامش و حال خوب را به انسانهای دردمند و نیازمند برسانند. از خداوند میخواهم به من کمک کند تا همیشه در مسیر آگاهی قدم بردارم؛ حرکتم رو به نور باشد نه پشت به نور. برای همه انسانهای روی کره خاکی نیز آگاهی و بیداری آرزو میکنم.
منبع: کتاب عشق و سیدیهای وادی دهم
مصاحبهکننده و طراح سؤال: همسفر فرشته، رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر اکرم رهجوی همسفر محبوبه (لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: راهنما همسفر افسون، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی نائین
- تعداد بازدید از این مطلب :
83