روزگاری در خواب غفلت بودم، ترس، ناامیدی، بیاعتمادی و انواع تلخیها مرا آزار میداد که ناگهان نمیدانم خدای مهربان به پاس کدام کار خیر، روزنه نوری در دیوار تاریک زندگی من نمایان ساخت. آن روزنه، کنگره۶۰ بود که مانند قطعهای از بهشت، همه تلخیها را از خاطر من برد! در کنگره به من گفتند صفات بدی که داشتی در تو صادق نیست؛ چون جاری هستی و حرکت میکنی پس تو میتوانی انسان دیگری بشوی. در حرکتی که از کنگره آموختم، هرچه پیشتر میروم، از ترسها و ناامیدیها دورتر میشوم و به آرامش نزدیکتر میشوم.
با آموزشهای ناب این مکان مقدس حرکت را آغاز کردم. به من گفتند تو میتوانی مثل رودی که زلال و پاک است خود را از همه بدیهای گذشته جدا کنی و به زلالی آب چشمهها بشوی بهشرط اینکه با سعی و تلاش آموزشها را دریافت کنی و هر چه میآموزی به اجرا درآوری. به من گفتند هرگاه دست از آموختن بکشی مثل باتلاق و لجنزاری میشوی که نه چیزی به آن اضافه میشود و نه چیزی از آن کاسته میشود و در حالت ساکن و بیحرکت، هر چه در خود دارد تخریب و به لجن مبدل میکند.
در کنگره فهمیدم بدون تلاش و حرکت؛ حتی اگر به بهترین جایگاه انسانی برسم و بهترین صفات را داشته باشم، باز هم امکان دارد که سقوط کنم یا بالعکس؛ اگر در بدترین شرایط باشم، میتوانم با حرکت در جهت صراط مستقیم و با فرمانبرداری از راهنما، خودم را تغییر بدهم. کسی که دست مرا گرفت و راه را نشانم داد و مرا از صفتهای گذشته نجات داد، کسی که به من کمک کرد تا تغییر صفت را بیاموزم و به انجام برسانم راهنمای عزیزم بود که مانند مادری دلسوز دانش آقای مهندس را به من آموخت و با حرفهای قشنگی مرا راهنمایی کرد. وادی دهم به من یاد داد که هرگز ناامید نشوم؛ اما مراقب باشم که سقوط نکنم. اکنون میدانم که صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است. از خداوند میخواهم که به آقای مهندس و خانواده محترمشان آرامش و سلامتی عطا بفرماید.
نویسنده: همسفر فاطمه، رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر طیبه، رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون دوم)
عکاس: همسفر اکرم، رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون یکم)
ارسال: راهنما همسفر افسون، نگهبان سایت
نمایندگی همسفران نایین
- تعداد بازدید از این مطلب :
64