جلسه دوازدهم از دوره هفدهم کارگاه آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی زاگرس با استادی همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر نرگس و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «وادی دهم (صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است» در روز دوشنبه ۱۰ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ١۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه امروز وادی دهم «صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است» قبل از اینکه بحث را شروع کنم، داستانی را تعریف میکنم که تغییر را در آن بیان میکند. در شهری دو سنگ که از جنس مرمر بودند در موزهای قرار داشتند که از یک معدن استخراج شده بودند، یکی از سنگها کفپوش و دیگری مجسمه بود هر روز از راههای دور و نزدیک برای دیدن مجسمه میآمدند و آن مجسمه را تحسین میکردند. یک شب سنگ کفپوش ناراحت شد و با ناراحتی به مجسمه گفت چرا همه تو را تحسین میکنند. من از این زندگی شاکی هستم و زندگیم را دوست ندارم همه روی من پا میگذارند تا به تو برسند و تو را ببینند، مجسمه لبخندی زد و گفت زمانی که مجسمه ساز میخواست تو را تغییر دهد و تو را تبدیل به مجسمه کند تو خودت نخواستی.
سنگ کفپوش در جواب گفت؛ چون ترسیدم آزار ببینم و تحمل این درد و رنج را نداشتم و راضی به همین بودم که کفپوش باشم. مجسمه هم به او گفت این خواسته خودت بوده است که نخواستی تغییر کنی و تحمل درد و رنج را نداشتی که به مجسمه زیبایی تبدیل شوی. به طور یقین در پی این رنج گنجی نهفته بود که تو خودت خواستی آن کفپوش باشی و من خواستم این مجسمه باشم.
این مثال به اختیار انسان برمیگردد که خداوند در وجود انسان قرار داده میتواند که کدام راه را انتخاب کند و کدام تغییر را انتخاب کند و بتواند صفتهای گذشته خودش را جبران کند. آقای مهندس میفرمایند: «هیچ وقت نمیتوانی تا ابد صفتهای خودت را داشته باشی هر زمان که بخواهی میتوانی آنها را تغییر دهید».
این وادی به من هم امید وهم هشدار میدهد که مثل آن سنگ نباشم که وقتی زمانم تمام شد و دیگر کار از کار گذشته بود و نتوانستم خودم را تغییر دهم ناراضی باشم؛ یعنی (پایان هر نقطه سرآغاز دیگری است) و تو اگر امروز اراده کنی میتوانی خودت را تغییر دهی.
برای اینکه بخواهیم تغییر کنیم؛ باید حسمان را خوب کنیم، چه زمانی حس من خوب میشود؟ وقتی که تزکیه و پالایش کنم و بتوانم ضد ارزشها را از خودم دور کنم. اولین قدم برای تزکیه و پالایش تفکر سالم است. کلمه تفکر یعنی چه؟ یعنی دیدی که من نسبت به اطرافم دارم، حال چه موضوع مثبت و چه منفی باشد. من باید تفکر سالم داشته باشم، هدفم را مشخص کنم و شروع به حرکت کنم و از تفکر سالم به ایمان سالم برسم. من تصمیم گرفتم تفکر سالم داشتم به راهم، ایمان داشتم و بعد شروع به حرکت کنم.
پس وقتی ایمان قوی شد، یعنی تفکرم سالم میشود و این یک چرخه است که برای تغییر لازم است، بعد از ایمان سالم به عقل سالم میرسم و بعد حس سالم و اینها همه باید بچرخند تا تو به آن تزکیه و پالایش برسید. وقتی ایمان ضعیف شد تفکر هم ضعیف میشود، پس تو باید آنقدر به هدفت اعتقاد داشته باشی که تفکرت سالم شود، حست سالم شود، عقلت سالم شود. وقتی حس سالم شد به عقل فرمان میدهد که تو چه کار کنی و با سالم شدن عقل، نفس تو نفس مطمئنه میشود.
این وادی حکم آن چاقویی را دارد که جراح میبرد که بیمار را درمان کند یا یک قاتل از چاقو به عنوان کشتن استفاده میکند. این وادی هم همینطور است خودت باید صفتت را تغییر بدهی برای این هم هیچ وقت دیر نیست، وقتی عقل و حست سالم شد میرسی به آن عشق سالم آن موقع است که همه را دوست داری و به همه محبت میکنید. در کنار آن تجربه است که چه طور و کجا ببخشید. خودت تشخیص میدهید که چه کارهایی مهم است؟ چه کارهایی مهم نیست؟
از دستور جلسه تجربهای که من داشتم من چند بار دعوت شدم با دستور جلسههای مختلف راهنما همسفر نرگس به من زنگ زد که دستور جلسه وادی دهم است، خیلی فکر کردم فاطمه چی شد که الان این وادی به تو افتاد، ببین گرههای تو کجاست؟ کجا باید تغییر میکردی که نکردی. پارسال گلریزان من خیلی دوست داشتم که دنور شوم از پارسال هم خواستم و قوی کردم، پسانداز هم کردم وقت گلریزان که شد یه نبرد درونی برای من بین عقل و نفسم اتفاق افتاد فاطمه بروی تعهد بدهی بعد نتوانی انجام دهی آیا میتوانی پرداخت کنی؟
به حرف نیست تو باید عمل کنی، این ترس در وجود من بود نتوانستم به ترس غلبه کنم. خانه آمدم و پشیمان شدم و در نفس لوامه افتادم تو که میتوانستی چرا شرکت نکردی، پس ببین تو میتوانی صفتت را تغییر دهی. خوب الان هم دیر نیست هر موقع اراده کنی میتوانی دنور شوی، من میتوانم صفت ترس را از خودم دور کنم. دیدم بله گره من ترس است.
من به خدا کم ایمان داشتم نمیدانستم وقتی بخواهم حرکت را انجام بدهم، ایمانم را باید قوی کنم. وقتی ایمان داشته باشم خدا هست. یک هفته که تصمیم گرفتم آن موقع نتوانستم بروم الان میروم و شعبه بویین شرکت میکنم دوست دارم همین جا دنوریم را اعلام کنم خیلی خیلی خوشحالم شاید خاص خداوند بود آنجا نتوانستم شرکت کنم. خیلی خوشحالم در کنار شما هستم شاید گرههای در من بود.
مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر شهرزاد
عکس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
تایپ: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) همسفر زهرا رهجوی راهنما سمیه (لژیون ششم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم ) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زاگرس
- تعداد بازدید از این مطلب :
183