دهمین جلسه از دوره ششم کارگاه های آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی صفادشت با استادی راهنما مسافر عباس، نگهبانی راهنمای تازه واردین مسافرمحمدرضا و دبیری مسافر علی با دستور: جلسه «وادی دهم صفت گذشته در انسان ؛صادق نیست ،چون جاریست» روز دوشنبه10 آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان، عباس هستم یک مسافر،در ابتدا لازم میدانم به تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ خدا قوت بگویم،امیدوارم برکت کار بزرگ و ارزشمندی که انجام میدهند، در زندگیشان جاری و ساری باشد.دستور جلسه « صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری نیست» است. وقتی به این موضوع فکر کردم، ذهنم ناخودآگاه به دوران مصرفم رفت. آن زمان هیچچیز در زندگی نظم نداشت؛ نه خواب، نه بیداری، نه کارم و نه حتی خودمصرف مواد،یک دورهای مغازه داشتم، اما شبها تا صبح پای بساط بودیم، صبح که مردم سرکار وزندگیشان بودند، ما تازه بیدار میشدیم.
وقتی ما مغازه را باز میکردیم، همسایهها داشتند مغازهها را میبستند تا بروند خانه برای ناهار، استراحت و نماز. آنها بانظم جلو میرفتند و ما کاملاً بینظم و آشفته بودیم، همین بینظمی و ناسپاسی باعث شد بهمرورزمان همهچیز از من گرفته شود، کار، مال و هرچه که داشتم، واقعاً از صفر هم پایینتر رفتم و بهنوعی یک ورشکسته کامل شده بودم.سال ۹۶ بود که وارد کنگره رودکی شدم،همان ابتدا گفتند باید سه جلسه اول را بیایم و ساعت 5 در جلسه حضورداشته باشم، با خودم گفتم شاید نتوانم همیشه بیایم،حتی در ذهنم بود که شاید دو هفته بروم خانه بخوابم و بیخیال قضیه بشوم.
اما هنگام خداحافظی، راهنمای تازهوارد ین من را صدا کرد و جملهای گفت که مسیر زندگی مرا عوض کرد:برای رسیدن به خواسته، انسان مجبور است از یکسری خواستههایی خود بگذرد این جمله برای من جرقهای شد، همان لحظه تصمیم گرفتم از خودم شروع کنم و به خودم سخت بگیرم. معتقدم که رهجو باید خودش برای خودش سختگیر باشد؛ راهنما فقط مسیر را نشان میدهد، اما قدم برداشتن با خود رهجو است.
از همان اولین روزهای ورودم، نظم را یاد گرفتم؛ ساعت رامشخص کردم، پیراهن سفید، کفش تمیز وبا آراستگی کامل در جلسه حضور داشتم، همین نظم ساده شروع تغییر من بود. کمکم دیدم درمان در من شکلگرفته و این تغییرات کوچک، تبدیل به تغییرات بزرگ شد.بعد نوبت به نوشتن سیدیها رسید، اول نمیتوانستم درست بنویسم، اما کمکم دستم باز شد،فهمیدم این سیدیها و کتابها فقط برای این نیستند که در جلسه دربارهشان صحبت کنیم؛ برای این هستند که بگردیم و نقصهای خودمان را پیدا کنیم، آنها را اصلاح کنیم و تبدیل به نقطه قوت کنیم، تغییر واقعی دقیقاً از همینجا شروع میشود.
به عقیده من، بزرگترین تغییر و تبدیل در سفر دوم اتفاق میافتد،برای خودِ من، این تغییر از مسیر خدمت ،خصوصاً خدمت مالی رقم خورد؛ یکزمانی از خودم میپرسیدم: من که مواد نمیکشم، سیگارم درمان شده، سرم به کار گرم است، چرا مشکلات من درست نمیشود؟تا اینکه یک روز در لژیون، راهنما پرسید چرا نمیآیی خدمت کنی؟ اگر میخواهی میتوانی مشارکت مالی داشته باشی، حتی اگر اندک یاتعهدی باشد.اولش گفتم من که یک کارگرم؛ شش میلیون را از کجا بیاورم عضو لژیون سردار بشوم؟اما گفتم باشد، از کم شروع میکنم.
روز گلریزان رفتم و با نیت سردار، فقط ۵۰۰ هزار تومان مشارکت کردم.از همانجا ورق زندگیام برگشت، اصلاً نفهمیدم چطور از نمایندگی رودکی آمدم نمایندگی وحید و بعد آمدم شعبه صفادشت، حتی بعداً به خودم گفتم چطور شد که مسیر خدمتم اینقدر تغییر کرد، درحالیکه قبلاً شعبه رودکی ده دقیقه تا خانهام فاصله داشت و اصلاً خودم را آدمِ خدمت نمیدیدم.اما امروز بهجرأت میگویم:بسیاری از گرههای زندگیام فقط با خدمت کردن باز شد.
در سفر اول، رهجو باید روی درمان خودش کار کند؛ اما از سفر دوم به بعد، خدمت هر مدلی که باشد،باعث گشایشهای بزرگ میشود، لازم نیست خدمت حتماً یک جایگاه خاص باشد؛ حتی جابهجا کردن صندلی، کمک در سالن، هر کاری که باشد، اثرش را میگذارد.در پایان از همه شما ممنونم که به صحبتهایم گوش دادید. امیدوارم هرکدام از ما بتوانیم بانظم، آموزش و خدمت، حال خوش را تجربه کنیم.
.jpg)
تایپ ، ویراستاری و ارسال: مسافر امید خدمتگزار سایت
عکس: مرزبان خبری مسافر بهمن
مسافران نمایندگی صفادشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
195