سلام دوستان ، میلاد هستم مسافر
چند وقتی بود که قصد داشتم یک دلنوشته بنویسم ولی با خودم میگفتم از چی بنویسم ؟ من که حرفی ندارم بزنم ، خیلی سخته نوشتن.
تا امروز که خودکار و کاغذ را برداشتم و پشت میز نشستم تا بنویسم و تازه متوجه شدم که چقدر حرف دارم و حالا سختیش این بود که نمیدانستم کدام را بنویسم .
مگر میشود مصرف کننده بوده باشی و عمق تاریکی ها را تجربه کرده باشی و حرفی برای گفتن نداشته باشی.
مگر میشود از اعماق تاریکی ها وارد کنگره , این مرکز نور , شده باشی و حرفی برای گفتن نداشته باشی .
کنگره ۶۰ برای مردم عادی فقط یک اسم ساده است , اسم یک مرکز یا ngo برای ترک مواد مخدر مانند تمام مراکز دیگری که این کار را انجام میدهند اما برای کسانیکه فرصت ورود و تجربه و حس کردن آن را از نزدیک و با دل و جان خویش داشته اند نامی است فراتر از تمامی نامها .
کنگره ۶۰ در واقع نه جایی برای ترک مواد ، بلکه محلی است برای درمان مصرف مواد مخدر و تازه آن هم در گام نخست و پله اول ، کنگره نه مرکزی برای بازپروری ، بلکه محلی است برای احیا و زنده شدن نفسهایی که به واسطه مصرف مواد مخدر سالها بود که مرده بودند و خودشان خبر نداشتند .
خبر نداشتند چون راه میرفتند ، صحبت میکردند و ....
اینها را نشان زنده بودن و زندگی میپنداشتند.
اما الان که مدتی از ورود من به کنگره میگذرد متوجه شدم که من نه زنده بودم و نه زندگی میکردم بلکه مرده متحرکی بودم که فقط علائم ظاهری یک موجود زنده را همراه خود داشته ام و نه چیزی بیشتر .
متوجه شدم که مواد مخدر تنها مشکل من نبوده است ، بلکه یکی بوده از هزاران ، هزاران صفت زشتی که همراه خود داشته و دارم و از بیشتر آنها هم خبر نداشتم و امروز که تازه در پله اول برای صعود به مقام انسانیت هستم و دارم گام نخست را در این مسیر برمیدارم و اندک اندک با خودم و جهان هستی آشنا میشوم ، تمام تلاش خود را به کار میگیرم تا ذره ذره از مقدار آنها بکاهم .
امروز دیگر از خداوند و زمین و زمان شاکی نیستم و گله و شکایت نمیکنم زیرا در کنگره آموختم که هر چه امروز هستم و آنچه با آن دست به گریبانم فقط و فقط نتیجه اعمال و رفتار خود من میباشد و بس ، و هیچ چیز و هیچ کس در به وجود آمدن آنها مقصر نمیباشد و بابت آن هم دیگر خود را سرزنش نمیکنم ، بلکه تنها میپذیرم و در جهت بهبود آن حرکت میکنم .
من امروز با وجود تمام مشکلات ، زندگی را دوست دارم و سعی میکنم به ناملایمات لبخند بزنم و اینها را هم از آموزشهای کنگره ، آقای مهندس و راهنمای عزیزم آموخته ام و تا آخر عمر خود را مدیون کنگره و این بزرگواران میدانم و با تمام وجودم فریاد میزنم : خدایا شکرت که کنگره ۶۰ را در مسیر زندگی من قرار دادی.
مسافر میلاد ، لژیون چهارم ، شعبه پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
50