English Version
This Site Is Available In English

بخشیدن در گل‌ریزان، همان ورزش روح است؛ همچون دویدن صبحگاهی که نفس را تازه می‌کند

بخشیدن در گل‌ریزان، همان ورزش روح است؛ همچون دویدن صبحگاهی که نفس را تازه می‌کند

به نام قدرت مطلق الله

اگر بنایی آباد باشد، اما ساکنین آن خراب باشند، بنا هم کم‌کم رو به نابودی و خرابی می‌رود؛ اما ساکنین آباد در بناهای خراب و ویرانه‌ها می‌توانند آن‌ها را احیا نمایند.

گل‌ریزان؛ تمرین بخشش در میدان زندگی
صبح زود است. نسیم ملایم بر برگ‌های درختان پارک می‌وزد و صدای خنده و گفت‌وگوی مسافران در فضای باز می‌پیچد. زمین ورزش پر از انرژی و حیات است، همه آمده‌اند تا جسم و جانشان را در مسیر سلامتی و تعادل تمرین دهند. در همان حال، ذهنم به روزی می‌رود که در سالن کنگره ۶۰، جشن گل‌ریزان برگزار می‌شد...

گل‌ریزان برای من فقط یک مراسم مالی نبود، نوعی ورزش بود، اما نه برای بدن، بلکه برای روح. همان‌گونه که در پارک با هر نفس تازه، بدنم رها می‌شود، در گل‌ریزان نیز با هر بخشش، دلم از قید وابستگی آزاد می‌گردد.

آقای مهندس دژاکام همیشه می‌فرمایند: بخشیدن، یعنی آزادشدن. این جمله برایم معنا پیدا کرد وقتی دیدم افرادی که شاید از نظر مالی در مضیقه‌اند، با لبخند و آرامش، از دارایی خود می‌گذرند تا چراغ کنگره روشن بماند. در آن لحظه فهمیدم ثروت واقعی در میزان موجودی حساب نیست، بلکه در بزرگی قلب انسان است.

ورزش، جسم مرا به حرکت درمی‌آورد و گل‌ریزان، روحم را. هر دو تمرینی هستند برای رهایی از سستی، چه در عضله و چه در باور. در پارک، ما یاد می‌گیریم با تلاش، محدودیت‌های جسمی را کنار بزنیم، در گل‌ریزان، می‌آموزیم که با بخشش، مرزهای خودخواهی را بشکنیم.

در پایان هر گل‌ریزان، حال و هوایی درونم شکل می‌گیرد که شبیه همان حس بعد از ورزش صبحگاهی است: سبکی، رضایت، و آرامشی که از درون می‌جوشد. آن‌گاه درمی‌یابم که انسان، اگر دستش را برای بخشیدن باز کند، خداوند درهای برکت را برایش خواهد گشود.

گل‌ریزان برای من، پیوندی میان زمین و آسمان است، جایی که عرق پیشانی ورزشکاران پارک با اشک شوق بخشندگان در هم می‌آمیزد، و نتیجه‌اش چیزی جز رشد، عشق و تعادل نیست.

کلام آخر
گل‌ریزان برای من فقط یک روز در تقویم نیست؛ یادآور مسیری است که از تاریکی به روشنایی رسیدم. همان‌گونه که در پارک با هر قدم، جسمم جان تازه می‌گیرد، در گل‌ریزان با هر بخشش، روحم نفس می‌کشد. آموختم که ثروت واقعی، در توانِ بخشیدن است. در لبخند دلی که روشن می‌شود و در دستی که از روی عشق، چراغی را برای دیگری روشن می‌کند. هر صبح که در پارک می‌دوم و آفتاب را از لابه‌لای شاخه‌ها نگاه می‌کنم، حس می‌کنم خدا همان جا است. در نفس‌های تازه، در زمینِ سبز، و در دستانی که بخشیدن را تمرین می‌کنند...

ارسال مطلب: مرزبان خبری مسافر رضا
گروه خدمتگزاران سایت نمایندگی پارک محتشم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .