اولین جلسه از دور دوم کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 نمایندگی امیر اراک با دستور جلسه « گلریزان»با استادی راهنما مسافر محمد و نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر ابوالفضل روز یکشنبه1404/8/18 در ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان محمد هستم مسافر
خداروشکرمیکنم که در کنگره حضور دارم
و دراین جایگاه خدمت میکنم
هفته گلریزان را به همه اعضا تبریک میگم
و از راهنمای خودم اقا رضا سپاس گذارم
چندین سال پیش درتهران یه فرهنگ سرا را برای کنکره اجاره میکنن که حدود ۲۰۰نفر مسافر در این فرهنگ سرا حضور داشتن، رئیس فرهنگسرا عوض میشه و به بچههای کنگره میگه باید تخلیه کنید
اونجا مهندس میگه که همون طور که در سیستم ما احتیاج به متخصص داریم
همون طوری هم ما احتیاج به پول داریم
مثل این میمونه که یک روز بیام جلوی این شعبه و ببینم که درب اینجا بسته است،
اگر این تفکر اقای مهندس نبود و اگر پول نبود قطعا ماهم الان اینجا نبودیم
سال۱۳۹۵من کنگره بودم و خدمت میکردم،به راهنمام گفتم پول نداشتم که قبض برق خونم را پرداخت کنم و از اداره برق اومدن و برق خونه ام را قطع کردن

راهنمام گفت اگر دوست داری که مشکلاتت حل بشه و بیای داخل مسیر
اکر شده فرش خونهات رو بفروش ولی هرجور شده کنگره بیا
انتظار اون روز من از راهنمام این بود که پول بهم بده بگه بیا برو پول برقت را بده
ولی بعدا متوجه شدم که راهنمام میخواست که من بیشتر سعی کنم و بیام و سفر کنم و برسم به سفر دوم و خدمت کنم،
یادمه سال۹۶لژیون سردار تشکیل شد و اقای دشتی نگهبان بود،و خانم سارا
اونموقع نگهبان لژیون سردار با شال سبز بود و همیشه برای من سوال بود که این کسی که شال سبز داره کی هست؟
من اونموقع اوضاع مالی خوبی نداشتم
دربهای ماشینم خراب شده بود و باز نمیشد و پول نداشتم درستش کنم
من حتی پول نداشتم که دارو بگیرم
یک روز با دوتا بچه هام رفته بودم خونه مادرم و روم نشد که به مادرم بگم پول ندارم ولی خودش متوجه شد که پول ندارم و بهم پول داد که من رفتم داروم را گرفتم،
من میدیدم که اقای دشتی چقدر حالش خوبه، مهمان داشتیم،میگفت شام مهمان
بامن،یا هرچی میخواستیم اقای دشتی پیش قدم بود،
و من خیلی دوست داشتم که این حال را تجربه کنم،
خلاصه من عضو لژیون سردار شدم و لژیون سردار اراک شد سه نفر
من،اقای دشتی،و خانم سارا
یک زمین داشتم که پدر بزرگم بهم داده بود و هروقت می خواستم بفروشمش کسی نمیخرید
و کلا بیخیالش شده بودم،توی همین مسیر بودم و داشتم روز به روز حالم بهتر میشد و خدمت میکردم،
یک نفر اومد و به من گفت که یک سوم زمینت را میخرم به قیمت بالا،
و قیمت خیلی بالایی داد،
تا اون روز بالا ترین موجودیه کارت من بیشتر از سه میلیون نمی شد،ولی این خریدار یه مبلغی به من گفت که اصلا من حتی تو خواب هم ندیده بودم،
میخوام بگم وقتی تو مسیر کنگره باشی
همه چی اروم اروم درست میشه و راه نمایان میشه،
من اصلا کارم چیز دیگهای بود،ولی انگار یکی درگوش من میگفت تو خودت میتونی بری و داخل بنگاه ملک کار کنی
و اونجا شد نقطه شروع من،
یک روزهایی من تجربه کردم.
چیزهایی دیدم که هیچوقت فکرش هم نمی کردم و این را میدانم که همه اینها بابت لژیون سردار هست،
من یکبار سفرم را خراب کردم و بعداز سه سال دوباره امدم به کنگره و دلیل اینکه دوبار به من بلیط ورود کنگره را دادن
قطعا به خاطر این بود که من لژیون سردار خدمت کردم،
همسفر من میخواست بره تهران و اجازه پهلوانی بگیره،اون روز همسفرم با اژانس مسیه رفت تهران،
من باخودم گفتم اگر مهندس اجازه بده حتما یه چیزی میبینه و اگر اجازه هم نده حتما صلاح نمیدونه...
من روزی که میخواستم برم تعهد همسفرم را بدم پانصد میلیون را بصورت یکجا پرداخت کردم،
گلریزان در راه است و شما میتوانید با هر مبلغی وارد لژیون سردار بشی
و اینکه هیچکس نمیدونه که چه کسانی تعهد دادن،چقدر تعهد دادن، و اینکه چقدر از تعهدی که دادن پرداخت شده و چقدر پرداخت نشده ،هیچکس خبرنداره
و همه این اطلاعات فقط دست خزانه دار لژیون سردار هست
به نظر من این یه بازیه، اینکه من میام اینجا تعهد میدم باعث میشه که من تلاشم را بیشتر کنم، من فقط تجربه خودم را گفتم،
از اینکه به صحبتهای بنده توجه کردید از همگی شما ممنونم.
عکس: مسافر رضا
تایپ: مسافر سالار
تنظیم: همسفر ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
262