English Version
This Site Is Available In English

جهان را کسانی ساختند که نترسیدند

جهان را کسانی ساختند که نترسیدند

بر فراز قله‌های بلند، آشیانه ساختن، سخت و پرواز بر بالاترین نقطه‌ها از سطح زمین دشوار است؛ اما بدانید که این شما هستید که با توان خود پرواز را از میان این دشواری‌ها قبول نموده و ادامه می‌دهید، این برای ما نیز بال‌هایی را به ارمغان می‌آورد که در خود نمی‌دیدیم و ما برای آن به تلاش خود نیز از هر دو سو یاری می‌جوئیم. کنگره آغازی نموده که پایانش در اختیار ما نیست، ادامه‌ای بی‌وقفه است، ماندنش جاوید و نامش برای اندیشه‌های پاک، اسطوره. (عقاب سفید)

همسفر مریم و همسفر سارا به همراه مسافرشان مسافر عیسی با آنتی‌ایکس‌ مصرفی انواع مواد و قرص وارد کنگره۶۰ شدند. به روشDST و داروی OT به مدت ۱۱ماه و ۱۹روز به راهنمایی راهنما مسافر هاشم و راهنما همسفر رویا و راهنما همسفر مریم ملکی سفر کردند و در حال حاضر ۳سال و ۹ماه است که با دستان پرتوان مهندس حسین دژاکام آزاد و‌ رها هستند. رشته ورزشی مسافر در کنگره والیبال و رشته ورزشی همسفران شنا و والیبال می‌باشد.

به مناسبت جشن گلریزان با خانواده پهلوان‌پرور ثمرخواه مصاحبه‌ای ترتیب داده‌ایم و شما عزیزان را که طالب نور هستید به خواندن این گفتگو دعوت می‌کنیم.

پهلوان مسافر عیسی

مهندس دژاکام می‌فرمایند: «در زمانه‌ای که عصا از کور می‌دزدند؛ بخشش کار خیلی سختی است». چطور انسان به نقطه تفکری می‌رسد که برای کمک به هم‌نوعان خود این‌چنین از مالش بگذرد؟

دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ حالا ما بکاریم تا دیگران بخورند.‌ اگر روز اول مهندس دژاکام به درمان رسیده بودند و انفاق نمی‌کردند، امروز من هم درمان نمی‌شدم. ایشان این کار بزرگ را انجام دادند فردا هم من این کار را انجام می‌دهم. شاید هنوز کسانی در جامعه هستند که درگیر اعتیاد هستند؛ امثال من و شاید فرزندان من… باید یک سقفی باشد تا بتوانند در آنجا دردشان را بگویند و درمان شوند. شاید مسافرها تا حدودی راحت هستند؛ اما برای خانم های مسافر خیلی سخت است، مگر اینکه جای خوب برای کنگره باشد. ما تلاش کنیم با خدمت مالی جای خوب بگیریم، تا آن‌ها هم بتوانند با خیال راحت سفر کنند.

در صحبت‌های خود بارها گفته‌اید: «من پولدار نیستم؛ ثروتمندم.» کمی بیشتر برایمان توضیح دهید.

من پولدار نیستم، اما ثروتمندم، ثروت الهی. شما وقت یک مبلغی پرداخت می‌کنید در واقع با خداوند شریک می‌شوید. شما فکر کنید با یک انسان بزرگ در کره زمین شریک باشید مثلاً با پسر رئیس جمهور شراکت می‌کنید بعد هرجا می‌روید می‌گویید: من شریک فلانی هستم و همه برای تو احترام قائل می‌شوند؛ چون شریک او هستید. حالا این را ببرید بالاتر، خیلی بالا و با خداوند شراکت کنید. وقتی با خداوند شراکت می‌کنید می‌توانید پُزش را بدهید (البته پز در مسیر درست) و بگویید من با خداوند شریک هستم فرقی ندارد شما یک هزار تومن دادید برای این شراکت یا یک میلیارد یا ده میلیارد. شما شریک خداوند هستید و آن وقت ثروتمند خواهی شد. خداوند در قرآن، سوره بقره آیه ۲۶۱ می‌فرمایند: «هفتصد برابر و بیشتر می‌دهم به کسانی که انفاق می‌کنند.» آن وقت با خدا شریک و ثروتمند هستید.

به نظرم شما انسانی هستید که بعد از هر بار بخشش تشنه‌تر می‌شوید، عطش این بخشندگی از کجا می‌آید؟

هرچقدر انسان در مسیر درست کار خیر انجام دهد، تشنه تر می‌شود. مثلاً شما به یک آدم که در مسیر اشتباه است کمک مالی می‌کنید، بعدها پشیمان می‌شوید و با خود می‌گویید: کارم اشتباه بود و دیگر این کار را نمی‌کنید؛ اما یکی از نشانه‌های درستی مسیر کنگره این است که انسان برای خدمت تشنه‌تر می‌شود. انسان حتی به برادرش هم نمی‌تواند بی‌حساب پول بدهد، برادرم بارها از من کمک مالی خواسته است، یک بار کمک کردم و بعد گفتم: برو روی پای خودت بایست من دیگر نمی‌توانم کمکت کنم. برای بچه‌هایم هم همین طور، شاید یکی دوبار کمک کنم؛ اما می‌گویم باید مستقل شوند. اما در کنگره چرا روز به‌روز تشنه‌تر می‌شوم؟ چون می‌دانم در مسیر درستی دارم خدمت انجام می‌دهم.

دلیل تلاش شما برای پهلوان کردن ۴ نفر از اعضای خانواده‌تان چه بود؟

یکی از دلایلی که خانواده‌ام را هم در این مسیر شریک کردم این بود که در سخت‌ترین شرایط همراه من بودند. من همیشه مثالی می‌زنم می‌گویم: خداوند یک سیب از بهشت برایت فرستاده است به شما می‌گوید: بفرما این سیب برای شما، نوش جان کن، اگر آن سیب را تنها بخوری یک لذت دارد، اما وقتی با خانواده‌ات تقسیم کنی لذتش چندیدن برابر می‌شود. دلیل اینکه همسر و دخترم را وارد بازی بخشندگی کردم این است که می‌خواستم آن‌ها هم لذتش را تجربه کنند. من همیشه می‌گویم: وقتی در سختی‌ها همراه من بودند حالا چرا در آسانی‌ها نباشند؟ یا به مسافرها می‌گویم، در زمان مصرف، همیشه در زمان بازرسی در جاده‌ها مواد را به دست همسرانتان می‌دادید تا از بحران رد شوید، حالا که از آن بحران رد شدید چطور این آرامش‌ را تنها برای خودتان‌ می‌خواهید؟ در آن روزهای سخت شریک بودید حالا در آرامش شریک نمی‌شوید؟ من می‌خواهم در این مسیر همسفرانم همراه من باشند. شبی خواب دیدم که چاهی بزرگ بود و من نمی‌توانستم همسر و فرزندانم را، عزیزترین‌هایم را از آن چاه عبور دهم، باید چاه را پر می‌کردم تا بتوانم آن ها را رد کنم. وقتی بیدار شدم، صبح همان روز رفتم خدمت آقای مهندس و اجازه سه پهلوانی گرفتم، یکی برای خودم و دوتا برای همسفرانم.

پهلوان همسفر مریم

بعد از پهلوانی به جایگاه نشانی در بی‌نشانی رسیدید در جایگاه پهلوانی چه اتفاقی درونتان افتاد و چه چیزی دریافت کردید که تصمیم به این کار گرفتید؟

انسان باید خودش در آن جایگاه قرار بگیرد تا بتواند آن را حس و لمس کند. مثل بوی گل است که نمی‌توانیم برای کسی توصیف کنیم اتفاق‌هایی که در زندگی‌ام افتاد، گره‌های درونی‌ام که باز شد و تغییراتی که در زندگی‌ام دیدم چه مادی و چه معنوی، باعث شد روز به‌روز برای این خدمت تشنه‌تر شوم.

شما منتخب خدمت در جایگاه مرزبانی شده‌اید. شما که با تمام توان در بخش مالی خدمت می‌کنید چه نیازی در خود دیدید که داوطلب خدمت مرزبانی شدید؟

من همیشه فکر می‌کردم به دلیل شرایطی که دارم نمی‌توانم خدمت کنم و نظرم این بود که فقط در قسمت مالی خدمت کنم و همان‌جا خدمتگزار بمانم؛ اما بعد از مدتی نمی‌دانم در درونم چه اتفاقی افتاد نیاز خودم دانستم که در جایگاه مرزبانی هم شرکت کنم. من فکر می‌کنم ما هر چقدر که خدمت می‌کنیم در واقع فکر می‌کنیم که برای کنگره خدمت می‌کنیم؛ اما نیاز خودمان است. در هر خدمتی چه خدمت مالی، چه خدمت مرزبانی یا هر خدمت دیگری آموزش دارد و ما نیاز به آموزش‌ها داریم. در خودم نیاز به این خدمت‌ را احساس  می‌کردم که برای خدمت مرزبانی شرکت کردم.

تا به‌حال با خود اندیشیده‌اید که اگر این مقدار پول را نمی‌بخشیدید می‌توانستید کار دیگری با آن انجام دهید تا آینده بهتری برای فرزندانتان بسازید؟

نه اصلاً، خدا را شکر هیچ وقت چنین فکری نکردم. به‌خاطر تاریکی‌هایی که در زندگی‌ام بود، هیچ‌ وقت من و مسافرم به این موضوع به هیچ عنوان فکر نکردیم. به فکر این نبودم که کاش این پول را  نمی‌دادم و با آن پول چیزی برای خانه می‌گرفتم. اتفاقاً بعد از اعلام پهلوانی خودم و مسافرم حدوداً دو الی سه سال ماشین نداشتیم ما هر چهار نفرمان راننده بودیم و نیاز به وسیله شخصی داشتیم. در این سه سال همیشه برنامه‌ریزی می‌کردیم که چه ساعتی چه کسی ماشین را بردارد و کارش را انجام دهد، اما آن روزها را گذرانیدم و خیلی هم لذت بخش بود؛ چون حال دلمان خوب بود. اصلاً به این فکر نبودم که مثلاً با پول یک پهلوانی می‌توانستیم ماشین بخریم و اذیت نشویم. تا امروز چنین فکری نیامده و امیدوارم هیچ وقت هم نیاید، البته که نمی‌آید.

پهلوان همسفر سارا

به عنوان فرزند یک خانواده که سال‌ها تاریکی اعتیاد را تجربه کرده ‌و سختی‌های زیادی را متحمل شده‌اید حال با آموزش‌های کنگره۶۰ چه تغییراتی در خود، پدر و خانواده مشاهده می‌کنید؟

به عنوان فرزند خانواده‌ای که سال‌ها در تاریکی اعتیاد زندگی کرده و آن روزهای سرد،‌ تاریک، غم انگیز و آلوده را دیده‌ام، امروز صحبت کردن از این تغییرات هم برایم سخت و هم شیرین و لذت بخش است. اگر بخواهم در چند جمله بگویم، زندگی تاریک ما با آموزش های کنگره رنگ گرفت. کنگره ما را به انسان های بهتری تبدیل کرد، نگاهمان‌ را به زندگی عوض کرد و به ما ارزش‌ها را یاد داد. آموزش‌های کنگره از ما انسان‌های عاشق‌تری ساخت و این برای ما یعنی همه چیز …

جایگاه پهلوانی چه اتفاقی درون خودِ سارا به وجود آورد؟

جایگاه پهلوانی بزرگترین قسمت زندگی من در این ۲۲ سال بوده است. از روزی که شال پهلوانی بر شانه‌هایم قرار گرفت، انگار سارای جدیدی در کنار سارای قبلی متولد شد. راستش نمی‌دانم چطور باید احساساتم را شرح دهم؛ اما جایگاه پهلوانی من را با خودِ واقعی‌ام روبه‌رو کرد، در عین اینکه ضعف‌هایم را نشان داد توانایی‌هایم را هم نشانم داد. به من نشان داد درونم چقدر خشم وجود دارد و در عین حال فهماند که چقدر سارا می‌تواند عاشق باشد. جایگاه پهلوانی به من ادب، فروتنی و عشق را یاد داد. به من یاد داد در مقابل نفسم قوی باشم. این جایگاه به من آموخت که خدمتگزار واقعی کسی است که عاشق است و من در تلاش هستم که به آن جایگاه برسم. هر بار که شال پهلوانی را برای خدمت بر دوشم می‌گذارم، به خودم یادآوری می‌کنم از چه سارایی به چه سارایی رسیده‌ام. در نهایت باید بگویم شال پهلوانی از من سارایی آرام‌تر، عاشق‌تر و با ایمان‌تر ساخت. با تمام وجود از خداوند، آقای مهندس و خانواده‌ام سپاسگزارم که فرصت و اجازه‌ی تجربه چنین خدمتی را به من دادند.

خانواده ثمرخواه از هیچ خدمتی چه جانی چه مالی فروگذار نمی‌کنند، دلیل این عشق بلاعوضی که درونتان موج می‌زند چیست؟

این دِینی بر گردن ما است. در اصطلاح می‌گویند: گذشته را فراموش کنید، اما ما تمام تلاشمان این است که گذشته را فراموش نکنیم؛ چون یادآوری آن روزها عطش خدمت را در ما بیشتر و بیشتر می‌کند. برای ما فقط خدمت نیست، بلکه یک شکرگزاری است. شاید دلیل اصلی این عشق شدت آسیب‌ها و تخریب‌هایی باشد که در طول ۱۸ سال اعتیاد تجربه کردیم. ما تلاش می‌کنیم با خدمت، قدردان باشیم و هیچ‌وقت فراموش نکنیم از چه روزهایی نجات پیدا کردیم. در یک جمله اگر بخواهم بگویم: ما همه چیزمان را از کنگره داریم و هرچه داریم را با دل و جان برای کنگره می‌گذاریم. البته که این عشق بلاعوض را هم از خود کنگره آموخته‌ایم.

به عنوان صحبت پایانی برای مسافران و‌ همسفرانی که برای عضویت در لژیون سردار در ابهام و تردید هستند چه پیشنهادی دارید؟

پهلوان مسافر عیسی

جهان را کسانی ساختند که نترسیدند اگر انسان بترسد هیچ‌کاری نمی‌تواند در زندگی انجام دهد؛ باید خطر کند ریسک کند البته در مسیر درست. بخشش مثل این است که از نهری بخوای بپری باید کمی بروی عقب تا بتوانی بپری. میخواهی بخشش کنی؟ باید دلت بلرزد وقتی لرزید، انجام دادی در مرحله بعدی کدهای زیادی برایت باز می‌شود؛ مال چندین برابری به تو برمی‌گردد چون نترسیدی؛ ولی بترسی در همان نقطه خواهی ماند و دیگر نمی‌توانی به آن طرف نهر بپری. خیلی‌ اتفاق‌های خوبی خواهد افتاد. آن طرف نهر، انسان‌هایی که می‌بخشند به مرحله بعدی می‌رسند؛ من بارها مثال می‌زدم کسی که از پول بگذرد از پل هم می‌گذرد.

پهلوان همسفر مریم

پیشنهاد من به عزیزان این است که برای عضویت در لژیون سردار هیچ تردیدی به دل راه ندهید. در پیام استاد سردار آمده است: «هیچ تردیدی به دل راه ندهید، چرا که خداوند ناممکن‌ها را در مقابل شما ممکن می‌سازد.» واقعاً همین‌طور است.
وقتی که عشق بلاعوض باشد، بخشش بدون چشم‌ داشت باشد، آن وقت از نظر معنوی و مادی همه چیز به ما برمی‌گردد.

پهلوان همسفر سارا

در کنگره، همه چیز با عشق شروع و با عشق پایان می‌یابد. اگر در دلتان شک و ابهامی وجود دارد؛ فقط یک‌بار با دل جلو بروید و حساب کتاب‌های ذهنی را کنار بگذارید. فرصت چنین خدمتی را به خودتان بدهید، قول می‌دهم حسی را تجربه کنید که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. بخشندگی، خود واقعی شما را به شما نشان می‌دهد. حس‌هایی را تجربه می‌کنید که شاید هرگز فکرش را هم نمی‌کردید چنین حس‌هایی وجود داشتند. خودتان را وارد بازی عشق و بخشندگی کنید و آن وقت خواهید دید زندگی چهره دیگری به شما نشان می‌دهد و آنجا آغازی تازه است که غیر قابل وصف است. لژیون سردار مسیر نور است، زندگیتان را به نور بسپارید تا همیشه نورانی بمانید. ممنونم از شما که فرصت خدمت و مصاحبه را به من و خانواده‌ام دادید. امیدوارم خدمتتان همیشه پر از برکت و عشق باشد.

انسان بودن یعنی سپاس از هستی سپاس از قدرت مطلق. خوشا به حال کسی که می‌بخشد و منتظر باز پس‌گیری نیست؛ بی‌دریغ همچون قدرت مطلق.

از خانواده ثمرخواه بسیار تا بسیار سپاسگزاریم که وقت گران‌بهای خود را در اختیار ما گذاشتند آموزش گرفتیم. إن‌شاءالله همیشه در مسیر سبز کنگره بدرخشند و مستدام باشند.

مصاحبه کننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم )
عکس و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر‌ لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .