نهمین جلسه از دوره بیست و سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی گنجعلیخان کرمان با استادی پهلوان محترم مسافر ،منصور، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر امیدبا دستور جلسه"وادی نهم،وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد نقطه تحمل پیدا میشود و تأثیر آن روی من"پنجشنبه ۱۵ آبانماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان، منصور هستم، یک مسافر.
خداوند را سپاسگزارم که این توفیق را به من داد تا یکبار دیگر در میان شما عزیزان قرار بگیرم، در این مکان مقدس. از آقای مهندس سپاسگزاریم که این مکان مقدس را بنیان کردند تا در کنار هم آموزش بگیریم، آموزش درست زندگی کردن را فرا بگیریم و برای خودمان و خانوادهمان زندگی خوبی را فراهم نماییم.
از راهنمای خوبم آقا سعید سپاسگزارم که همیشه راهنمای من بودند، چه در کنگره و چه در زندگی. از ایجنت محترم آقا مجید و آقا حسین نگهبان سردار و تمام خدمتگزاران نهایت سپاس را دارم.

دستور جلسه این هفته «وادی نهم» است: وقتی نیرویی از کم شروع میشود و به درجه بالا و بالاتر میرسد، نقطه تحمل پیدا میشود.
در ابتدای وادی نهم یک پیام دارد، میگوید: «پیام برای کسانی است که به دنیای تازه قدم نهادند.»
برمیگردیم از وادی اول تا وادی پنجم؛ در وادی پنجم بحث حرکت پیش میآید، مهم نیست در چه جهتی. میگوید اگر میخواهی اقدامی انجام بدهی، فقط تفکر قدرت مطلق حل مسائل نیست، باید حرکت کنی؛ حتی اگر کار ضد ارزشی هم میخواهی انجام دهی باید حرکت کنی.
در وادی ششم میگوید مثل یک فرمانده عمل کن، و در وادی هشتم بحث جبران خسارت است. وقتی میخواهی یک تغییری در زندگیات اتفاق بیفتد باید حرکت کنی، و اینجا بحث ورود به وادی نهم است.
میگوید: پیام برای کسانی است که به دنیای تازه قدم نهادند، کسانی که به خویشتن خویش میخواهند فکر کنند. خویشتن خویش چیست؟ این تن نیست؛ خویشتن خویش آن نفس من است. من برای این نفسم چه کار کردم؟ برای این تن همه کار کردم، برای آن خویشتن، نفس چه کار کردم؟
من سالها در مسائل ضد ارزشی بودم و باید کمکم آنها را کنار بگذارم، و یکدفعه نمیشود؛ همانطور که در درمان مواد مخدر به روش DST کمکم، کمکم پیش میرویم، در این مسائل هم همینگونه است. آقای مهندس میگویند که یکدفعه امکانپذیر نیست.
یک جاهایی به شما تلنگر میزند. در طول سفرم، خیلی جاها با درد به من گفت. موتور ماشینم آتش گرفت تا فهمیدم جریان چه هست. تا برگردم باید دردها را متوجه شوم. میگوید نگاه کن به اطرافت و اتفاقهایی که برایت میافتد. ماشین من در بیابان آتش نگرفت، جلوی مغازه و همانجایی که کپسول آتشنشانی بود آتش گرفت. خسارت زیادی به من نزد ولی به من فهماند که داری اشتباهی میکنی.
یکجا سختی به شما میدهد که ول میکنید. من فکر میکنم وقتی میگویند نیروهای منفی در سفر اول میآیند که مانعت بشوند، این نیست؛ اینها دردهایی هستند که میخواهند شما را بیاورند در راه. باید به اطرافت نگاه کنی. همانطور که در روش DST افرادی که درمان میشوند باید ایمان پیدا کنند، هست؛ درمان میشوید، تا ایمان نباشد عملی انجام نمیشود.
میگوید بذر نیکو بکار؛ وقتی بذر نیکو میکاری، خودت میخوری. وقتی کار خوب انجام میدهی، در درازمدت که نگاه میکنی میبینی بازتاب آن به خودت برمیگردد.
حالا ما میخواهیم چه کار برای خودمان بکنیم؟ هفته آینده هفته گلریزان است. من برای خودم میخواهم چه کار بکنم؟ برای آینده خودم چه کار کنم؟ اگر فردا خواستم از اینجا لباسهایم را جمع کنم و بروم، برای خودم چه کار کردم؟ چه چیزی دارم با خود ببرم؟ آیا کولهبار خود را پر کردم یا نه؟ آیا هیچ توشهای برای خود جمع کردیم؟
در لژیون سردار اگر بحث کمک مالی میشود، این کمک به خودمان است. پارسال در این مکان اذن پهلوانی من صادر شد. من دنبال این بودم که آیا ۶ میلیون را بدهم یا ندهم. اینجا اذن پهلوانی صادر شد. من در لژیون سردار سیرجان گفتم که میخواهم پهلوان شوم. این پول کجا قرار است برود؟
پارسال یکی از خانمها گفتند که ما یک زمین داریم، این زمین را تبدیل به بهزیستی کردیم و فرزندان بدسرپرست یا بیسرپرست را آنجا نگهداری میکنیم. این بدسرپرستها چه کسانی هستند؟ یکی مثل من. خدا دست من را زودتر گرفته است، دست پدر او را دیرتر گرفته است. طلاق گرفتند و بچه سرپرست ندارد، و پول من قرار است بشود سرپناه برای این افراد؛ قرار است از این اتفاقات جلوگیری کند.
اصلاً کاری ندارد که تکتک ما بخواهیم زبالهگرد شویم، اگر یک ذره دست من را دیرتر میگرفت شاید من هم الان زبالهگرد بودم. خدا دوستمان داشته است. هر کدام از ما که در این مکان هستیم یک مأموریت داریم. اگر قرار باشد برگردیم، برمیگردیم. من در سردار قرآن باز کردم و گفت: «امید است که مورد رحمت قرار بگیری اگر برگردی.» من هم برمیگردم.
تکتک ما مأموریت داریم. کنگره به ما نیاز ندارد، شهر ما به کنگره نیاز دارد. افرادی که در شهر زندگی میکنند به کنگره نیاز دارند. تکتک ما ترَکهای مویی خورده بودیم و خدا خواست آمدیم اینجا که اصلاح و ترمیم بشویم و زندگی خوبی برای خود و خانوادهمان بسازیم.
و چیزی که ما کمک میکنیم، برمیگردد و به خودمان میرسد. وقتی میگویند ایمان داشته باشید، این است. من الآن ایمان دارم. من پول نداشتم ولی رفتم اجازه پهلوانی خانمم را گرفتم، باید به من برساند. پارسال هم که میخواستم اجازه پهلوانی بگیرم پول نداشتم. رفتم پیش آقای مهندس، اجازه ندادند. خیلی ناراحت شدم. مقداری ارز دیجیتال داشتم، گفتم همینها را میفروشم و میدهم برای پهلوانی. کل پسانداز من همین بود، اما اجازه ندادند.
از قطار که رسیدم خانه، شب در رختخواب بودم که دوستم زنگ زد و گفت: یک نفر هست که میخواهد خانهاش را بازسازی کند. من گفتم که در این زمینه کار نکردم و کار اجرایی نکردم. گفت نمیدانم، آبروی من را حفظ کن. گفتم باشد. چند دقیقه بعد یکی از اقوامم زنگ زد و گفت میخواهم این کار را برایم انجام بدهی. رفتم و برایش انجام دادم و در سه ماه پول پهلوانی را پرداخت کردم.
الان هم همین اتفاق برایم افتاد و اجازه پهلوانی خانمم را گرفتم. صبح که بیدار شدم و به دفتر رفتم، دو نفر ایستاده بودند و ۱۰۰ میلیون برایم کارت کشیدند که کارشان را انجام بدهم. برمیگردد؛ یعنی این نیست که ما از خودمان پول بدهیم. و نمیدانم که چگونه است که هرجا میروم به من احترام میگذارند و حالم بیشتر خوب است. انگار در آسمان هستی.
من چه از زندگی میخواهم غیر از اینکه حال خوب میخواهم؟ امروز به آقا مجید، ایجنت محترم، گفتم که میخواهم در نمایندگی شما دخترم را دنور کنم. میخواهم وقتی به کرمان میآیم و به نمایندگی میروم، بگویم که یک آجرش را هم من گذاشتم. خانمها وقتی میخواهند جایی بروند، میخواهند دست پر باشند، چون این کار حس خوبی به آنها میدهد. ما باید یک چیزی از خودمان بگذاریم.
خداوند به شما سعادتی داده است که اینجا خودتان دارید ساختمان میسازید. امیدوارم یک روزی هم در سیرجان یک ساختمان برای خودمان بسازیم. به خدا این فرصت دیگر نیست. من خودم یک پا کرمانی هستم و زمانی در همین منطقه زمین بود ۱۵۰ تومان، من ۲۰۰ تومان شهریه دانشگاه میدادم و همیشه میگویم چرا من اینجا یک زمین نخریدم.
الان دارند این زمین را به ما مفت میدهند. اگر این ساختمان ساخته شود، دیگر این فرصت تمام شده است و من میخواهم این فرصت را از دست ندهم. بگویم که در این ساختمان من هم نقشی داشتهام. در ساختمانی که کار میکنیم، امروز صبح نگهبان ما بهخاطر مصرف زیاد مواد اوردوز کرده بود و اورژانس آمد و آمپولی به او زد و گفت: بزنیدش تا خواب نرود. اینها همه درد است.
از اینکه به صحبتهای من گوش کردهاید سپاسگزارم.


تایپ و ویرایش:مسافر محمد لژیون اول
عکس و ارسال:مرزبان خبری مسافر مجید
- تعداد بازدید از این مطلب :
194