English Version
This Site Is Available In English

از ترس فقر تا جسارت بخشش

از ترس فقر تا جسارت بخشش

جلسه یازدهم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بنیان مشهد به استادی دستیار اسیستانت پهلوان همسفر فریده، نگهبانی پهلوان همسفر زینب و دبیری دنور همسفر مریم با دستور جلسه «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می‌شود.» روز دوشنبه ۱۲ آبان‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

واقعیت، هدف من از حضور در این‌جا به دعوت نگهبان لژیون سردار است؛ اما همه‌ این‌ها دست در دست هم داده‌اند؛ زیرا دیروز در نمایندگی رضوی حضور داشتم، زیارت رفتیم، مادرم نیز همراهم بود، تمامی این‌ها یک دعوت بود و هزار تا خیر برای من به همراه داشت. امیدوارم امروز هر آن‌چه را که نیاز دارم، از این جلسه دریافت کنم و همگی دست پر از این لژیون خارج شویم.

همان‌طور که همگی می‌دانید: دستور جلسه‌ امروز در مورد وادی نهم است؛ نیرویی که از کم شروع می‌شود، بالا و بالاتر می‌رود و در نهایت نقطه‌ تحمل پیدا می‌شود. هدف لژیون سردار در کنگره‌۶۰ این است که پایه‌های مالی کنگره۶۰ استحکام پیدا کند؛ زیرا همان‌طور که می‌دانید، یک NGO برای این‌که بتواند رشد کند، به علم، نیروی انسانی و پول نیاز دارد.

به خاطر وجود پول است که سقف بالای سر ما شکل گرفته است، چراغ روشن است، پول آب، برق و میز و صندلی است. تمامی این‌ها سبب می‌شود انسان‌ها بتوانند در این‌جا خدمت کنند و این علم گسترش پیدا کند. خوشبختانه امروز در استان خراسان حدود ۱۷ الی ۲۰ شعبه داریم و تمامی این‌ها از پول نشأت گرفته است.

خدا را شکر در گزارش خزانه‌دار شنیدم که می‌گفت: بالای صد نفر از اعضای این شعبه، عضو لژیون سردار هستند و این نشان می‌دهد که همسفرها به آگاهی خوبی رسیده‌اند. یعنی آن‌قدر سطح آموزش‌هایشان بالا رفته است که امروز حاضر هستند بهای آموزش‌شان را پرداخت کنند.

ما در کنگره۶۰ می‌گوییم: اول باید کاری را خودت انجام داده باشی تا بتوانی آن را به دیگران هدیه بدهی. یعنی اول باید خودت رها شده باشی تا راهنما شوی و بتوانی به دیگران کمک کنی. اگر قرار است من به کنگره۶۰ کمک کنم و در استحکام پایه‌های مالی آن سهمی داشته باشم، قدم اول این است که پایه‌های مالی زندگی خودم را مستحکم کنم. به همین دلیل در کنگره۶۰ می‌گویند سفر اولی عضو لژیون سردار نشود؛ زیرا او باید اول وضع زندگی‌ خودش را سامان دهد و اجازه دهد زمانی بگذرد تا مسافرش به رهایی برسد و بعد که وضعیتش بهتر شد، خودش به‌صورت خودجوش این کار را انجام دهد.

من خودم وقتی دستور جلسه امروز را مرور می‌کردم، دیدم که من هم از نقطه‌ صفر در کنگره۶۰ حضور داشتم؛ حتی می‌توانم بگویم منفی شده بودم نسبت به خودم؛ اما چه اتفاقی افتاد و چگونه توانستم این مسیر را به سمت جلو بیایم؟ برای این‌که بتوانم پایه‌های مالی‌ام را مستحکم کنم، باید در ابتدا مقداری ثروت وارد زندگی‌ام می‌شد. منظورم ثروت کلان نیست، بلکه تأمین نیازهای اولیه‌ی خودم بود. ما به خاطر اعتیاد، در زندگی به چالش‌های بسیاری برخوردیم. برای این‌که انسان بتواند به تعادل نسبی در ثروت برسد، به یک مثلث نیاز دارد که عناصر تشکیل دهنده آن شامل: درآمد، پس‌انداز، سرمایه‌گذاری و البته هزینه‌ها است. این سه فاکتور باید کم‌کم به تعادل برسند؛ اما من در همه‌ آن‌ها بسیار ضعیف شده بودم، درآمد حداقلی، هزینه‌های بالا، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری صفر؛ اما این مثلث همانند: مثلث عشق، عقل و ایمان در وادی سیزدهم است که یک خط خمر دارد، اگر آن خط نباشد دیگر عشق و ایمانی نیز وجود ندارد.

داشتم فکر می‌کردم به این‌که خط خمر در مثلث مالی، همان «انفاق» است؛ نسخه‌ای که خداوند در قرآن فرموده است: از مالت ببخش، در این‌جا بیان نشده که اگر پول‌دار بودی ببخش، بلکه بیان گردیده است که در هر صورت بخشی از مالت را ببخش.

من یک جایی به خودم آمدم دیدم نه زورم می‌رسد درآمدم را زیاد کنم، نه می‌توانم هزینه‌ها را کمتر کنم و نه پس‌انداز و سرمایه‌ای دارم. تا این‌که در سال ۱۳۹۴ در بازی گلریزان کنگره۶۰ شرکت کردم. با خودم گفتم: من با یک میلیون تومان می‌توانم زندگی کنم، با نهصد هزار تومان هم می‌توانم و نمی‌میرم. با همین فکر وارد گلریزان شدم و مبلغی جزئی که حدود دویست یا پانصد هزار تومان بود اهداء کردم. به طرز عجیبی آن پول برایم برکت آورد. گویی فرمولی در دنیای جدیدی کشف کرده بودم؛ گفتم: زورم به بقیه‌اش نمی‌رسد، بگذار همین انفاق شاید اتفاقی رقم بزند و واقعاً نیز همین‌طور شد.

تمام این صحبت‌ها را برای افرادی می‌گویم که احساس می‌کنند هر سه مسیر درآمد، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری برایشان بسته است. تجربه‌ی من نشان داده است: ضلع انفاق، برکت‌هایی وارد زندگی‌ام کرد از راه‌هایی که بلد نبودم و فکرش را هرگز نمی‌کردم. درآمدم بیشتر شد، کم‌کم توانستم پس‌انداز کنم، هزینه‌هایم منطقی‌تر شد و جسارت پیدا کردم که سال بعد با یک میلیون تومان در گلریزان شرکت کردم. من آدم ترسویی بودم و ترس از بی‌پولی در وجودم رخنه کرده بود. نمی‌توانستم ریسک کنم؛ اما سال ۹۶ برای اولین بار با پنج میلیون تومان وارد لژیون سردار شدم. این پنج میلیون، تمام پس‌اندازم بود. آگاهانه حسابم را صفر کردم.

استاد امین می‌گویند: برای رسیدن به شجاعت، باید به دل ترس بروی. با خودم گفتم: چه کاری بهتر از این، بگذار بروم در دل ترس از فقر و کمبود و ببینم خداوند چه می‌کند باز هم مشمول برکت شدم. وقتی جسارت می‌آید و تجربه به دانسته‌ها اضافه می‌شود، مثلث دانایی بزرگتر می‌شود. قدم‌به‌قدم جلو رفتم: پنج میلیون، هفت، چهارده، پنجاه، شصت و بعد پهلوانی. چیزی از من کم نشد؛ هر چه بود، به من اضافه شد؛ اما اضافه شدنی از جنس بی‌نیازی. چرا؟ چون هرچه ثروت بیشتر می‌شود، انسان بیشتر در بند آن فرو می‌رود. قرآن می‌گوید: «و ما اَدراکَ ما العَقَبَه فَکُّ رَقَبَه» یعنی چه می‌دانی گردنه چیست؟ تا وقتی که آزاد نکرده باشی. من ثروتمندان زیادی را دیده‌ام که درگیر ثروت شده‌اند و ثروت سوارشان شده است؛ اما در کنگره۶۰ می‌گوییم: تو باید سوار ثروت شوی.

ثروت می‌تواند مادی باشد؛ اما معنویت را هم بیشتر کند. چه زیباتر از این‌که پول در کنار امکانات، مرا انسان معنوی‌تری کند و تنها راهش انفاق است. هر سال که ثروتم بیشتر می‌شود، با بریدن از آن، سوارش می‌شوم؛ اجازه نمی‌دهم بر من سوار شود. هیچ‌ وقت چیزی از من کم نشد؛ فقط اضافه شد و نقطه‌ تحملم بالا رفت؛ در سرمایه‌گذاری‌هایم صبورتر شدم، در پس‌انداز برکت دیدم، هزینه‌هایم را بهتر و با کیفیت‌تر مدیریت کردم. نه این‌که آدم ثروتمندی باشم؛ خیر؛ اما توانگر و بی‌نیاز هستم، اگر قرار باشد کاری بکنم انجام می‌دهم و اگر نباید کاری کنم انجام نمی‌دهم.

اتفاق جالبی که افتاد، تجربه‌ گلریزان‌ها باعث شد قدرت متقارن در من شکل بگیرد. استاد امین می‌گویند: قدرت متقارن، قدرتی است که انسان وقتی باید کاری بکند می‌کند و وقتی نباید نمی‌کند. من قبلاً اگر کاری را نباید می‌کردم یا باید می‌کردم، همیشه در عذاب وجدان بودم و احساس بدی داشتم. نمی‌دانستم چه زمانی پولم را خرج کنم و چه زمانی نکنم؛ اما حالا بینش و بصیرتی پیدا کرده‌ام که می‌دانم الان وقت خرج کردن است یا وقت گذشتن؛ حتی از خواسته‌های معقولم.

می‌خواهم اجازه بدهم دیگران با آرامش بیشتری سفر اول‌شان را طی کنند. همانند روزی که من آمدم. آن روز اگر می‌گفتند باید پنجاه میلیون بدهی تا مسافرت اینجا درمان شود، من نمی‌توانستم؛ اما دیگران داده بودند و من راحت نشستم و آموزش دیدم، حالا که پایه‌ام محکم‌تر شده نوبت من است. می‌خواهم کاری کنم که تازه‌وارد غصه‌ هزینه درمان را نداشته باشد. وقتی مسافرش درمان شود، خودش از پس زندگی‌اش برمی‌آید.

شاید می‌توانستم با آن پول جهیزیه بدهم، هزینه درمان کسی را بدهم، یا کاری راه بیندازم؛ اما ترجیح می‌دهم پدر آن خانواده این کار را بکند، نه من؛ زیرا اگر من بدهم، آن فرزند احساس بی‌ارزشی می‌کند؛ اما وقتی پدر سالم شود، خودش با عزت آن کار را انجام می‌دهد. این زیباترین اتفاق دنیا است، وقتی مرد خانواده بتواند ابهت و مردانگی‌اش را حفظ کند همسر و فرزندانش به او تکیه کنند نه به دیگران.

واقعاً به شما تبریک می‌گویم که امروز در این‌جا هستید؛ سخاوتمند و با نقطه تحمل بالا. قطعاً شما این گردنه‌ها را رد کرده‌اید که حالا دست دیگران را می‌گیرید.

تایپیست: همسفر نرگس و همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر آتنا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .