English Version
This Site Is Available In English

ایمان و بخشش؛ کلید گشایش در مسیر ارزش‌ها

ایمان و بخشش؛ کلید گشایش در مسیر ارزش‌ها

ششمین جلسه از دوره هفتم جلسات لژیون سردار شعبه شادآباد با دستور جلسه «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می‌شود» در روز دوشنبه مورخ 1404/08/12 رأس ساعت ۱۵/۳۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد: 
سلام دوستان میلاد هستم یک مسافر
قبل از هر چیز به آقا عبدالله تبریک می‌گویم بابت گرفتن شال پهلوانی. امروز دوست دارم پهلوان‌های عزیز نه راجع‌به پهلوانی، بلکه بیشتر راجع‌به آن سختی و  فشاری که بابت پرداختن وجه پهلوانی به آنها وارد شد صحبت کنند؛ چون نقطه تحمل است و این فشار و تحمل به همین دستور جلسه ربط دارد.
یک مثالی را آقای مهندس فرمودند که یک بنده خدایی فوت می‌کند و بعد اینکه فوت می‌کند یک انباری بزرگ پر از خرما داشته که کنار گذاشته است تا بعد از فوتش به عنوان خیرات تقسیم کنند. پیامبر می‌گوید که کاش یک دانه از این خرماها را زمانی که زنده بود خودش خیرات می‌کرد. حالا من راجع‌به سفر اول داشتم به این فکر می‌کردم که فرصت را تا زمانی که هست از دست ندهیم و بتوانیم کار درست را انجام دهیم.


این قضیه در لژیون سردار و خدمت مالی هم صدق می‌کند. واقعا هیچ کدام از ما نمی‌دانیم تا کی هستیم. پولی که در جیب ماست تا زمانی که هستیم مال ماست ولی زمانی که نباشیم دیگر مال ما نیست و یک نفر این پول را خرج می‌کند. زمانی که این پول را یکجا به عنوان یک خدمت بدهم حتی در حد یک صندلی یا  باتری یک میکروفون؛ این پول را من قطعاً با خودم می‌برم، یعنی انگار یک جیب دیگر آنجا دارم و این پول برای من می‌ماند. شاید گفتنش راحت باشد ولی ایمان داشتن به این قضیه خیلی کمک می‌کند که من بتوانم راحت‌ترین کار را انجام بدهم.
من خودم بدون تعارف بگویم به این قضیه خیلی ایمان آورده‌ام، ولی قبلش ایمان نداشتم. در کنگره یاد گرفتم که خیلی باید به نشانه‌ها توجه کنم. آقای مهندس خودشان خیلی به نشانه‌ها توجه می‌کنند. برای اینکه من بتوانم آن نشانه‌ها را پیدا کنم نیاز به یک تزکیه و پالایش دارم تا بتوانم اصوات را جور دیگری بشنوم و تصاویر را جور دیگری ببینم و در نهایت اینگونه حس من تغییر پیدا کند؛ زمانی که حس من تغییر پیدا کرد بتوانم در آن دوراهی تصمیم درست را بگیرم. برای اینکه بتوانم آن نشانه‌ها را متوجه بشوم باید خدمت کنم. یک بخشی از خدمت‌ها فیزیکی است مانند راهنمایی یا میکروفون گردان ولی بخش دیگری از این خدمت‌ها مالی است. در کنگره می‌گوید تعادل فوق درمان است و ما باید بتوانیم خودمان را به این تعادل برسانیم؛ یعنی هم خدمت فیزیکی داشته باشیم هم خدمت مالی.
اگر من چرخم لنگ بزند و فقط یکی از این‌ها را انجام بدهم به آن تعادل نمی‌رسم. اگر سه ضلع من با هم بالا نرود حتی دانایی من به دانایی موثر تبدیل نمی‌شود. می‌خواهم این قضیه را به نقطه تحمل ربط بدهم، زمانی که نیروی منفی می‌خواست مرا به دام اعتیاد بیندازد، هرگز آشکارا نیامد و نگفت قصد دارد معتادم کند. بلکه با برنامه‌ریزی و نظمی حساب‌شده، ابتدا به صورت ماهی یک بار، سپس هفته‌ای یک بار، و پس از آن روزی یک بار پیشروی کرد تا در نهایت، مرا به نقطه وابستگی کامل رساند. این نیرو، با جهان‌بینی خاص و فریبنده‌ای، نقطه تحمل من را در جهت ضد ارزش‌ها افزایش داد.
در کنگره، ما دقیقاً در جهت معکوس این روند حرکت می‌کنیم و با پله‌های ۲۱ روزه و برنامه‌ای منظم، نقطه تحمل را در مسیر ارزش‌ها افزایش می‌دهیم. در هر دو حالت، نقطه تحمل بالا می‌رود، اما با یک تفاوت بنیادین. در مسیر ضد ارزش‌ها، این افزایش با لذت کاذب همراه است، اما در مسیر ارزش‌ها، با درد و سختی همراه است. همین درد و سختی است که عامل رشد و بازسازی می‌شود.
برای نمونه، در روش DST که سه وعده دارو مصرف می‌کنیم، حدود دو ساعت مانده به مصرف دارو، با احساس سختی و درد روبرو می‌شویم. همین سختی است که موجب بازسازی سیستم ایکس می‌شود. مجموعه این سختی‌ها در طول سفر است که بازسازی سیستم ایکس را ممکن می‌سازد. یعنی با بخشش آن دو ساعت انتظار، یا با بخشش یک‌پنجم در پله‌های ۲۱ روزه است که ما این بازسازی را دریافت می‌کنیم.
این اصل در لژیون سردار نیز جاری است. تا زمانی که فشار مالی به خود وارد نکنم، نتیجه مطلوب را نمی‌گیرم. مسئله اصلی میزان پول من نیست، بلکه مسئله، دل من و تزکیه‌ای است که باید در درونم اتفاق بیفتد. این که چقدر پرداخت کنم تا آن فشار را واقعاً احساس کنم و آن یک‌پنجم درون من تغییر کند. به بیان دیگر، کلید گشایش بسیاری از پیوندها و بندهای نامیمون درون من، همین بخشش‌هاست. اینکه پس از آن، چه برکتی در زندگی من جاری می‌شود، مسئله جداگانه‌ای است البته همان‌طور که آقای مهندس تأکید می‌کنند، باید ببخشیم بی‌آنکه در انتظار بازگشت آن باشیم.
به باور من، برای رسیدن به این جایگاه، یک چاشنی ضروری است و آن چاشنی ایمان است. همان‌طور که در سفر اولم با ایمان باور داشتم که اگر آن یک‌پنجم را کم نکنم، سیستم ایکس من بازسازی نمی‌شود و بر همین اساس، داروی خود را سر وقت مصرف می‌کردم، اکنون نیز باید همان ایمان را داشته باشم. باید آنچنان باورمند باشم که از کارت نکشیدن بترسم، دقیقاً همان‌گونه که در سفر اول از مصرف نکردن دارو در سر ساعت می‌ترسیدم.
به خاطر دارم روزی به آقای رضوانی گفتم که دندانم درد می‌کند و می‌خواهم عضو لژیون سردار شوم و تمام پس‌اندازم مبلغ مشخصی است. ایشان گفتند: برو دندانت را درمان کن. در آن لحظه، به معنای واقعی گریه کردم. گریستم از این که چرا نمی‌توانم به این جایگاه خدمتی برسم، چرا که عضویت در لژیون سردار را بالاترین خدمت می‌دانستم. اما این نقطه تحمل من، با ایمان افزایش یافت. زمانی که در کارتم دو میلیون و دویست هزار تومان داشتم، دو میلیون تومان را کارت کشیدم. برای من میزان پول مهم نبود، بلکه ایمان به آنچه پس از این بخشش در انتظارم بود، اهمیت داشت.
این درس را از راهنمای خود آموختم، همان‌گونه که در کلام الله نیز به آن اشاره شده است: گاهی روزی دیگران در جیب ما قرار می‌گیرد. این مال، روزی ما نیست؛ امانتی است که باید به صاحبش برسانیم. باید هوشیار باشم که اگر آن را پرداخت نکنم، به طریقی دیگر از من گرفته خواهد شد، چرا که از اساس متعلق به من نبوده است. این یک آزمون الهی است. اگر آن را ببخشم، بخشش نام می‌گیرد و اگر نپردازم، چه بخواهم و چه نخواهم، آن را از دست خواهم داد.
از توجه شما سپاسگزارم.

تایپ و ارسال: خدمتگزاران سایت شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .