پنجمین جلسه از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶٠ نمایندگی رضوی مشهد به استادی پهلوان همسفر فریده، نگهبانی همسفر عادله و دبیری همسفر بهجت با دستور جلسه «وادی نهم(وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود) و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۱۱آبانماه۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز در این جلسه حضور دارم. خیلی ممنونم از نگهبان محترم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند. همانطور که همه ما میدانیم. جمعه روز نویسنده بود و جشنی به همین مناسبت در ساختمان سیمرغ گرفته شد و آقای مهندس به عنوان یک نویسنده تاریخی که هنوز ما نمیدانیم که ایشان چکار میکنند و بعدها در تاریخ ثبت خواهد شد و قطعاً از ایشان یاد میشود.
من فکر میکردم خیلی اهل مطالعه هستم و کتابهای خیلی زیادی در کتابخانه من وجود دارد که شاید خیلی از آنها را ۲۰صفحه خواندم و احساس کردم این کتاب چیزی ندارد که به من بدهد و خیلی از آنها را فقط یک بار خواندم و هیچ وقت احساس نیاز نکردم که دوباره آن کتاب را بخوانم یا هایلات و نکتهبرداری کنم و انگشتشمارند کتابهایی که در طی این سی یا چهل سال من خواندم و هنوز هم آنها را دارم؛ ولی تنها کتابهایی که بالای بیست بار خواندم و هنوز هم تشنه آنها هستم، کتابهای آقای مهندس و به خصوص کتاب عشق است.
ممکن است دوستانی که جدید در این شعبه حضور دارند یا سفر اولی هستند با همه مجموعه آشنایی نداشته باشند. کتاب عشق پایه اولیه و اصلی جهانبینی کنگره۶۰ است که در این کتاب به چهارده وادی یا بخش اشاره میکند که اگر کسی بتواند این چهارده وادی را زندگی کند، واقعاً به توحید و خدا میرسد، به خودش و به عشق میرسد و به نقطهای که از آنجا انشعاب یافته است میرسد. یعنی چیزی که همه ما سالهاست هر جلسه دست همدیگر را میگیریم و دعاها و خواستههای خود را با صدای بلند فریاد می زنیم که ما آمدهایم؛ ولی میخواهیم به نقطهای برسیم که از آنجا انشعاب پیدا کردیم.
همه ما از روشنایی انشعاب پیدا کردیم؛ ولی از روزی که سفر پیدایش ما شروع شد ما گم شدهایم. به خاطر اینکه فریب شیطان را خوردهایم و در دو راهی انتخاب قرار گرفتیم. برای اینکه حق اختیار به ما داده شد. اصلاً قرار بود که ما گول بخوریم و در کتاب هلیا و ادموند اگر خوانده باشید خود شما متوجه میشوید ما قرار بود گول بخوریم و گم شویم و دوباره پیدا شویم؛ چون کسی که گم شود و پیدا شود خیلی فرق دارد با آن کسی که همان اول پیداست. کسی که زمین میخورد و بلند میشود خیلی فرق میکند با آن آدمی که هیچ وقت زمین نخورده است.
ما اعتیاد را تجربه کردهایم، اعتیاد یک آتش ویرانگر است. یعنی واقعاً خانمان سوز است و این واژهها الکی نوشته نمیشود. وقتی میگویند اعتیاد خانمان سوز و ویرانگر است، ما حرارت و آتش را حس کردیم؛ به خاطر اینکه وقتی صحبت میکنیم حرف و زبان همدیگر را میفهمیم. انگار همه ما غریبههای آشنا و خویشان روحی هم هستیم. من از لحظهای که پایم را اینجا گذاشتم، احساس غربت نکردم. حس کردم سالهاست همه شما را میشناسم؛ چون همزبان شدهایم و این وادیها میتوانند ساختار یک انسان را تغییر دهند، کاری که آقای مهندس میگوید انسان اگر بخواهد تغییر کند صد سال طول میکشد.
به نظر من تنها راه این است که بتوانیم این چهارده وادی را سفر کنیم. حالا یکی باهوشتر است ده سال سفر میکند، یکی بیست سال سفر میکند، یکی شاید باید هزاران سال بیاید و برود که این سفر برای او اتفاق بیفتد. در کل، دستور جلسات کنگره۶۰ دو دسته هستند. یک سری از آنها فنی است؛ یعنی مختص اعتیاد است و به شیشه، روش DST و یه سری مسائل فنی در آموزشهای کنگره اشاره میکند و یک سری هم جهانبینی است که چهارده تا از این دستور جلسات دقیقاً با همین کتاب ارتباط دارد.
وادی نهم میگوید هر نیرویی که از کم شروع شود و بالا و بالاتر برود نقطه تحمل پیدا میکند. تیتر خود وادیها سالها جای تفکر دارد. من اولین بار که وادیها را میخواندم به خصوص وادی اول را میگفتم که این سه صفحه است و اشاره به این دارد که فکر با تفکر فرق میکند و همه کارها با فکر شروع میشود و اگر تفکر نکنم همه چیز خراب میشود و میگفتم یک جلسه هم خیلی زیاد است. احساس میکردم یک ربع کافی است. این را با جدیت عرض میکنم خودم شاید برای وادی اول سالی یک بار هشت جلسه وقت میگذارم و هنوزم هم نفهمیدم وادی اول چه میگوید. چرا کتابهای آقای مهندس هنوز برای ما تازگی دارد؟ چون هر کسی به اندازه ظرفیت خود میتواند از آن برداشت کند. هر چقدر که میگذرد، به میزان تغییراتی که در من اتفاق میافتد، ظرف وجودی من بزرگتر میشود و من بیشتر این وادی را درک میکنم.
در نقطه تحمل هم دقیقاً کدی که میدهد میگوید زمان و تکرار! یعنی آن چیزی که ما آدمها به خاطر سرعتی که در عصر حاضر وجود دارد میخواهیم آن را حذف کنیم. ما فقط میخواهیم راهی به ما نشان دهد تا زود به جواب برسیم. خیلی هم برای آن وقت نگذاریم. چه برای لاغری یا درمان اعتیاد باشد، چه برای رفع مشکلاتمان باشد. فقط دنبال حذف این دو تا پارامتر هستیم. در صورتی که آقای مهندس در این وادیها میگویند اصلاً شدنی نیست. هر چقدر هم دور بزنی گم خواهی شد و دوباره سر جای اولت برمیگردی. وقتی جنگل میروی، اگر دوباره با آن درختی که لحظه اول دیدی برخورد کردی، بدان مسیر را گم کردی. شاید ما بارها و بارها این کار را کرده باشیم؛ اما زمان، تمرین و تکرار واقعاً حذف شدنی نیستند و ما باید این درس را بگیریم.
آقای مهندس برای این وادیها یک مثلث تعریف کردهاند با اضلاع صبر، استقامت و آرامش که صبر یک حرکت درونی است و من باید بدانم برای تغییر به زمان نیاز دارم. حتی برای اینکه بتوانم کاری را انجام دهم یا به سفر دوم برسم و مسافرم درمان شود، برای اینکه بچهام سر به راه شود یا بتوانم عضو لژیون سردار یا دنور شوم، برای هر اتفاقی من به زمان نیاز دارم. صبر درونی است و کسی آن را نمیبیند؛ ولی استقامت یک حرکت بیرونی است. منش و روش من در صبر به من نشان میدهد که اهل استقامت هستم یا نیستم.
کسی که با اولین، دومین و سومین گریز مسافرش، از کنگره میرود و میگوید من صبر کردم، اینکه صبر نیست! ما الان میفهمیم صبر نیست. استقامت این است که من بایستم. اگر او گریز زد من میآیم. به من گفتند ۱۱ماه بیا. چرا من باید در ماه اول و دوم با کوچکترین نشانه برگردم؟ به خاطر اینکه نمیخواهم استقامت کنم و بهای آن را بدهم. ما خواسته داریم؛ ولی حاضر نیستیم بهای آن را پرداخت کنیم. مثلاً من دوست دارم اندامم خوب باشد؛ ولی حاضر نیستم صبح زود بیدار شوم و باشگاه بروم یا زمان غذایم را مرتب کنم و سالاد بخورم. آن خواسته همان جا متوقف میماند تا وقتی که من حاضر شوم بهای آن را در طی زمان و با تکرار پرداخت کنم.
رهایی ۴۰سیدی


مرزبانان کشیک: همسفر طاهره و مسافر مصطفی
تایپیست: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر راحیل رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
227