جلسه ششم از دوره سیوسوم کارگاههای آموزش خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی خلیجفارس بوشهر با استادی پهلوان همسفر خندان، نگهبانی همسفر نرجس و دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود.» روز یکشنبه 11 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت 17:00 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خوشحالم که در جمع یاران محبت؛ در شعبه خلیجفارس بوشهر حضور دارم. خیلی خوشحالم که اولین بار سفرم به شهر زیبای بوشهر، به لطف و واسطه کنگره عزیز و اجازه آقای مهندس دژاکام صورت گرفت. سپاسگزارم از خداوندی که تله درست میکند و خوب که به تله افتادی با ترفندهایی که ندانی تو را خارج میسازد. اگر امروز اینجا هستم و حال خوشی را تجربه میکنم؛ بهواسطه وجود تله اعتیاد مسافرم در زندگیام است و بابت این موضوع سپاسگزارم و امیدوارم در عمل هم قدردان باشم.
آقای مهندس دژاکام بارها و بارها در سیدیهایشان گفتهاند که مشکلات لعنت خداوند نیستند، بلکه رحمت خداوند هستند. چه کسی فکرش را میکرد خندانی که خواب نداشت و قطره اشک از چشمش دور نمیشد، روزی برسد که سپاسگزار اعتیاد مسافرش باشد، دلیلش فقط ناآگاهی و نادانی است، دلیل این است که خندان ظاهراً چشم و گوش، دست و بینی دارد ولی درواقع هیچکدام کار نمیکنند. به چه دلیل؛ بهواسطه تاریکیها و نقض فرمانهایی که داشت روی همه آنها پرده کشیده شده بود؛ اما پایش به کنگره 60 باز شد، چگونه؛ بهواسطه اعتیاد و بندی که با عزیزترین فرد زندگیاش، همسر و فرزند، برادر و پدر و همچنین خواهر و مادر بسته شده بود، به این مسیر سبز و در این باغ زیبا قدم گذاشته است تا غبار از روی چشمها و گوشها و همچنین حسها کنار برود. چگونه؟ در کنگره 60 آموزش میگیریم؛ مثلث درمان اعتیاد شامل فیزیولوژی، جهانبینی و روان است اما فیزیولوژی من همسفر توسط نوشتن سیدیها تا حدی بهبودی پیدا میکند و جهانبینی من توسط آموزش وادیها تحت عنوان چهارده وادی برای رسیدن به خود تغییر میکند؛ بعد متوجه میشوم اگر مسئله یا مشکلی است و اگر دردی در زندگی من است خودم مقصر هستم.
من چیزی نیستم جز سعی، تلاش و کوشش خودم، اگر درد و مسئلهای است خودم با دستان خودم برای خودم فراهم کردهام. برای رسیدن به این درک و فهم؛ چهارده راه، جلو پای من گذاشته و آموزش داده میشود. وادی اول؛ از تفکر شروع میشود و اینکه بدانم با تفکر است که ساختاری آغاز میشود، در وادی دوم میرسم به تفکر کردن و شکل دادن به ساختارها اما به ناامیدی هم میرسم، ولی وادی به من پیام امید میدهد. در وادی سوم؛ ابتدا توقع دارم که بقیه به من کمک کنند، اما باید دستم را روی زانوی خود قرار دهم و بلند شوم همچنین در وادی دوم مرز بین مسئولیتهای من و خداوند مشخص میشود؛ اما در وادی پنجم؛ متوجه میشوم که اوضاع خیلی خراب است و باید تصفیه و پالایش انجام دهم، اما چگونه؟ هفت پله برایم ترسیم میشود، از خودداری از ضد ارزشها تا رسیدن به تسلیم و در ادامه وقتی تزکیه و پالایش انجام دادم برداشت و حرکت میکنم و غبار از روی حسهای من برداشته میشود.
اینجاست که عقل، کمی شروع به کار کردن میکند و به آن فرماندهی ذرهای نزدیک میشوم و میتوانم شو شود را تجربه کنم. وادی نهم؛ به من میگوید: وقتی تا اینجا آمدی و هشت وادی را پشت سر گذاشتی، تازهوارد دنیای جدیدی میشوی درواقع اینجا زندگی رنگ و بویش متفاوت میشود، ازاینجا بهگونهای دیگر میبینی، میشنوی و حس میکنی. اینجا متوجه میشوی که خداوند دو پیامبر همراهت قرار داده است، یکی پیامبر درونی بهعنوان عقل و دیگری پیامبران بیرونی که پیامهای خداوند را برای ما انتقال و بازگو میکنند تا یاد بگیریم که چیزی را فراموش نکنیم. در این وادی؛ یاد میگیریم که خداوند چقدر مهربان است، بااینکه خندان نقض فرمان کرده و از بهشت رانده شده بود ولی باز لطف و رحمتش شامل حالش شده است، چون خندان متوجه اشتباهش شد و به درگاه خداوند رسید که من را ببخش و بپذیر. خداوند؛ نیز باسخاوت پذیرفت و گفت، برو به زمین و ثابت کن؛ خداوند نیز مرا به زمین فرستاد اما قبل از آن به من علم آموخت و اختیار داد؛ یعنی ابزار استفاده از علمی که آموخته شده بود، راهش را مشخص کرد که این راه مثبت و این راه منفی است و همچنین پایان هر راه را به من نشان داد.
بنابراین خودم با اختیار؛ انتخاب میکنم که از کوزه سفالی آبخنک و گوارا بنوشم یا از جام زرین طلایی نوشیدنی زهرآلود. چیزی که باعث میشود؛ جانم گرفته شود و درد و رنج به من اضافه شود، به انتخاب خودم بستگی دارد. همینطور؛ ذرهذره مسیر ادامه پیدا میکند تا خندان میرسد بهجایی که متوجه میشود که اگر تا اینجا آمده و به این فهم و آگاهی رسیده قطعاً تنها نبوده و کسانی هستند که هم روی زمین و هم در آسمانها تو را کمک کردهاند که همان همسفران لامکان هستند. اینجا آموزش میگیرد که خندان در هر مرحلهای از زندگی ربی داشته که آن پیامبر درونی یا همان ربی است که ذرهذره در مسیر تزکیه و پالایش صدایش بلند و بلندتر به گوش میرسد. همان پیامبری که وقتی خندان کمی حالش خوش میشود ندا در گوشش میخواند که اگر حالت خوش است باید ذکاتش را بپردازی، اگر حالت خوش است و میخواهی حافظ این حال خوش باشی باید قدردان باشی یعنی ازآنچه دریافت کردهای ببخشی.
خب حالا چه چیزی را باید ببخشم؛ حال خوش را، مگر روز اول که وارد کنگره شدم مرزبان با لبخند من را بغل نکرد؛ پس حالا که حال من خوب است من نیز باید با لبخند بغل کنم. مگر روزی که وارد شدم به صحبتهای من گوش نکردند؛ بنابراین من هم باید صحبت کنم و از تجربیات خود بگویم، مگر روز اولی که وارد شدم مشارکت نکردند و با من همدردی نکردند و کمک نکردند که صبور باشم، به من امید ندادند و راه نشانم ندادند، یاد ندادند که در صبرم بیصبری نکنم؛ بنابراین وظیفه دارم که با نیمنگاهی به گذشته، به عزیزان تازهوارد بگویم که شما دیروز من هستید پس حس خوب و آغوش باز و همچنین لبخند و مشارکت هم نوعی بخشش است. وقتی خدمتی تجربه کردم؛ حال خوبی هم دریافت کردم بنابراین وظیفه دارم که آن حال خوب را بنویسم و مکتوب کنم تا بماند برای نیستانی که روزی هست خواهند شد؛ اما جهان؛ جهانِ مادی است، اگر میخواهم مسیر تزکیه و پالایش میانبر شود و صرفهجویی در زمان اتفاق بیفتد یا یک جهش در سفرم اتفاق بیفتد باید از مالم ببخشم چون این قانون بازی و قانون زندگی روی زمین است.
چون بهجایی رسیدم؛ که دیگر از خوردن چلوکباب لذت چندانی نمیبرم، اما از بخشیدن چلوکباب به کسانی که دوست دارند ولی توانش را ندارند و دستش به آن نمیرسد لذت میبرم؛ اما این بخشش؛ یک شرط دارد، شرطش هم این است که بی توقع و بدون چشمداشت باشد و همچنین بخشش را فقط برای بخشش انجام بدهم نه برای دریافت کردن. امروز؛ در جلسه سردار یک لحظه به گذشته برگشتم و با خود گفتم که کنگره چقدر هزینه کرده تا خندان امروز بااینحال امروز اینجا بنشیند. حداقل سفر؛ ده ماه است، خندان پنج سال و پنج ماه و هفده روز حضور داشت تا اجازه ورود به مسافرش داده شد و یازده ماه و بیستوشش روز سفر اولم طول کشید، کنگره ششونیم سال برای سفر اول خندان هزینه کرد یعنی حداقل شش و نیم سال عزیزان مشارکت کردند و در جلسات سردار و کارگاه صحبت کردند، در سایت قلم زدند تا خندان توان عبور پیدا کرد. حال که خندان؛ حالش خوب شده است واقعاً خیلی ناسپاسی است که بخواهد چشم خود را روی همه کمکهایی که به او شده است ببندد؛ به همین دلیل بهاندازه فهمش باید ببخشد، هم مال را و هم جان را.
.jpeg)
مرزبان کشیک: همسفر حکیمه
تایپیست: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر زهرا
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
ارسال: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
78