جلسه سوم از دور یازدهم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران نمایندگی معدن فیروزه با استادی راهنمای محترم مسافر علی و نگهبانی مسافر مهدی و استادی مسافر یعقوب با دستور جلسه جهانبینی در ورزش پنجشنبه تاریخ 14014/8/1 ساعت ۱۶ آغاز به کار نمود
	خلاصه سخنان استاد
	سلام دوستان علی هستم یک مسافر.
	خداوند را شاکرم که توانستم بار دیگری در این جایگاه قرار بگیرم و در درجه اولازهمه شما دوستان آموزش بگیرم و خدمت کنم. به همه دوستان که از راههای دور و نزدیک و شعبات دیگر تشریف آوردند خوشآمد عرض میکنم. در ابتدا بخشی را به دستور جلسه میپردازیم و در ادامه به رسم کنگره مراسم تجلیل راخواهیم داشت. خیلی دوست داشتم و آرزوی قلبی من بود که در این جلسه راهنمای خوبم جناب آقای پارسا حضور میداشتند اما با توجه به این که از شرایط کاری ایشان اطلاع دارم و نخاستم که ایشان در معذوریت قرار بگیرند. بههرحال ما اینجا هستیم و امیدوارم که جلسه خوبی را کنار هم داشتهباشیم.
	 جهانبینی جزئی از زندگی ما در کنگره است. یعنی وقتی بخواهیم از جهانبینی صحبت کنیم میتوانیم بگوییم جهانبینی درست در هر مقولهای ما را به سرمنزل مقصود میرساند. در کنگره ۶۰ بسیاری از زمینهها را که نگاه میکنیم درمییابیم که جهانبینی را هم از ما میخواهند. از مراجعه به کلینیک تا نشستن در لژیون و حتی استفاده دارو نیاز به جهانبینی خاص خود دارد. جهانبینی یعنی این که هر آنچه که قبلاً از کنارش بهسادگی گذر میکردیم اکنون دید دیگری نسبت به آن داریم و مساله ورزش نیز به همین شکل است. ما در بیرون از کنگره ورزش میکردیم الان هم در سطح جامعه ورزش در سطوح مختلف انجام میشود اما جناب مهندس دست بر روی نکتهای میگذارند که شاید جاهای دیگر نگاهی به آن نشده است. جناب مهندس میفرمایند ورزشی که در کنگره ۶۰ و پارکها انجام میشود نباید به شکل بردوباخت به آن نگاه شود و دیدگاه ما بایستی اینگونه باشد که ما یا میبریم و یا میآموزیم و باختی در کار نیست.
جهانبینی جزئی از زندگی ما در کنگره است. یعنی وقتی بخواهیم از جهانبینی صحبت کنیم میتوانیم بگوییم جهانبینی درست در هر مقولهای ما را به سرمنزل مقصود میرساند. در کنگره ۶۰ بسیاری از زمینهها را که نگاه میکنیم درمییابیم که جهانبینی را هم از ما میخواهند. از مراجعه به کلینیک تا نشستن در لژیون و حتی استفاده دارو نیاز به جهانبینی خاص خود دارد. جهانبینی یعنی این که هر آنچه که قبلاً از کنارش بهسادگی گذر میکردیم اکنون دید دیگری نسبت به آن داریم و مساله ورزش نیز به همین شکل است. ما در بیرون از کنگره ورزش میکردیم الان هم در سطح جامعه ورزش در سطوح مختلف انجام میشود اما جناب مهندس دست بر روی نکتهای میگذارند که شاید جاهای دیگر نگاهی به آن نشده است. جناب مهندس میفرمایند ورزشی که در کنگره ۶۰ و پارکها انجام میشود نباید به شکل بردوباخت به آن نگاه شود و دیدگاه ما بایستی اینگونه باشد که ما یا میبریم و یا میآموزیم و باختی در کار نیست.
	 ما تلاش خودمان را میکنیم ولی در جایی که به خاطر یک پوئن بخواهیم به همهچیز آسیب بزنیم و حرمتها را زیر پا بگذاریم اینجاست که کنگره برای این مسائل خط قرمز تعیین کرده است. پس ما مادامیکه در کنگره هستیم باید جهانبینی کنگره نیز همراه ما باشد. ما باید به این باور برسیم که اگر جهانبینی کنگره نبود من اینجا نبودم و اگر جهانبینی کنگره نبود یک فرد به درمان نمیرسید. انشاءالله توجه ویژهای به ورزش و حضور در پارک داشتهباشیم و در ذهن خود داشتهباشیم که همینکه ما در پارک دور یک سفره جمع میشویم پیاممان این است که ما به هم عشق و محبت داریم و هدفمان این است که خوب بشویم.
ما تلاش خودمان را میکنیم ولی در جایی که به خاطر یک پوئن بخواهیم به همهچیز آسیب بزنیم و حرمتها را زیر پا بگذاریم اینجاست که کنگره برای این مسائل خط قرمز تعیین کرده است. پس ما مادامیکه در کنگره هستیم باید جهانبینی کنگره نیز همراه ما باشد. ما باید به این باور برسیم که اگر جهانبینی کنگره نبود من اینجا نبودم و اگر جهانبینی کنگره نبود یک فرد به درمان نمیرسید. انشاءالله توجه ویژهای به ورزش و حضور در پارک داشتهباشیم و در ذهن خود داشتهباشیم که همینکه ما در پارک دور یک سفره جمع میشویم پیاممان این است که ما به هم عشق و محبت داریم و هدفمان این است که خوب بشویم.
	 خوب به قسمت دوم جلسه میرسیم و همانطور که ابتدا عرض کردم دوست داشتم جناب پارسا در این جلسه حضور میداشتند اما با توجه به شرایط کاری ایشان خودم نمیخواستم برای ایشان معذوریتی پیش بیاورم. تشکر میکنم از جناب مهندس دژاکام که این بستر را فراهم کردند. هر زمانیکه خدمت ایشان شرفیاب میشویم به آرامش میرسیم و با هر خداحافظی دلمان برایشان تنگ میشود. جناب مهندس به ما عزت و حرمت و افتخار داده است. افتخار به من داده که این شال بر گردن من کمترین انداخته بشود و من هم سعی و تلاشم این بوده که در این مدتی که در این جایگاه بودم کم نگذارم و کاری که به من سپرده شده است را به نحو احسن انجام بدهم. اما یقیناً در این راه خطا و اشتباه هم داشتم اما اصل بر این است که ما باید صددرصد ظرفیت و توانایی خودمان را در کنگره بگذاریم. یا در کنگره یا با کنگره و یا خود کنگره! خود کنگره بودن مهم است. از همه دیدهبان ممنون و متشکرم. دیدهبان هایی که در این مدت با آنهاسروکار داشتم برای من همیشه آموزش داشتهاند و مطالب فراوانی آموختم. از جناب پارسا که راهنمای من است یاد میکنم که از روز ابتدای ورودم به کنگره تابه همین امروز عقیده من بر یک روال بوده که راهنمای من بینظیر است و مثل و مانند او تکرار نمیشود. من در طول این سالها هرچقدر تلاش کردم که ذرهای مثل ایشان باشم الان میفهمم که نزدیک ایشان هم نیستم.
خوب به قسمت دوم جلسه میرسیم و همانطور که ابتدا عرض کردم دوست داشتم جناب پارسا در این جلسه حضور میداشتند اما با توجه به شرایط کاری ایشان خودم نمیخواستم برای ایشان معذوریتی پیش بیاورم. تشکر میکنم از جناب مهندس دژاکام که این بستر را فراهم کردند. هر زمانیکه خدمت ایشان شرفیاب میشویم به آرامش میرسیم و با هر خداحافظی دلمان برایشان تنگ میشود. جناب مهندس به ما عزت و حرمت و افتخار داده است. افتخار به من داده که این شال بر گردن من کمترین انداخته بشود و من هم سعی و تلاشم این بوده که در این مدتی که در این جایگاه بودم کم نگذارم و کاری که به من سپرده شده است را به نحو احسن انجام بدهم. اما یقیناً در این راه خطا و اشتباه هم داشتم اما اصل بر این است که ما باید صددرصد ظرفیت و توانایی خودمان را در کنگره بگذاریم. یا در کنگره یا با کنگره و یا خود کنگره! خود کنگره بودن مهم است. از همه دیدهبان ممنون و متشکرم. دیدهبان هایی که در این مدت با آنهاسروکار داشتم برای من همیشه آموزش داشتهاند و مطالب فراوانی آموختم. از جناب پارسا که راهنمای من است یاد میکنم که از روز ابتدای ورودم به کنگره تابه همین امروز عقیده من بر یک روال بوده که راهنمای من بینظیر است و مثل و مانند او تکرار نمیشود. من در طول این سالها هرچقدر تلاش کردم که ذرهای مثل ایشان باشم الان میفهمم که نزدیک ایشان هم نیستم.
	
	از دوست و یار قدیمیام آقای خیری یاد کنم که راه کنگره را به من نشان داد و همیشه از ایشان به نیکی یاد میکنم. همینطور از همسفرم یاد میکنم. همین اواخر به خودم یادآوری کردم که من در زمان مصرف اصلاً نبودم و فقط تمرکز و فکرم این بود که در کجا و چه زمانی به مصرف مواد بپردازم و بیخیال زن و فرزند و بچهها بودیم. در زمان مصرف من خیلی کارها میتوانستم برای آینده خانوادهام انجام بدهم اما به خاطر مواد از همه آنهاو خانوادهام میزدم. اما از روزی که پادر کنگره گذاشتم سعی کردم که جبران کنم اما خیلی از مسائل جبران نمیشوند. خیلی جاها انسان قصد دارد که درست کند اما خراب میشود. با همه این احوالات همسفر من همیشه یار و همراه و کنارم بوده و کمکم کرده است.بعد از سی سال خدمت در آموزشوپرورش وارد فضای کنگره شدم و الان میبینم از فضای کنگره نمیتوان گذشت! از شال راهنمایی هم نمیتوان گذشت. من از تکتک رهجوها بسیار مطلب آموختم.
	
	روز اولی که در پارک آتشنشان شال راهنمایی به گردن انداختم سال ۹۴ بود و هیچوقت آن روز را از یاد نخواهم برد که روی یک زیلو جمعی از انسانهای بامحبت دورهم جمع شدیم. رهجوهای کنگره ۶۰ بسیار انسانهای بامحبتی هستند و به عقیده من انسانهای مصرفکننده انسانهای بامحبتی هستند. من از تکتک رهجوهای خودم راضی هستم چراکه کدام از آنهامعلمی برای من بودند که من از آنهایاد بگیرم. از همه آنهایی که در این سالها با هم یار و همراه بودیم. اول راهی که بهعنوان یک تازهوارد پا به شعبه الهیه مشهد گذاشتم تکتک روزها برایم حس خاص خودش را داشت. عاشق بغل کردنهای مسافرهای قدیمیتر بودم که بامحبت من را بغل میکردند. آرزو داشتم هرچه سریعتر جناب مهندس را ببینم. قبل از رهائی خدمتشان رسیدم اما بغلم نکردند. روز رهائیام هم جناب مهندس تشریف نداشتند و بهجای ایشان جناب مهندس امین بودند. اما من دست نکشیدم چهبسا اکنون هم دست نخواهم کشید. من یک مثلث برای خودم رسم کردم با سه ضلع الهیه، عطار و معدن فیروزه. الهیه شروع من بود و هیچ گاه از یاد من نخواهد رفت و هنوز که هنوز است دلتنگ الهیه و لژیون خودم هستم. در ادامه پارک آتشنشان که خاطرم هست پهلوان محترم آقا مصطفی که در جلسه حضور دارند در روی یک زیلو برای ما چایی دم میکرد و یادآوری آن روزها برایم حس عجیبی دارد. هیچکس بهراحتی این کارها را انجام نمیدهد اما جهانبینی کنگره ما را به این نقطه میرساند. و در ادامه به معدن فیروزه رسیدم. همه آدمها به زادگاه خودشان عرق ویژهای دارند و من هم از این قضیه مستثنا نیستم. اما امروز بحث معدن فیروزه و زادگاهم نیست بلکه بحث تفکر کنگره ۶۰ است. تفکر آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت. من در شعبه عطار رشد کردم و در معدن به تکامل نزدیک شدم. تکامل هم که عرض میکنم نه به معنای مطلق آن بلکه بر اساس تفکر خودم و کامل کردن قطعات پازلی که در ذهن خودم چیده بودم. تصویرسازیهای ذهنی که برای خودساخته بودم، ده سالی که میخاستم در کنگره بمانم و ده راهنمایی که تصویرسازی کرده بودم از رهجوهای من موفق به دریافت شال شوند. و در ادامه آنچه که تقدیر باشد همان به سرانجام خواهد رسید. انشاءالله که بهترین اتفاقات رقم بخورد. در نهایت حرف پایانی من این خواهد بود: من هر آنچه را که توانستم برای خودم انجام دادم و دوست دارم تکتک شماهایی که اینجا هستید تمامتوانتان را برای خودتان بکار بگیرید. و نقش خودتان را در کمک به انسانهای دربند اعتیاد و انسانهایی که به شدت محتاج یاری هستند و انسانهایی که راه را گم کردند، به بهترین شکل ممکن اجرا کنید. اگر در طول مدت راهنمایی کوتاهی از من سرزده همینجا میخواهم که بر من ببخشند. و در نهایت اگر دعایی برای من میخواهید بکنید دعا برای پدر و مادرم و برای فرزندانم و برای همسفرم باشد و هیچچیز دیگری نمیخواهم.
	ممنونم که سکوت کردید و به صحبتهای من گوش دادید
	
	
	تایپ:مسافرابوالفضل
	عکاس:مسافرعباس
	ویراستاری،نگارش متن وارسال خبر:مسافرحسین
                                
                                    
                                    
                                        - تعداد بازدید از این مطلب :
                                        171