دوازدهمین جلسه از دوره یازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی رضا مشهد، به استادی راهنمای محترم مسافر سعید، نگهبانی مسافر مرتضی و دبیری مسافر محمد با دستورجلسه " وادی هشتم و تاثیر آن روی من " پنجشنبه 24 مهرماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر
خدا را شکر می کنم این اتفاق خوشایند افتاد باعث شد من در خدمت شما باشم تا در کنار همدیگر آموزش بگیریم از گروه مرزبانی، ایجنت محترم و تمام خدمتگزاران تشکر میکنم که این اجازه را دادند امروز در این جایگاه آموزش بگیرم. دستور جلسه دو قسمت است وادی هشتم با حرکت راه نمایان می شود و قسمت دوم تولد پنجمین سال راهنمای محترم مسافر مجید در وادی هشتم که می گوید با حرکت راه نمایان می شود بهترین مثالی که می شود زد این است که ما از تهران راه افتادیم و آمدیم به مشهد حدوداً هزار کیلومتر مسیر است من همیشه وقتی وادی هشتم را می بینم یاد یک مطلبی می افتم چه حکمتی است که در سرآغاز نگاه من به پایان است کاری که ما می خواهیم شروع کنیم قبل از اینکه شروع کنیم نگاه مان به پایان آن کاراست وادی هشتم درباره این موضوع دارد صحبت می کند که شما حرکت کن راه خود به خود برایت نمایان خواهد شد یعنی زمانی که ما راه افتادیم می خواستیم بیایم اینجا هیچ وقت انتهای مسیر را نمی دیدیم امکان نداشت که من از تهران انتهای مسیر را ببینیم ولی آرام آرام حرکت کردیم و به شعاع آن نوری که ماشین ها داشتند یعنی حدود 4 متر جلوتر از خودم را می دیدم این وادی این پیام را به من می خواهد بدهد که اگر هر کاری را می خواهم شروع کنم باید حرکت کنم چون در سکون هیچ اتفاقی نمی افتد باید حرکت کرد و ما هم رفته رفته حرکت کردیم و امروز به مقصد شعبه رضا مشهد رسیدیم هر چند طولانی بود اما رسیدیم وادی دارد این پیام را به من می دهد که اگر می خواهم کاری را شروع کنم فقط مهم این است که قدم اول را بردارم و حرکت کنم وقتی حرکت کنم خود به خود راه خودش را به من نشان می دهد و وقتی من حرکت می کنم صدای پای استاد شنیده می شود این طور نیست که من نزد استاد بروم به محض اینکه حرکت کنم استاد نزد من می آید حالا استاد می تواند در قالب راهنما باشد می تواند در قالب رهجو باشد می تواند در قالب یکی از این نوشته هایی که به دیوار است باشد می بینی یک مطلبی برای تو باز می شود که استاد تو است یک اتفاقی می افتد که یک پیامی به تو می دهد آن پیام استاد تو است یک پیامی هم دارد برای کسانی که تازه سفر شان را شروع کردند گاهی اوقات ما در سفر مان یک ترسی داریم که الان مصرف من 10 گرم شیره است چطور می توانم این مقدار را ترک کنم یا 10 گرم شیشه را چطور کنار بگذارم راه هزار کیلومتری از قدم اول شروع می شود اگر قدم اول را برداری و خواسته و اراده هم پشت آن باشد به نتیجه خواهد رسید یک قسمتی از این وادی خیلی توجه من را به خودش جلب کرده است که می گوید جبران خسارت از خودمان است من متن اش را می خوانم خیلی خوب است ممکن است ما دانسته یا ندانسته به جسم خود یا روان خود تخریب هایی را وارد کرده باشیم باید ابتدا خودمان را ببخشیم و در جبران خسارت و ترمیم و بازسازی جسم و روان خود اقدام نماییم کافی است به عنوان نازل در گوشه ای قرار بگیریم و خود را نظاره کنیم و خوب نگاه کنیم گاهی اوقات ما حواسمان به خودمان نیست این مطلب یعنی اینکه از خودم خارج شوم و بیام بیرون و خودم را ببینم و فقط نگاه کنم بعضی موقع ها من نمی توانم این کار را بکنم کی می تواند این کار را برای من انجام دهد کی می تواند ناظر من باشد فقط راهنما شخص راهنما تو هر مقطعی که من باشم راهنما دارم تو یک مقطعی من برای خودم راهنما هستم تو یک مقطعی راهنما برای رهجوهای سفر اولی هستم برای رهجو های سفر دومی راهنما هستم وشخص راهنماست که می آید بیرون و ناظر رهجو است و می تواند عیب و ایرادهایش را بگیرد این قسمت می گوید باید خودت را ببخشی خودت را ببخشی یعنی چی یعنی اینکه اگر در گذشته کارهایی کردم و به خودم آسیب زدم باید از خیر این ها بگذرم بدون اینکه بخواهم خودم را ندامت کنم و وقتی که می بخشی یعنی بخشیده می شود مثال خیلی ساده این است که در سفر اول وقتی راهنما پله ها را مشخص می کند و داروی اوتی را برای رهجو می نویسد مثلا پله 5/5 سی سی بعد از بیست و یک روز یک پله کاهش می دهد می شود هر وعده 4/5 سی سی حالا رهجو اگر آن یک سی سی که از 5/5 به 4/5 آمده است ببخشد در واقع یک حال خوب را بهش می بخشند یا مثلا هر وعده 3 دهم مصرف می کند اگر از آن 3 دهم بگذرد و ببخشد رهایی را دریافت می کند یعنی اینکه من باید بگذرم و ببخشم حالا شاید هفته اول یک مقدار خماری داشته باشم ولی اشکال ندارد هفته دوم حالت عادی و هفته سوم حالم خوب می شود وقتی بگذرم پس به سمت رهایی دارم حرکت می کنم پس با حرکت راه نمایان می شود و من به آن رهایی می رسم بعضی موقع ها بعضی بچه ها تو یک سری از پله ها گیر می کنند اینجا همان جایی است که بچه ها آن مقدار اوتی را نمی بخشند و این را باید به همه کارهای خودمان ربطش بدهیم من بیشتر از این راجب دستور جلسه صحبت نمیکنم راجب مجید عزیز دو سال پیش اومدیم اینجا تولدی که برگزار شد یک سری مطالبی را گفتیم خب مجید یکی از رهجو هایی بود که حرف گوش کن بود و توی سفر اول بسیار سفر خوبی داشت تا فکر می کنم چهار یا پنج ماه از سفرش گذشته بود یک دفعه اومد گفت من هیچی از سفرم متوجه نمی شوم می خواهم قطع کنم و بروم منم خیلی راحت گفتم برو به سلامت ولی قبلش کمی فکر کن بعد تصمیم بگیر جلسه بعد نیومد دو جلسه بعدش جلسه اومد مجید آقا تدریس قرآن می کرد بعد از اینکه رها شد گفت وای بر من که چه چیزهایی را در غالب آموزش قرآن به افراد آموزش می دادم هم مواد مصرف می کرد و هم قرآن آموزش میداد بعد که در حین سفر در کنگره با نوشتارها آشنا شد تازه متوجه شد که مطالب چیست و مطالبی که جناب مهندس هم درباره کلام الله است و شکافته شده و نگاهش تغییر کرده است آنجای سفر بود که یک سری از این جزییات را متوجه شد و ماندگار شد و هجرت کرد و به اتفاق همسفر محترمش به کنگره آمد و راه برایشان باز شد و به اینجا رسیدند حالا با همه این تعریف هایی که ازش کردم یک انتقادی هم ازش می کنم من انتظار بیشتر از مجید آقا داشتم خودش هم می داند و لازم بود حداقل تا الان دو یا سه نفر راهنما از لژیونش بیرون بیاید و پیام سفری هم که برایش انتخاب کردم راجب به همین موضوع است که در تفکرش وسعت عمل به وجود بیاورد و لنگر کشتی را بکشد اول کار سخت است ولی وقتی تلاش می کنی به آن نتیجه ای که می خواهی می رسی من این روز و تولد پنج سالگی اش را به خودش به همسفر و پسر عزیزش هم تبریک می گویم و همینطور به راهنمای همسفرش تبریک می گویم.
از اینکه با سکوت زیبایتان به صحبت های من گوش کردید از همه شما سپاسگزارم.
در ادامه جشن تولد پنجمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر مجید با شکوه فراوان برگزار گردید.







در ادامه لوح تقدیر لژیون سردار توسط نگهبان لژیون سردار مسافر حسن به اعضاء داده شد

تایپ: مسافر محمد لژیون پانزدهم
ویرایش: مسافر محمد لژیون پنجم
تایید خبر: مسافر جلال لژیون پنجم
مرزبان خبری: مسافر مصطفی
- تعداد بازدید از این مطلب :
217