English Version
This Site Is Available In English

نتیجه صبر و صداقت در مسیر کنگره 60

نتیجه صبر و صداقت در مسیر کنگره 60

به نام قدرت مطلق الله


دومین جلسه از دور چهل و سوم کارگاه ‌های آموزشی ویژه مسافران کنگره 60 ، نمایندگی ایمان با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر علی با دستور جلسه
" وادی هشتم: با حرکت راه نمایان می‌شود "  در روز چهارشنبه 23 مهر ماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که امروز توانستم در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش ببینم. خدا را شکر می‌کنم، چون واقعاً حس خوبی دارد. وقتی چهره‌ی بچه‌ها را می‌بینم، انرژی می‌گیرم و لذت می‌برم. از راهنمای عزیزم، آقای توانگر، صمیمانه سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند تا چنین حس ارزشمندی را تجربه کنم. همچنین از نگهبان محترم و دبیر جلسه تشکر می‌کنم.

دستور جلسه امروز، وادی هشتم؛ با حرکت راه نمایان می‌شود است. من زیاد درباره‌ی این وادی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای درک آن، باید از وادی‌های قبلی، به‌ویژه هفت وادی نخست، حداقل درک و تجربه‌ای به دست آورده باشم. مثلاً باید تا حدودی بدانم حقیقت چیست و انسان در حقیقت چه جایگاهی دارد. یا اینکه فرمان عقل چیست و چگونه می‌توان به آن عمل کرد. بدون فهم نسبی از وادی‌های قبل، درک وادی هشتم ممکن نیست.

 

وقتی از «راه نمایان می‌شود» صحبت می‌کنم، همیشه آن را مانند خیابانی در ذهنم مجسم می‌کنم؛ خیابانی که در آن همه‌چیز وجود دارد؛ مغازه‌ها، انسان‌ها، حتی وسوسه‌ها و نیروهای خیر و شر در کنار هم هستند. در این مسیر، مهم‌ترین عامل حرکت، خواستِ من است؛ اینکه دقیقاً چه می‌خواهم و برای چه هدفی قدم در این مسیر گذاشته‌ام.

من در گذشته کنگره را فقط جایی می‌دیدم که می‌شود در آن راحت بود، حتی مصرف کرد و به خیال خودم خوش گذراند. بارها برای سفر اول آمدم، اما نه برای خودم؛ برای دیگران. گاهی به خاطر پدر و مادرم آمدم تا دلشان را به‌دست بیاورم. اما زمانی رسید که آن‌ها هم خسته شدند. همان‌جا بود که فهمیدم باید به خاطر خودم بیایم، برای خودم حرکت کنم و برای خودم درمان شوم.

 

واقعاً سفر کردن آسان نیست. پر از سختی، درد و آزمون است. یادم هست در سفر اول، شب‌ها بعد از شعبه، بیشتر اوقات گریه می‌کردم. روحیه‌ام لطیف شده بود و کوچک‌ترین حرفی دلم را می‌شکست. گاهی وسوسه سراغم می‌آمد که رها کنم، اما هر بار به خودم گفتم باید تحمل کنم.

چندی پیش، اتفاقی برایم افتاد که خیلی درس بزرگی بود. قرار بود از جایگاهی که خدمت می‌کردم، به جایگاه بالاتری بروم. خیلی خوشحال بودم و در ذهنم همه‌چیز را آماده کرده بودم؛ حتی دفترچه‌ای برای یادداشت کارها برده بودم. اما بعد گفتند: «نه، شما نمی‌توانید در آن جایگاه خدمت کنید.» همان لحظه انگار دنیا روی سرم خراب شد. حالم خیلی بد شد و حتی نمی‌خواستم پایین بیایم.

اما کم‌کم فهمیدم باید این موقعیت را هم بپذیرم. تصمیم گرفتم در شعبه از خدمت کوچک مانند جارو کردن شروع کنم، و به تدریج با خدمت احساس آرامش کردم. بعد با خودم خلوت کردم و از خودم پرسیدم: چرا این‌قدر ناراحت شده‌ام؟ مگر هدفم خدمت کردن نبود؟ در نتیجه تصمیم گرفتم به جای گله و ناراحتی، روی خودم کار کنم. به مرور، آرامش به من برگشت و مسیرم روشن‌تر شد.

به لطف خدا و رأی دوستان، در جلسه بعدی به عنوان خزانه‌دار نمایندگی انتخاب شدم که واقعاً برایم افتخار بزرگی است. این تجربه به من یاد داد که اگر در مسیر کنگره صبور و صادق باشی، راه خودش را به تو نشان می‌دهد، درست همان‌طور که وادی هشتم می‌گوید: با حرکت، راه نمایان می‌شود.

این وادی به من آموخت که در مسیر زندگی، همه‌چیز بستگی به خواست و نیت من دارد. باید حواسم جمع باشد که چرا آمده‌ام و برای چه تلاش می‌کنم. نباید هدفم را گم کنم.


گاهی در مسیر حرکت، هدف اصلی را فراموش می‌کنیم و دلبسته چیزهای ظاهری می‌شویم. اما اگر یادمان بماند برای چه آمده‌ایم، هر سختی‌ای هم که باشد، بالاخره راه روشن خواهد شد.

در پایان از همه‌ی دوستانم تشکر می‌کنم. امیدوارم همه‌ی شما، به‌ویژه سفر اولی‌ها، با خواست قوی و ایمان، مسیر درمان را تا رهایی کامل طی کنید. سخت است، اما شدنی است.

با آرزوی موفقیت و آرامش برای همه‌ی شما.

 


تایپ: مسافر حسن
ارسال: مسافر مهدی
تنظیم: مسافر ابولفضل

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .