لطفاً به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید.
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره و قرص، حدود سیزده ماه سفر کردم، روش درمان DST، داروی درمان OT به راهنمایی آقای علیرضا زرکش، ورزش در کنگره شنا، رهایی از اعتیاد شش سال.
چه جایگاههای مختلف خدمتی را در کنگره تجربه کردید؟
من اعتقاد دارم جایی که نیاز باشد من حضور داشته باشم تبدیل به جایگاه خدمتی من میشود، برای مثال اگر در آبدارخانه نیاز به حضور من باشد، آبدارخانه تبدیل به جایگاه خدمتی من میشود؛ من جایگاههای مسئول سایت، مرزبانی، راهنمایی، ایجنت، دستیار دیده بان، خدمت گذار OT و لژیون سردار را تجربه کردهام.
در مورد مثلث خدمت که اضلاع آن تشکیل شده از خدمت زمانی، علمی و مالی نظرتان را بیان کنید.
به نظر من کنگره میخواهد اعضای خود را رشد دهد و این مسیری است که خود جناب مهندس و خانوادهشان طی کردهاند و سعی دارند به تمام اعضا انتقال دهند و میفرمایند اعضا برای رشد باید بر این سه ضلع مثلث کار کنند؛ همچنان یک مثلث دیگر را مطرح میکنند که اضلاع آن کنگره، کار و خانواده است، اضلاع این مثلثها بسیار مهم هستند و باید درباره آن تفکر کنیم.
الگو من در زندگی جناب مهندس هستند و من تلاش میکنم تا بتوانم اضلاع مثلث را بهصورت متعادل در خودم رشد دهم؛ اگر فقط یک یا دو ضلع را رشد دهیم و یکی از اضلاع رشد نکند درواقع کار انجام نشده است و باید سه ضلع مثلث به صورت یکسان و مساوی رشد کنند.
انسان برای رسیدن به هدف یا حرکت در مسیرهای مختلف زندگی نیاز به انرژی و انگیزه دارد؛ شما در جایگاههای خدمتی متفاوتی هم زمان در حال خدمت هستید و در کنار آن در جایگاه خدمت مالی هم حضور دارید، چه انگیزهای باعث شده بتوانید در این مسیر دشوار قدم بردارید؟
کشیده دست غریبی به کوچه پای مرا
که بد کشانده به خاکم نجیب خندهی تو
من از خود چیزی ندارم، خدمتهایی که انجام میدهم یک ابزاری است که خودم را به خودم میرساند و بخشش یک ابزاری است که میتواند مرا در بهشت قرار دهد، البته اگر بخشش بیمنت باشد؛ رسیدن به بهشت در گرو این است که وقتی من وارد کنگره میشوم تا جایی که امکان دارد از خودم به دیگران انتقال دهم و دستان دیگران را در دست خودم بگیرم، همانطور که جناب مهندس دست ما را در دستان خود گرفتند تا بتوانیم حرکت کنیم.
درسی دی قلب، آقای مهندس اشاره میکنند، یک اسب سواری به همراه یک سگ در حال حرکت بودند که صاعقه به آنها برخورد میکند و درجا از این دنیا میروند اما متوجه نمیشوند و به راه خود ادامه میدهند، بعد از مدتی تشنه میشوند و به یک مکان بسیار زیبا که با طلا ساخته شده بود میرسند، از نگهبان میپرسد اجازه دارم به همراه حیواناتم وارد شوم تا آب بنوشیم؟
نگهبان میگوید شما میتوانید وارد شوید اما حیوانات اجازه ورود ندارند، سوارکار میپرسد اینجا کجاست؟ نگهبان میگوید بهشت؛ مرد وارد نمیشود و میگوید در مرام من نیست که آب بنوشم ولی حیواناتم تشنه بمانند، به مسیر ادامه میدهد و به یک مکان بسیار خوش آبوهوا میرسد که یک رود دارد و یک نفر در کنار رود نشسته است، میپرسد ما میتوانیم آب بنوشیم؟
مرد میگوید بله بفرمایید، سوارکار میگوید من با حیواناتم میخواهم آب بنوشم مشکلی ندارد؟ مرد میگوید خب بنوشید آزاد است؛ سوارکارمی پرسد اینجا کجاست؟ مرد میگوید اینجا بهشت است، سوارکار میگوید بهشت که عقبتر بود و از طلا ساخته شده بود.
مرد میگوید نه آن جهنم بوده است؛ برداشتی که من از سی دی داشتم این بود، هرجایی که من به تنهایی وارد شوم جهنم است مانند مصرف مواد مخدر که انسان را تنها و منزوی میکند یا مانند جمعآوری پول به صورتی که تنها برای خود جمع کنم و به دیگران انتقال ندهم، این موردها باعث رنج انسان میشود و انسان را وارد جهنم میکند حتی اگر ظاهری زیبا داشته باشد.

جشن گلریزان را در پیش داریم، به نظر شما هر انسانی چه مسافر چه همسفر اگر بخواهد بخشش مالی انجام دهد، بزرگترین چالشی که در پیش رو باید حل کند تا بتواند بخشش را انجام دهد چیست؟
من تجربهی شخصی خود را میگویم، من کوچکتر از آنم که بخواهم درباره چالش دیگران نظر بدهم؛ هر حال خوبی یک دردی به همراه دارد، قطعاً من حال بدی را داشتم که وارد کنگره شدم و در کنگره من احیا شدم، حال از خود میپرسم چرا باید مبلغ زیادی را ببخشم؟ چون باید جیب من بخشش را احساس کند و من فشار مالی را احساس کنم تا درد ایجاد شود؛ درد شکافنده فهم است و باعث صعود انسان میشود، مانند فردی که ورزش میکند و بعد از آن درد ورزش را تحمل میکند، این درد خوب است و باعث رشد انسان میشود؛ بخشش این نیست که پول مازاد در زندگیام را ببخشم بلکه باید جوری ببخشم که کم شدن پول را احساس کنم و درد به وجود بیاید؛ هرکس توانهای مالی مختلفی دارد و باید به نقطهای برسد که بتواند اندازه خود را تشخیص دهد و ببخشد تا حال خوب را تجربه کند.
یک نکته برای سفر اولیها بفرمایید.
درس کنگره، درس بخشش است؛ آقای مهندس ما را ذرهذره وارد بخشش کردند، از روزی که وارد کنگره میشویم به ما میگویند لباس سفید و تمیز بپوشید یعنی کثیفی را ببخشید، در هر پله مقداری از دارو درمانتان را ببخشید تا رهایی به دست آورید؛ برای من از لحظهای حال خوب شروع شد که وارد بخشش شدم، در هفت سال اخیر بخشش باعث شد من حال بسیار خوب، جایگاه اجتماعی بسیار خوب و پولهای خوبی در زندگیام وارد شود.
مهمترین درس زندگی، بخشش است.
یک خواستهای که برای کنگره دارید را بفرمایید.
من تمام تلاشم را میکنم تا علم و متد جناب مهندس به تمام دنیا و کشورهای دیگر مخابره شود تا انسانهای دیگر هم به رهایی برسند، و برای خودم معیاری قرار دادم تا هرسال تمام توان خودم را برای اجرایی شدن این خواسته بگذارم و هرسال توانم برای خدمت رسانی بیشتر شده چون نیرویی که من را حمایت میکند به من ثابت کرده که جایگاهی که در آن قرار دارم کاملاً درست است؛ من در گذشته ورشکست شده بودم و هر چیزی که الآن دارم را برای کنگره میدانم و حتی لباس تنم را برای خود نمیدانم.
کنگره مال خداوند است و جناب مهندس نگهبان و معلم است، ما در کنگره میخوانیم راه مستقیم پیشرو ندارد چون پیشرو آن الله است، جناب مهندس در همه جا حضور ندارند ولی تمام کنگره به زیبایی در حال چرخش و ادامه است و این چیزی نیست جز قدرت خداوند، قدرت خداوند باعث میشود من همیشه حالم خوب باشد.
مصاحبه کننده و عکاس: مسافر محمود
تایپ، ویرایش و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
2780