سخنان استاد:
سلام دوستان خاطره هستم یک مسافر
دستور جلسه این هفته نظم و انضباط و احترام در کنگره است. اولین چیزی که اعتیاد از ما میگیرد، و بارزترین خصوصیت یک مصرفکننده، بینظمی است. اعتیاد فرماندهی شهر وجودی یا جسم را از ما میگیرد. ما هر زمان احساس ناراحتی، درد، خماری یا حتی خوشحالی داشتیم، مصرف میکردیم، هر ساعتی که میخواستیم میخوابیدیم یا بیدار میشدیم، غذا خوردن، بیرون رفتن و هر کار دیگری مشروط بود به مصرف مواد یا سیگار، هیچ نظمی نداشتیم.
در سی دی ساختار درون دکتر امین میگویند؛ فقط ساختارهای مثبت نیستند که نظم دارند، ساختارهای منفی هم نظم و انضباط خودشان را دارند، حتی شاید قوانینشان سختگیرانهتر و قویتر از نیروهای مثبت باشد. در زمان حکومت هیتلر، نازیها قوانین و دیسیپلین پیچیدهای داشتند، مافیا همینطور. اگر غیر از این باشد، نمیتوانند کارهایشان را پیش ببرند. پس تمام ساختارها چه مثبت چه منفی، همه باید نظم و دیسیپلین داشته باشند.
ولی در کنگره 60 اولین آموزشی که به ما میدهند، نظم و انضباط فردی است. روز اول به ما میگویند موادت را مصرف کن، ولی سر ساعت و با اندازه مشخص. با شروع سفر، داروی درمان مناسب به ما میدهند، و میگویند باید سر ساعت، به اندازه و دقیق از آن استفاده کنی. ساعت خواب ما باید بین ده و نیم تا یازده شب باشد، ساعت بیداری شش صبح، در طول روز باید برنامه داشته باشیم و بیکار نمانیم تا نیروهای منفی نتوانند ما را به بازی بگیرند و حالمان را بد کنند.
وقتی وارد سفر سیگار میشوم، بدن من هنوز نیکوتین لازم دارد، باید به خودم بگویم بسیار خب، من آنچه نیاز داری به تو میرسانم، ولی از این به بعد فرمانده و رئیس من هستم، من تعیین میکنم چه اندازه و به چه شکل این نیکوتین را دریافت کنی، دیگر تو نمیتوانی برای من شرایط تعیین کنی! به این ترتیب فرماندهی جسمم را به دست بگیرم.
در زمان مصرف سیگار، دست و فک ما دائما درگیر بود. الان هم باید همین کار را انجام دهیم؛ آدامس بهترین جایگزین است که میتواند فک را درگیر کند، همچنین خوردن سالاد، سبزیجات، تخمه، مغزها و آب فراوان تاثیرگذار است. مهمترین موضوع نوشتن است. به جای اینکه سیگار لای انگشتانم باشد، قلم به دست بگیرم و سیدیهایم را بنویسم.
باید دائم خودمان را مشغول نگه داریم. اگر ما نفس را سر کار نگذاریم، نفس ما را سر کار میگذارد. جسم انسان خیلی زودتر سازگار و تسلیم میشود، ولی ذهن در مقابل تغییرات مقاومت میکند. زیرا برای تغییر هر عادت، مغز باید یکسری مدارهای جدید طراحی و برنامهریزی کند. ما خیلی کارها را به صورت خودکار انجام میدادیم. مغز دوست ندارد انرژی صرف کند برای ایجاد یک ساختار جدید، چون باید چند روزی با عادات قدیمی بجنگم تا بتوانم عادات جدید را جایگزین کنم. البته جنگ نرم،، ما برای هر کاری جایگزین داریم و جنگ نرم انجام میدهیم، یعنی جنگ افکار و اندیشه، اینکه بتوانم با روش درست این جایگزینی را انجام بدهم. اگر به ما بگویند از این به بعد به یک فیل صورتی فکر نکن، دائما فیل صورتی جلوی چشممان است! اما وقتی میگویم از این به بعد میخواهم به یک فیل سبز فکر کنم، فیل سبز در ذهنم پدیدار میشود، با این کار بدون صرف انرژی زیاد فیل صورتی از ذهنم بیرون میرود. وقتی دائم میگویم من باید سیگار را ترک کنم، کار در ذهنم سخت میشود، باید روی جایگزین مناسب تمرکز کنم، بدانم میخواهم درمان شوم و نیکوتین لازم را به بدنم میرسانم. فقط باید چند روز سازگاری را تحمل کنم و با این ترس روبرو شوم، ترس بازدارنده اجازه نمیدهد تجربه جدیدی انجام بدهیم.
تمام ساختارها چه مثبت و چه منفی، دوست ندارند از بین بروند، و دو هدف را دنبال میکنند؛ حفظ و بقا، و رشد و توسعه. نیروی منفی میداند اگر من سیگارم را کنار بگذارم، بعد نوبت صفات ضدارزشی دیگر است، منیت، خشم، قضاوت و ... و درنهایت نابود میشود، پس مانع سر راهم میگذارد تا قدم اول را برندارم.
آنچه کنگره در سفر اول از ما میخواهد خیلی ساده است، من اگر توانایی ایجاد نظم و انضباط در شهر وجودی خودم را نداشته باشم، آیا میتوانم در خانواده به فرزندم فرمانی بدهم؟ میتوانم در شغلم موفق باشم؟ ما در کنگره میگوییم درمان فوق ترک، و تعادل فوق درمان. تعادل یعنی رسیدن به تعالی، اینکه من به مرحله نفس مطمئنه برسم، خواسته نامعقول را درجا رد کنم و اجازه ورود ندهم که عقل بخواهد به اشتباه بیفتد. نباید شک داشته باشم.
ما در سفرمان به جایی میرسیم که نه نسبت به مواد مصرفی نفرت داریم و نه علاقه، بیتفاوت میشویم. این یعنی درمان. وقتی جسم من بینیاز میشود و شبه افیونی بدنم شروع به تولید میکند، دیگر وسوسه به سراغم نمیآید. و این نظم را هیچ کس بهجز خودم نمیتواند ایجاد کند. بذر باید در وجود رهجو باشد تا راهنما بتواند آن بذر را با کمک آموزشها و تلاش خود رهجو آبیاری کند تا به یک نهال تنومند تبدیل شود. پس همه چیز برمیگردد به خودمان. اگر شما یک بار یک جمله منفی در مورد خودتان به کار ببرید، باید 17 بار جمله مثبت و خلاف آن را تکرار کنید تا اثر آن جمله منفی خنثی شود، آن هم نه فقط به زبان، بلکه با باور قلبی.
باید برای انجام هر تغییری انگیزهای قوی داشته باشید تا بتوانید بر نیروی منفی غلبه کنید. انگیزه من راهنما شدن بود، شاید کار دشواری به نظر برسد، ولی غیر ممکن نیست، به شرطی که هیچ گریزی نداشته باشید، نمیتوانید سیگار را کم کنید و بگویید قبلا یک پاکت میکشیدم حالا دو نخ میکشم! با مواد مخدر نمیشود بازی کرد. باید به خودتان قاطعانه نه بگویید و مصرفتان را قطع کنید. اگر این سختی اول راه را به جان بخرم، دیگر تا آخر مسیر راحت پیش میروم. زمانی کار برایم سخت میشود که دوگانهسوز شوم، هم سیگار بکشم و هم آدامس بخورم.
به قول استاد سردار؛ درمان اعتیاد مانند این است که از اقیانوس رد شوید و پایتان خیس نشود. اگر این کار را انجام دهید، بقیه مشکلات زندگی مانند نهر یا جوی آبی است که به راحتی میتوانیم از آن عبور کنیم. به خودمان میگوییم وقتی من توانستم این غول هفتسر را شکست بدهم، پس کارهای دیگر را هم میتوانم انجام دهم. باید به سلامتی خود اهمیت بدهیم، این میشود عزت نفس، دوست داشتن خود و انضباط فردی. ما تنها و بدون کمک نمیتوانیم کاری از پیش ببریم، نیاز به معلم و راهنما داریم.
اما در مورد احترام؛ احترام یکی از فاکتورهای بسیار مهم در زندگی است. گاهی من خودم به خودم احترام نمیگذارم و انتظار دارم دیگران به من احترام بگذارند. چرا؟ چون عزت نفس ندارم، سیگار میکشم، مشروب میخورم، وارد حریم خصوصی دیگران میشوم و به دیگران هم اجازه میدهم وارد حریم شخصی من شوند، شوخیهای نامناسب میکنم... بعد دیگران هم فکر میکنند من این نوع رفتارها را دوست دارم و به خودشان اجازه میدهند به من بیاحترامی کنند. صمیمیت با بیادبی خیلی فرق دارد. ما خانم هستیم و باید متشخص و محترم باشیم، در بیان و کلاممان هم باید آداب معاشرت را رعایت کنیم، به تغذیه، خواب و سلامت خود اهمیت بدهیم.
دوست داشتن خود با خودخواهی خیلی فرق دارد. اینکه من هر چیزی نخورم، هر چیزی وارد بدنم نکنم، گوشم برای شنیدن هر سخنی باز نباشد، هر فیلم و تصویری نبینم، به هر جایی که دعوت میشوم قدم نگذارم. اجازه ندهم هر کسی حال بد یا خشمش را روی من خالی کند، پای غیبت و قضاوت دیگران ننشینم، با آدمهایی که مرا پایین میکشند معاشرت نکنم، با کسانی مراوده داشته باشم که مرا بالا میکشند. کسی که از من پایینتر است و نمیخواهد یا نمیتواند خودش را بالا بکشد، تلاش میکند من را پایین بکشد و هم سطح خودش کند.
پس اینها میشود احترام گذاشتن به خود. اگر نظم، انضباط و احترام را در سفر اول یاد گرفتم، خوب پیش میروم. سفر اول پایه و شروع تغییرات است، اگر خشت اول را کج بگذارم، دیوار تا آخر کج بالا میرود. اگر در سفر اول نتوانم تغییر کنم و آموزش بگیرم، در ادامه هم نخواهم توانست.
حرمتهای کنگره برای ما واقعا یک حریم امن میسازد. اگر شماره ندهم، شماره نگیرم، وارد قیاس و حاشیه نشوم و تمرکزم روی درمانم باشد، با سلامتی و حال خوب به پایان سفر و رهایی واقعی میرسم.
تایپ: مسافر نسیم و مسافر خاطره- نمایندگی لاله کرج
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره
- تعداد بازدید از این مطلب :
31