جلسه سیزدهم از دوره نوزدهم از سری کارگاههای، آموزشی و عمومی، کنگره ۶۰، نمایندگی قیدار، با استادی مسافر علی، با نگهبانی مسافر مهدی و با دبیری مسافر قدرت، با دستور جلسه" از فرمانبرداری تا فرماندهی" پنجشنبه ۱۳ شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان علی هستم مسافر، خدا را شاکرم و سپاسگزارم که اذن و اجازه حضور در کنگره را به من عطا کرد تا امروز در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم، از گروه مرزبانی و ایجنت محترم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند، تشکر میکنم.
ابتدا از حس و حال خودم بگویم، زمانی که وارد کنگره میشوم تمامی مشکلاتم و تمامی جنگهایی که با زندگی دارم را پشت درب جا میگذارم و وارد کنگره میشوم و از تک تک اعضای کنگره انرژی میگیرم و این انرژی مرا پایبند کنگره کرده است.
اما در مورد دستور جلسه این هفته که در مورد " از فرمانبرداری تا فرماندهی" است، اگر بخواهم از تجربه خودم بگویم، من دچار شخصیتی شده بودم که فرمانبردار مطیعی بودم و هر دستوری که فرمانده میداد سریع انجام میدادم و این فرمانده نفس اماره من بود، تمام کارهای من بدون تفکر بود و خساراتی ببار میآورد که قابل جبران نبود، همیشه اول عمل میکردم و بعد به کارهای خود فکر میکردم. یکی از بچهها میگفت چرا به ما عملی میگویند؟ چون در تمام کارهای خود اول عمل میکردیم و بعد فکر میکردیم. من در گذشته فرمانبردار نفس اماره خویش بودم، هر امری که نفس من به من میگفت، بدون چون و چرا قبول میکردم.
بارها خواستم با نفس اماره خودم مبارزه کنم و هر بار هم شکست خوردم، چون نه ابزار کافی برای مبارزه و نه آموزش کافی برای مقابله با نفس خود را داشتم، چون نفس اماره یک ابزاری داشت که همیشه بر من غالب بود و در نتیجه هر بار شکست ضعیف بودن مرا نمایان میکرد.
اما وقتی که وارد کنگره شدم و آموزشها را فرا گرفتم و به این نتیجه رسیدم که در مقابل رشد نفس من، منیت قرار دارد که مانع جدی برای رسیدن به فرمان عقل است.
بیش از پنج سال در یک اینجی رهایی داشتم، راهنما بودم و رهجو داشتم،در اوایل فکر میکردم نفس اماره چه میگوید! منیت اجازه نمیداد فرمانبردار خوبی باشم. با نوشتن سیدی، قبول کردن قوانین و دستورات کنگره، چشم گفتن در مقابل فرامین راهنما کمکم فرمانبرداری را یاد گرفتم. رفته رفته به آرامش نزدیکتر شدم و روز به روز تاثیر کنگره را در زندگی خود متوجه شدم، رفته رفته لذت میبردم، فرمانبرداری شیرینتر میشد و بعد از
گذشت چند ماه از سفرم باز هم منیت همراه من بود، به نوشتن سیدیها ادامه دادم و به حرفهای راهنمای خود گوش میدادم و چشم میگفتم. به همان اندازه که فرمانبرداری را آموزش دیدم و اجرا کردم، به همان اندازه هم منیت از من فاصله میگرفت.
نتیجه این تلاشها و آموزشها این بود که بتوانم به فرمان عقل نزدیک شوم، آرامشی که در زندگی خود به آن دست یافتم، به تعادل رسیدن و در نهایت احساس امنیت اطرافیانم را در پی داشت.
در آخر به عزیزانی که شال نارنجی دریافت کردهاند، در قسمت مسافران و همسفران را تبریک میگویم و همینطور رهاییهای این هفته را به رهجویان رها شده، خانوادههای محترمشان و خدمت راهنمایان عزیز تبریک میگویم. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید، ممنون و متشکرم.

تایپ: مسافر یاسر، رهجوی لژیون دهم
ویرایش، درج و ارسال: مسافر ابوذر، رهجوی لژیون چهارم
ضبط صدا و عکس: مسافر علی، مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
281