جلسه هفتم از دوره سیزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، در نمایندگی شهباز، با استادی مسافر راهنما محمد، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه: (از فرمانبرداری تا فرماندهی زمان برگزاری اردوی کنگره۶۰) در روز پنجشنبه تاریخ ۱۴۰۴/۶/۱۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد
سلام. خدا را شکر میکنم بابت امروز و این فرصت. از نگهبان عزیز کنگره تشکر میکنم که اجازه خدمت به من را دادند. ابتدا به خانم لیلا بابت ایجنتی تبریک میگویم. انشاالله در راهی که قدم برداشتهاید موفق باشید و باعث رشد و ارتقای شعبه و قسمت همسفرها شوید. زنده شدن یک شعبه خیلی به همسفرها بستگی دارد؛ اگر همسفرهای ما ورودی نداشته باشند، قسمت مسافران هم پرانرژی و فعال نیست. انشاالله که موفق باشید. یک خدا قوت هم به ایجنت قبلی، خانم یونسی، میگویم. انشاالله که ایشان هم در زندگیشان موفق باشند.
اما راجع به دستور جلسه این هفته، “فرمانبرداری و فرماندهی”. فرمانبرداری قطعاً با فرماندهی مرتبط میشود؛ یعنی باید فرمانبرداری کنیم تا به فرماندهی برسیم. چرا این موضوع در کنگره ۶۰ مهم است؟ تمام مسائل و موضوعات کنگره ۶۰، از ادبیات تا منابع آموزشیاش، همه با هم ارتباط دارند. وقتی وادی اول را نگاه میکنید، میبینید به وادی آخر مرتبط است. واقعاً همه مرتبط هستند. چرا؟ چون همه اینها موضوعات درست زندگی کردن هستند. این دستور جلسه هم قطعاً یکی از این موضوعات مهم است که اگر به آن بپردازیم، واقعاً برای درست زیستن خودمان مفید است.
فرمانبرداری از همان ابتدا وجود داشته است. از زمانی که انسان خلق شد، خداوند او را آفرید. همانطور که در مشارکت جلسه قبلم گفتم، از زمان اسلام میگویم: خداوند به حضرت محمد گفت “لا اله الا الله” (خدایی نیست جز خدای یگانه). همانجا تکلیف برای ما و برای پیامبر آشکار شد که حالا چه چیزی به پیروانش بگوید. خدایی نیست جز خدای یگانه. یعنی ما اگر بنده خدا هستیم، اگر قبول کردهایم بنده خدا هستیم، باید فقط فرمانبردار خداوند، خالق، یا قوانین الهی باشیم. و اگر واقعاً نسبت به این قوانین شناخت پیدا کرده باشیم و بشناسیمشان، میبینیم که همه برای رسیدن به سعادت خودمان است، چه در این دنیا، چه در این حلقه و چه در حلقههای دیگر. اگر قوانین الهی را به خوبی اجرا کنیم، یعنی فرمانبردار خالق خودمان هستیم.
اما من و بسیاری از افراد، در جایی و در مقطعی از زندگیمان، این قوانین را نقض کردیم. یعنی پایمان را از صراط مستقیم بیرون گذاشتیم و در بیراهه قرار گرفتیم. این نقض فرمان چه اتفاقی برای خودم افتاد؟ مسیر زندگی خودم دچار مشکل شد. یعنی باعث شد سی سال از زندگیام در قعر تاریکیها باشم، در سختیها باشم، در عذابها و رنجها باشم. یک نقض فرمان که حالا خیلیها آن را ساده میبینند، بیماری اعتیاد بود. میگویند: “من اگر بخواهم به راحتی از آن بیرون میآیم.” به این شکل نیست! نقض فرمان به همین سادگی باعث میشود سی سال (یعنی نصف عمرت) در تاریکیها زندگی کنی و هر وقت هم که اراده کنی از آن بیرون بیایی، واقعاً نتوانی. یعنی به سختی باید از این قضیه بیرون بیایی.
در تمام موضوعات زندگیمان به همین شکل است؛ یعنی انسان هر جا که نقض فرمان کند و یک ضد ارزش را انجام دهد، واقعاً دچار مشکل، عذاب و رنج میشود و وارد جهنم میشود. حالا در هر حلقهای باشد. خداوند در قرآن کریم اشاره کرده است که هر انسانی که گناهکار باشد و نقض فرمان کند، وارد جهنم میشود و دچار عذاب سخت میشود. ولی خب اینجا برای ما روشن شد که همزمان در همین حلقه میتوانیم هم وارد بهشت شویم و هم وارد جهنم شویم. همانطور که گفتم، من جهنم را تجربه کردم. حالا خدا را شکر، مسیری برای ما باز شد که بتوانیم از این جهنم زندگیمان بیرون بیاییم، از این تاریکیها بیرون بیاییم.
اینجا، دقیقاً قوانینش مثل قوانین هستی است؛ منظم و مرتب. یعنی اگر میخواهیم زندگیمان درست شود، جسممان سالم شود، روحمان سالم شود، باید طبق قوانین اینجا حرکت کنیم. یعنی باید فرمانبردار اصول و قوانین کنگره ۶۰ باشیم. و اینجا هم هر کس فرمانبردار باشد، ابتدا به فرماندهی خودش، به فرماندهی شهر وجودی خود، جسم خودش، روان خودش و تفکر خودش میرسد. و یک فرد آزاد میشود، یک فرد رها میشود از خیلی از بندها و گرهها.
ولی اگر فرمانبردار نباشد، باز هم نقض فرمان کرده است. یعنی در این مقطع تاوان پس میدهد و وارد جهنم میشود. دیدیم در دوره خودمان که در کنگره ۶۰، خیلی از عزیزان میآمدند اینجا. کنگره برایشان وقت گذاشته، زمان گذاشته، آموزششان داده، دارو بهشان داده، ولی حرکتی نکردند. یعنی نقض فرمان کردند. چه اتفاقی برایشان میافتد؟ خیلی از آنها میروند مثلاً به زندگی قبلیشان، به مسیر قبلیشان و خدای ناکرده گاهی به نابودی هم میرسند. ولی عزیزانی هم که برمیگردند، چقدر راهشان سخت است؟ دقیقاً مثل زمان مصرف ما که اینقدر عذاب کشیدیم تا از آن تاریکیها بیاییم. و اینقدر سخت میشود دوباره؛ غیرممکن یا ناممکن نیست، ولی سخت است مسیرش را تا آن درههایی که میروند پایین، دوباره برگردند.
اما فرماندهی. فرماندهی به سادگی به دست نمیآید. چه برای شخصی که در کنگره است. باید فرمانبرداری کند. اصلاً به جایگاه و به سواد و به هیچ چیز بیرونی، به موقعیت مالی و اینها کاری نداریم. کسی که میآید تو کنگره ۶۰، شاید سوادش از راهنمایش خیلی بالاتر باشد، ولی باید فرمانبردار راهنما باشد، باید گوش به فرمان باشد، باید شاگردی کند تا یک روزی به رهایی برسد. مثل یک شخصی که میرود یک صنعتی را یاد بگیرد. سوری جایگاهی به کسی نمیدهند. اگر هم بدهند، بقا ندارد؛ یعنی یک جایی تمام میشود و دیگر جایگاهی برایش نمیماند.
فرمانده کسی است که زحمت بکشد، آموزش ببیند، شاگردی کند، فرمانبرداری کند و گوش به فرمان باشد تا به فرماندهی برسد. و فرماندهی بقا دارد. گفتم ابتدا در کنگره به فرماندهی شهر وجودی خودمان میرسیم و بعد حالا پله بعدی یا مرحله بعدی، شروع میکنیم خدمت کردن و به فرماندهی گروه میرسیم. و هر چه ادامه دار باشد، هر چه رشد و تکامل و دانایی در آن باشد، قطعاً این فرماندهی توسعه پیدا میکند و وسعت پیدا میکند. مثل مهندس عزیز که الان فرمانده جمعی از جامعه شدهاند، فرمانده جمعی از کل (حالا در حوزه اعتیاد) و اصلاً جهان را در بر گرفته، مختص کشور خودمان نیست.
میگویم وادیها همه به هم ارتباط دارند. ببینید، وادی آخر میرسد به محبت. همین فرماندهی شهر. یعنی وقتی به فکر خودت هستی، وقتی اول خودت را دوست داشته باشی، بعداً دیگران دوستت دارند. الان شخصی مثل مهندس، یعنی قلبها، دیگر واقعاً قلبهای دیگران هم تسخیرش کردهاند. یعنی همان وادی محبت. قدرت این فرماندهی توسعه پیدا کرده که میبینیم اسم مهندس که میآید، همه با عشق و محبتش نگاه میکنند و دوستش دارند.

به دست آوردن فرماندهی همهاش به خودمان بستگی دارد. بستر برای ما در کنگره ۶۰ فراهم است. همه چیز: دارو فراهم، آموزش فراهم، آموزگار فراهم، خدمتگزار فراهم. پس بیاییم استفاده کنیم از این بستر و فرمانبردار خوبی باشیم تا انشاالله یک روزی به فرماندهی شهر وجودی خودمان، خانواده خودمان و اجتماع خودمان برسیم و بتوانیم انشاالله کمک و یا خدمت به همنوعان خودمان انجام دهیم. به افتخار خودتان.
تایپ: لژیون سوم
تهیه و تنظیم: مسافر احمد کاربر سایت.
- تعداد بازدید از این مطلب :
100