جلسه حضوری همسفران لژیون شانزدهم با استادی راهنما همسفر اکرم و دبیری همسفر افسانه با دستورجلسه " از فرمانبرداری تا فرماندهی" روز ۲۰ مردادماه ۱۴۰۴ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سیدیهایی که ما در کنگره آموزش میگیریم به نوعی راه و روش درست زندگی کردن را به ما نشان میدهند و ما را با گرههای درونی خود آشنا میکند و راه حل گشودن آنها را به ما آموزش میدهد. سیدی "مثلث تاریکی" هم از این قاعده مستثنی نیست؛ همانطور که در سیدی "شرک" استاد امین داستان خلقت انسان را بیان کردند؛ زمانیکه خداوند انسان را آفرید، فرشتگان را جمع کرد و فرمود: من موجودی را خلق کردم که جانشین من بر روی زمین است، پس همه بر او سجده کنید. همه فرشتگان سجده کردند، جز ابلیس. خداوند با آنکه علت سجده نکردن ابلیس را میدانست از او پرسید: چرا سجده نکردی؟
ابلیس پاسخ داد؛ زیرا من از انسان برتر هستم، من از آتش هستم و انسان از خاک در حقیقت شیطان نقض فرمان الهی کرد و این نقض باعث سقوط او شد. شیطان از خداوند مهلت خواست تا انسانها را از مسیر منحرف کند و خداوند به او فرمود: تو از مهلت یافتگان هستی، این سیدی دو نکته مهم را یادآوری میکند، اول؛ زمانیکه انسان از فرامین الهی سرپیچی کند وارد تاریکی میشود. طبق قانون عمل و عکسالعمل همانطورکه برای فرمانهای خدا شریک قائل میشود، در فرمانروایی شهر وجودی خود که خداوند به او واگذار کرده دچار چندگانگی میگردد، یعنی برخی از نیروهایی که تحت فرمان انسان هستند، دیگر از اختیار او خارج میشوند و تحت کنترل او نیستند.
دوم شیطان دوباره میگوید: "به من مهلت بده" یعنی شیطان هنوز از آن اندیشه خود که برتر از موجودات دیگر است تغییری نکرده است و میخواهد این را اثبات کند، این بیانگر این است که اگر در انسان این اندیشه شکل بگیرد که من از موجودات دیگر برتر هستم نتیجهای جز سقوط و ورود من به تاریکیها را ندارد. منظور از این سخن این نیست که انسان هیچ تلاشی برای برتر شدن و بالا رفتن جایگاه خود انجام ندهد؛ بلکه انسان باید تمام تلاش خود را بکند تا به جایگاههایی که دوست دارد برسد و روز به روز رشد بیشتری کند. باید همیشه خود را با گذشته خود مقایسه کند نه با دیگران.
اگر رشدی در خود میبیند، باید برای آن ارزش قائل باشد؛ ولی اگر اندیشه برتر از همه بودن در من شکل بگیرد، این یعنی آغاز نافرمانی و برای رسیدن به آن دست به هر نافرمانی خواهم زد و این آغاز سقوط است. از آموزشهای پیشین آموختیم که نفس تعیین کننده موجودیت انسان در ظاهر و باطن است و نشانه آن داشتن خواستهها است، خواستههای معقول و خواستههای نامعقول. اگر نفس بخواهد در جهت خواستههای نامعقول و در جهت تاریکیها حرکت کند، ابتدا خواسته نامعقول رو اجرا کند و خواسته معقول را نبیند؛ اما چه چیزی سبب میشود انسان خواسته نامعقول را اجرا کند؟ دلیلی که باعث این امر میشود وسوسه است که استاد امین از آن به عنوان یکی از اضلاع مثلث تاریکی نام بردند.
در چند سوره از کلامالله، کلمه وسوسه آمده است. وسوسه نوعی کشش یا جاذبه است که اگر به آن زمان بدهیم از بین میرود و برعکس نیاز میباشد. برای درک بهتر این موضوع مثالی میزنیم اگر فردی ساعت ۱۲ شب بخوابد و بخواهد ساعت ۸ صبح بیدار شود، هنگام بیدار شدن کششی در او ایجاد میشود که دوباره به خواب خود ادامه بدهد؛ اما اگر این فرد از جا بلند شود و حرکت کند این گرایش از بین میرود و سرحال و پر انرژی میشود؛ اما فردی که ساعت ۱۲ شب خوابیده است و میخواهد ساعت ۳ صبح بیدار شود، این کشش خواب در او به وجود میآید اگر اين فرد شروع به حرکت کند، هرچه زمان بگذرد آن کشش در فرد از بین نمیرود؛ بلکه قویتر هم میشود؛ زیرا فرد به خواب نیاز دارد.
به همین دلیل کنگره به وسوسه اعتقادی ندارد و میگوید علت بازگشت مصرفکنندگان مواد پس از ترک نیاز جسم به موادمخدر بيرونی است؛ زیرا این افراد با مصرف انواع و اقسام مواد مخدر چشمههای خمر درونی خود را خشک کردند و موادمخدر بیرونی جایگزین موادمخدر درونی شده است؛ بنابراین باید با تیپر کردن مخدرهای بیرونی به جسم خود فرصت بازسازی بدهیم تا آرام آرام مخدرهای طبیعی شروع به ترشح کنند، آن وقت است که فرد دیگر نیازی به مخدرهای بیرونی ندارد و برگشت پیدا نمیکند؛ زیرا نیازی نمیبیند.
چه چیزی باعث میشود انسان خواستههای معقول خود را نبیند تا آن را اجرا کند؟ "نسیان یا فراموشی" این ضلع دیگر مثلث تاریکی است؛ زمانیکه ذهن انسان درگیر یک سری مطالب و کارهای کم اهمیت و کم ارزش میشود برای او اهمیت پیدا میکند و آن کارهایی که برای ما از اهمیت، ارزش و حسایت بالایی برخوردار است و ما توان انجام آن را داریم، در ذهن ما مدفون میشود چراکه زمان انجام کارهای مهم را از دست میدهیم.
به طور مثال درگیر غیبت، قضاوت و سرزنش کردن دیگران میشویم و از انجام کارهایی که برای ما اهمیت زیادی دارد محروم میشویم؛ زیرا آنها را فراموش میکنیم. چه چیزی باعث میشود که ما خواستههای معقول را اجرا نکنیم؟ چیزی غیر از عصیان یا طغیان نمیباشد که همان ضلع سوم مثلث تاریکی است فردی که دچار عصیان میشود چه میکند؟ آن فرد مستقیماً خواستههای معقول رو انجام نمیدهد یعنی فرامینی که به او میدهند را اجرا نمیکند. مانند رهجویی که راهنما به او میگوید: مواد خود را کم کن و رهجو با نافرمانی مستقیماً فرمان راهنما را نقض میکند.
اگر مسئله طغیان یا عصیان در انسانی به وجود آید، وضعیت او بسیار بحرانی میشود. شرط اینکه انسان بخواهد به نقطهای برسد که فرمان را مستقیماً نقض کند، دو چیز است: اول من تحت یک فشار درونی بسیار زیادی باشم و به نقطهای برسم که دیگر نتوانم مسائل رو هضم کنم، در این حالت مستقیماً مقابله میکنم. مرحله بعد برای اینکه شخص دچار طغیان شود، لازم است مفاهیم را درک نکند. به این معنا که من یک سری مطالب رو به صورت روزنامهوار میخوانم و مدام از موضوع به موضوعی دیگر میروم؛ اما هیچ درک درستی از آن مطلب ندارم فقط یک سری اطلاعات سطحی به دست میآورم.
در صورتیکه زمانی انسان میتواند مطالب رو درک کند و بفهمد که آن موضوع را تکرار کند، براساس این تکرارها است که برای انسان، قابل فهم میشود و درک بیشتری نسبت به آن پیدا میکند. به همین دلیل ما مطالب زیادی میخوانیم؛ اما برای ما قابل درک و فهم نیست همین مسئله عدم تکرار میباشد. نتیجه سیدی شرط ورود به تاریکی نافرمانی است و با ورود به تاریکی، یک سری نیروهایی تحت فرمان انسان هستند که از فرمان انسان خارج میشوند. برای اینکه انسانها بتوانند آن نیروها را دوباره در کنترل خود قرار بدهند، لازم است آرامآرام فرامین الهی را اجرا کنند و تصفیه و پالایش را در خود انجام بدهند آنگاه فرمانهای انسان در شهر وجودی او قابل اجرا میشود و در زندگی به آرامش میرسد.

مشارکت اعضای لژیون:
مشارکت همسفر زهرا:
برای رسیدن به حال خوش باید یک مراحلی را طی کنیم که بستگی به وضعیت و تلاش ما دارد. این مسیر ممکن است، چند ماه یا حتی چند سال طول بکشد تا نشانهها و جوانههای آن را ببینیم؛ اما قوانینی دارد که اگر آن را اجرا نکنیم حال ما نه تنها بهتر نمیشود؛ بلکه بدتر هم خواهد شد. در این سیدی درباره نفس گفته شد نفس خواسته دارد و این خواسته میتواند، معقول یا غیرمعقول باشد، اگر انسانی بخواهد در مسیر خواسته نامعقول حرکت کند سه راه پیش روی او است ابتدا خواسته غیرمعقول را اجرا کند.
دوم خواسته معقول را اجرا نکند و در آخر خواسته معقول را اصلا نبیند که بخواهد اجرا کند اجرای هر کدام از این سه راه، انسان را به تاریکی میبرد. تفاوت بین نیاز و وسوسه در این است که نیاز مانند زمان تشنگی انسان است، هرچقدر آب خوردن را به تاخیر بیندازیم، همچنان نیاز به آب داریم. وسوسه مانند زمانیکه ۷ ساعت خوابیدهایم؛ اما باز میخواهیم یک کم دیگر بخوابم، این دیگر نیاز نیست؛ بلکه وسوسه است.
نکته مهم این است که شناخت نفس از روی خواستهها انجام میشود اگر دنبال خواسته غیرمعقول باشیم و آن را فراموش کنیم، باز در ذهن ما باقی میماند و ما را به سمت تاریکی میکشاند برای ورود به تاریکی شخص باید یک پتانسیل یا شرایط خاصی در خود ایجاد کند، زمینه برای سقوط آماده شود همچنین، اگر راهنما به من فرمانی بدهد و من چه آشکار چه پنهان آن را رد کنم، این عصیان محسوب میشود. موضوع مهم دیگر طغیان است که رسیدن به این نقطه دو شرط دارد، ابتدا باید فرد تحت فشار درونی باشد؛ زمانیکه فشار بیش از حد شود به نقطهای میرسیم که دیگر نمیتوانیم مسائل را هضم کنیم، در نتیجه مقابله مستقیم میکنیم و مورد دیگر فرد مفاهیم را درک نکند، در حالیکه درک مفاهیم با تکرار و تمرین کردن، درک و جذب میشود.
مشارکت همسفر لیلا:
انسان برای رسیدن به حال خوش باید مراحلی را طی کند که قانونمند است و به دو عامل بستگی دارد: ابتدا وضعیت و جایگاهی که در آن قرار دارد و دوم میزان تلاشی که انجام میدهد. بسیاری از انسانها از حال خوش محروم هستند؛ زیرا در عمل آنها نقض قوانین میکنند. داستان خلقت انسان و سجده نکردن ابلیس و مطرود شدن از درگاه خداوند، برای ما یک پیام دارد که برای ورود انسان به مرحله تاریکی و سقوط، ابتدا باید اندیشهای در او شکل بگیرد که او را به نافرمانی و گمراهی بکشاند که آن اندیشه چنین میگوید: جنس من از تمام موجودات و سایر انسانها برتر است این آغاز نافرمانی است.
مهمترین ویژگی نفس خواسته است که دو نوع دارد معقول و غیرمعقول برای حرکت در جهت خواستههای نامعقول یا تاریکی، سه راه وجود دارد ابتدا خواسته نامعقول را اجرا کند راه دوم خواسته معقول را مستقیماً اجرا نکند و در آخر خواسته معقول را اصلا نبیند که بخواهد اجرا کند. برای وارد شدن و سقوط به تاریکی نیازمند اتفاقها و پتانسیلهایی هستیم که؛ باید در انسان شکل بگیرد که به آن مثلث تاریکی گفته میشود. مثلث تاریکی از سه ضلع تشکیل شده است، وسوسه که با نیاز متفاوت است. هر چه به وسوسه زمان بدهیم نیاز بیشتر میشود ضلع دیگر نسيان است که کارهای معقول در ذهن ما مدفون میشود با وجود اینکه توان و خواسته انجام آنها را داریم، از عمل کردن آنها محروم میشویم و زمان مناسب را از دست میدهیم. وضلع سوم عصیان و طغیان است که انسان فرمان را به طور مستقیم رد و نقض میکند. البته، شرک را باید به این سه مورد اضافه کرد پس آن کنیم که فرمان است.
مشارکت همسفر زهرا:
انسان زمانی سقوط میکند که یک اندیشه نادرست درون او بهوجود آید و او را رها نمیکند؛ زیرا به آن اعتقاد دارد. این اندیشه با احساس برتری نسبت به دیگران همراه است، اینجا است که انسان مطرود میشود مانند داستان ابلیس و خداوند که ابلیس خود را برتر دانسته و سقوط کرده و توسط خداوند طرد شده است. کسی که در مسیر درست گام برمیدارد؛ باید تلاش کند تا به چیزی که میخواهد برسد، نه اینکه از ابتدا خود را بالاتر از بقیه بداند انسان؛ باید با تلاش خود به خواستههای خود برسد خواستههای انسان همان نفس درونی ما میباشد که گفته شد خواستهها به دو دسته تقسیم میشوند، خواسته معقول و غیرمعقول؛ هنگامی که انسان خواسته معقول را نادیده بگیرد و آن را رد کند به سمت تاریکی کشیده میشود.
برای برطرف شدن نیاز؛ باید در زمان مناسب اقدام کرد پس باید دانست نیاز با وسوسه تفاوت دارد حساسیت زیاد باعث از یاد بردن خواستههای معقول میشود. انسان زمانی عصیان میکند که فشار زیادی بر او وارد میشود و زمانی دچار طغیان میشود که موضوع را درک نکند با تکرار مفاهیم درک عمیقتری شکل میگیرد. انسان زمانی از یک اتفاق ناخوشایند ناراحت میشود که فریب خورده باشد پس خود را نمیبخشد و آن خاطره همیشه در ذهن باقی میماند؛ اما با رسیدن به آگاهی، میتوان بهرهایی و بخشش دست پیدا کنیم. جهل انسان نیز باعث گمراهی خود آن فرد میشود. گمراهی انسان تنها به دلیل فریب شیطان نیست؛ بلکه جهل انسان دلیل اصلی آن است که به انحراف کشیده میشود.
مشارکت همسفر سوسن:
در سیدی مثلث تاریکی استاد امین سه ضلع اصلی تاریکی انسان را وسوسه، نسیان 'فراموشی' معرفی میکنند؛ زمانیکه این سه ضلع در انسان به وجود آید، او را به سمت سقوط و تاریکی میکشاند؛ اما در مقابل این سه ضلع، مثلث دیگری وجود دارد که انسان میتواند، با تلاش و کوشش خود را به رهایی و روشنایی برساند انسان برای حال خوش خود باید تلاش و کوشش کند. گاهی این مسیر سالها زمان میبرد مانند بذر که میکاریم سالها زمان میبرد تا جوانه و محصول تبدیل به درخت شود و آن را ببینیم؛ اما اگر ناآگاهانه و بر خلاف قوانین عمل کنیم، به آن حال خوش نمیرسیم و روز به روز حال ما بدتر میشود؛ زیرا راه را اشتباه رفتهایم و قانون کار را نمیدانستیم.
زمانیکه در زندگی خود را برتر، بالاتر و داناتر از دیگران ببینیم، خواه ناخواه به زمین میخوریم؛ زیرا منیت به سراغ ما آمده است. مانند داستان ابلیس که وقتی خداوند انسان را خلق کرد، به همه فرشتگان فرمان داد که به او سجده کنند همه فرمان را اجرا کردند جز ابلیس، خداوند علت را از او پرسید ابلیس گفت: من از انسان برتر هستم و بلافاصله خداوند به او گفت: تو مطرودی و او را طرد کرد. خداوند جواب او را میدانست؛ اما در این ماجرا میخواست که به ما درک و مفهوم را برساند که بدون اندیشه و تفکر چیزی را به زبان نیاوریم.
علت اینکه انسانها وارد مرحله سقوط میشوند و از حال خوش دور میشوند همین بیتفکری است؛ زیرا اگر اندیشه و تفکر نکنیم به گمراهی کشانده میشویم. ما باید برای خواستههای خود تلاش کنیم و در عمل نشان دهیم که آیا برتر هستیم یا خیر؛ اما اینکه در تفکر و اندیشه خود مدام فکر کنیم این ما را عذاب میدهد و آرامش را از ما میگیرد. مانند دو نفر در مسابقه دو شرکت میکنن یکی میگوید: من میخواهم از همه سریعتر بدوم، فرد دیگری میگوید: من میخواهم ۱۰۰ متر را در ۹ ثانیه بدوم هر دو یک هدف دارند؛ اما نگاه و تمرکز آنها متفاوت است. نفر دوم با هدفگذاری دقیق به نتیجه میرسد و نفر اول به مقایسه و برتری مشغول است.
مشارکت همسفر فاطمه:
در مثلث تاریکی به ما گفته میشود برای رسیدن به حال خوش باید مراحلی را طی کنیم، این مراحل قانون دارد و اگر بخواهیم به حال خوش برسیم، ماهها طول میکشد؛ اما چون از قوانین آگاهی نداریم اعمال آنها نتیجه معکوس میدهد و نه تنها حال آنها خوب نمیشود، بلکه به دلیل نقض قوانین حال آنها بدتر هم میشود. در قرآن داستانی از خلقت انسان گفته شده است که خداوند از فرشتگان خواست، به انسان سجده کنند، همه سجده کردند، به غیر از ابلیس خداوند از ابلیس پرسید: برای چه سجده نکردهای؟ ابلیس گفت: به دلیل اینکه من برتر هستم. این موضوع در واقع یک پیامی برای ما دارد آغاز سقوط با یک اندیشه شکل میگیرد و این اندیشه تعیین کننده مسیر است.
تفاوت ابلیس و شیطان ابلیس یک موجود خاص است و شیطان شخص خاصی نیست؛ زیرا در قرآن شیطان جمع بسته میشود. در قرآن جمعی داریم به نام جمع شیاطین؛ اما ابلیس را جمعبندی نمیکنیم. پس ما یک شیطان بیرونی داریم و یک شیطان درونی، این دو میتوانند به همدیگر کمک کنند، همانطور که یک پیامبر بیرونی داریم و یک پیامبر درونی که به آن عقل میگوییم. مهمترین ویژگی نفس خواسته است که ما نفس را از روی خواستههایش میشناسیم. اگر نفس خواهان مصرف مواد باشد، در تاریکی است؛ زمانیکه خواسته آن دیگر مصرف مواد نیست یعنی تغییر کرده است.
خواستهها یعنی خواستههای معقول و غیر معقول که اگر انسان بخواهد در جهت خواستههای غیر معقول و تاریکی حرکت کند، سه راه پیش روی او قرار دارد ابتدا خواسته نامعقول را اجرا کند یا خواسته معقول رو اجرا نکند و سوم اصلا خواستههای معقول را نبیند که اجرا کند این سه حالت شخص را به سمت تاریکی میبرد. اضلاع مثلث تاریکی شامل وسوسه است، تفاوتی که کنگره با جای دیگر دارد؛ زمانیکه مواد رو ترک میکنند باز خواهان مصرف هستند و آن را وسوسه مینامند؛ اما ما در کنگره میگوییم نیاز جسم است، در جاهای دیگر اعتقادی به سیستمهای شبه افیونی و تخریب شخص از درون ندارند به همین دلیل آنرا وسوسه مینامند.
تفاوت بین وسوسه و نیاز زمان است که میتواند وسوسه را حل کند، یعنی اگر شما زمان را به تأخیر بیندازید، آن حس به صورت موقت از بین میرود؛ اما در مورد نیاز زمان را اعمال کنید، آن نیاز از بین نمیرود مانند تشنگی که قطعاً باید آب خورده شود؛ زیرا نیاز است ضلع دیگر این مثلث نسیان است؛ اما از ذهن ما خارج میشود و از یاد میرود و بسیاری از خواستههای معقول که به آن اعتقاد داریم و در توان ما است محروم میشویم.
ضلع سوم عصیان است؛ زمانیکه فرمان یا کار معقولی را رد کنیم عصیان اتفاق میافتد. شرط عصیان و طغیان این است که انسان تحت فشار قرار میگیرد و از درون به نقطهای میرسد که مقابله مستقیم میکند. حالتهایی برای انسان به وجود میآید که خود را آماده سقوط میکند و شرط اول طغیان تحت فشار بودن است و دیگر مفاهیم را درک نکند.
رابط خبری: همسفر مونا رهجوی راهنما همسفر اکرم ( لژیون شانزدهم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه ( لژیون یکم)
عکس: همسفر فریناز رهجوی راهنما همسفر زهره ( لژیون سوم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر زهرا ( لژیون یازدهم)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
289