این دستورجلسه مسیر حرکت را نشان میدهد که هدف آن فرمانبرداری است. انسان برای اینکه بتواند در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، باید فرمانبرداری را انجام دهد؛ این شرط فرماندهی است. فرماندهی میتواند هم در صور آشکار و هم در صور پنهان باشد، اما زمانی که من در ذهنم چیزی را تصور کنم و در بیرون چیز دیگری اتفاق بیفتد، آن چیزی که من میخواهم اجرا نمیشود یا چیز دیگری اجرا میشود؛ به این معنی که فرماندهی من در آن قسمت دچار مشکل شده و یا ناقص است.
انسان سالم که همه کارهایش در زندگی مرتب و منظم است، به این صورت که تمام خواستههایش بدون هیچ مشکلی انجام میشود، به فرماندهی درون آنچنان توجه نمیکند؛ اما زمانی که انسان دچار بیماری میشود فرماندهی جسم خود را از دست میدهد و نمیتواند هر خواستهای که دارد به انجام برساند. حال ممکن است این انسان سالم، در شرایطی خاص، فرماندهی را از دست بدهد ولی دچار مشکل نخواهد شد.
اما کسی که دچار بیماری اعتیاد میشود کاملاً متوجه است که دیگر فرماندهی بدن خودش را از دست داده و کارهایی که قبلاً برایش قابل اجرا بودند، دیگر قابل اجرا نیستند یا به صورت مشروط یا نسبی قابل اجرا میباشند، البته این شخص خواسته انجام کار را دارد ولی نمیتواند آن را به اجرا دربیاورد و شرط اجرایی شدن خواستههایش، این است که مواد مصرف کند یا مواد بیشتری مصرف کند و یا اینکه مجبور شود ماده دیگری استفاده کند تا به آن نیروی لازم برسد؛ بنابراین اگر خوب نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که دلیل این جابهجایی مواد یعنی تغییر از یک ماده به ماده دیگر و یا افزایش آن، این است که فرد میخواهد فرماندهی که قبلاً داشته است، را به دست بیاورد.
همه ما دوست داریم فرماندهی و جایگاهی در درونمون داشته باشیم و وقتی این جایگاه به خطر میافتد ما حاضریم بهای سنگینی بهخاطرش پرداخت کنیم، اعتیاد بهای بسیار سنگینی برای برگرداندن این جایگاه است؛ زیرا این فرماندهی برای انسان بسیار ارزشمند است. وقتی انسان به انجام دادن کار جدیدی توانمند میشود این بدان معنی است که دامنه فرماندهیش افزایش پیدا کرده است، پس برای افزایش این دامنه باید قدرت و توانایی خود را بالا ببریم.
زمانی که انسان به نیروهایی که خداوند در اختیارش گذاشته توانایی پیدا میکند، دچار شادی و شعف میشود. آن چیزی که در انسان نیروی ادامه دادن را به وجود میآورد و احساس خوبی پیدا میکند این است که میتواند فرماندهی یک سری نیروهایی که خداوند در اختیارش قرار داده را به دست بگیرد و بر نیروهایش مسلط شود؛ درنتیجه احساسش با عملش یکی میشود و جسمش از او فرمانبرداری میکند.
همانطور که گفته شد انسانی که دچار اعتیاد میشود، حتی نمیتواند هر غذایی را که میخواهد، بخورد. این انسان در زمینه نیروهای درونی خودش که شامل صور پنهان و جسم او میشود، فرماندهی و درواقع اختیار از او گرفته میشود، حال اگر این انسان بخواهد از این وضعیت خارج شود و به زندگی طبیعی برگردد باید یک سری کارها را انجام دهد و کلید آن فرمانبرداری است. زمانی که ما نسبت به نیروهایمان شناخت پیدا میکنیم و کاری میکنیم که آن نیروها از ما تبعیت کنند در ما احساس لذت به وجود میآید؛ اما زمانی که قدرت این نیروها از دست ما خارج میشود احساس بازنده بودن و ناتوانی در ما به وجود میآید.
شرط لازم فرماندهی فرمانبرداری است و ما اگر بخواهیم فرمانده خوبی باشیم باید اول فرمانبردار خوبی باشیم؛ زیرا یک فرمانده زمانی میتواند فرماندهی کند که به نیروهایش احاطه داشته باشد و قادر باشد تمام خواستههایش را به مرحله عمل درآورد و این موضوع میسر نمیشود مگر اینکه به دانایی موثر برسد. در دانایی موثر مقوله آموزش بیان میشود و برای آموزش دیدن حتما باید استادی داشته باشیم تا چیزهایی را به ما انتقال دهد و ما از او اطاعت کنیم و گرنه آموزش انجام نمیگیرد.
مطلب دیگر اینکه انسان وقتی وارد تاریکی میشود تحت امر نفس امرکننده قرار میگیرد و متوجه اشتباهش نمیشود؛ زیرا در این مرحله نفس امرکننده دستور میدهد و شخص اجرا میکند و این شخص هیچوقت نمیتواند به دیگران فرمان بدهد چون به دست نیروی دیگری اسیر شده است. حال اگر بخواهد از این مرحله خارج شود باید یک جابه جایی صورت بگیرد، مثلاً در مسئله اعتیاد باید مواد شبه افیونی طبیعی بدن تولید بشود تا مواد مخدر از بدن بیرون برود. به عبارت دیگر وقتی انسان تحت امر نفس اماره قرار دارد باید از منبع درست دیگر اطاعت کند تا بتواند از اسارت نفس اماره خارج شود و این یک قانون است.
وقتی انسان میخواهداز یک استاد اطاعت کند درونش بهم ریخته میشود و این احساسی است که نفس اماره به انسان وارد میکند، پس باید کاملاً تحت فرمان استاد خود باشد و به هیچ وجه استادش را قضاوت نکند و آموزش استاد را زیر سوال نبرد چون این مسائل کار نفس امرکننده است و میخواهد جلوی فرمانبرداری را بگیرد.
با توجه به این نکات خدا را هزاران بار شکر میکنم که کنگره را سر راه من قرار داد تا بتوانم آموزش بگیرم و نیروهای درونم را بشناسم و فرمانبردار باشم و از این فرمانبرداری کم کم فرماندهی جسم خودم را در اختیار بگیرم و بتوانم نیروی بخشیدن و بخشش بدون چشم داشت را در وجودم تقویت کنم و وارد لژیون سردار بشوم و تقویت کردن این نیرو در من شادی و شعف بسیاری ایجاد کرد و این را با تمام وجودم لمس کردم که فرماندهی جسم، انسان را سرشار از انرژی و لذت میکند.
نویسنده: همسفر آرزو عضو سردار رهجوی راهنما همسفر هانیه (لژیون سوم)
رابط خبری لژیون سردار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر الهام دبیر سایت
همسفران نمایندگی یوسُف تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
73