English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده - شرط رسیدن به فرمان‌برداری قضاوت نکردن استاد است

گروه خانواده - شرط رسیدن به فرمان‌برداری قضاوت نکردن استاد است

تا انسان‌ها فرمان‌برداری یاد نگیرند، در همه کارها و شغل‌ها نمی‌توانند به فرماندهی برسند؛ مثلاً شاگردی که در آهنگری مشغول به کار است؛ اگر به حرف استادش گوش ندهد آهنگر خوبی نخواهد شد، استاد به او آموزش می‌دهد و او باید خوب گوش کند تا بتواند پیشرفت کند.

وقتی در کنگره وارد می‌شویم، باید هر چیزی را که داریم، پشت درب کنگره بگذاریم، تو که یک مصرف‌کننده بودی، عضو خانواده‌ای هستی و اعضاء خانواده از دست مصرف‌کننده بودنت به ستوه آمده‌اند، هرچه داشتی نتوانسته است به تو کمک کند اعتیاد را کنار بگذاری؛ پس باید اینجا همه‌چیز را پشت درب بگذاری و هرچه راهنمایت می‌گوید، بگویی چشم و در مسئله درمان و جهان‌بینی اطاعت کنی، باید فرمان‌برداری کنی و ذره‌ذره یاد بگیری تا به فرماندهی برسی و کسی می‌تواند فرمانده نظامی خوبی شود و از درجه سربازی به سرداری برسد و چند درجه پیشرفت کند، باید چند سال صبر کند و مراحل لازم را پله‌پله طی کند تا به فرمانده خوبی تبدیل شود، چه در خانواده، دانشگاه، محل کار و در مسائل دیگر باید فرمان‌برداری کنیم.

بعضی وقت‌ها غرور باعث می‌شود که فرمان‌بردار خوبی نباشیم. باید مطیع راهنما باشیم، راهنما اعتیاد را کاملاً می‌شناسد و بر اعتیاد تسلط دارد و در این کار تجربه دارد؛ حتی اگر مدرک تحصیلی پایینی داشته باشد و ما مدرک تحصیلی بالایی داشته باشیم؛ ولی او در زمینه اعتیاد تجربه کافی دارد و به انواع اعتیادها آشناست؛ زیرا راهنماها قوی‌ترین افراد در درمان هستند و می‌توانند شاگرد را به درمان برسانند. راهنمای همسفر نیز می‌توانند همسفر را به تعادل روحی و روانی برساند. 

باید به فرمان راهنما و مرزبان گوش بدهیم و در خیابان و جلوی درب کنگره تجمع نکنیم. قصه آدم و حوا نیز بدین‌گونه بود ه به فرمان خداوند گوش نکردند و نقض فرمان کردند، به‌ علت عدم فرمان‌برداری از بهشت رانده شدند و به زمین سقوط کردند و وارد دروازه تاریکی شدند؛ اگر انسان نقض فرمان کند، در تاریکی فرومی‌رود و سقوط می‌کند، نقطه آغاز سقوط انسان، نقض فرمان بود و نقطه مقابل آن نیز فرمان‌برداری است و شرط بیرون آمدن از تاریکی، فرمان‌برداری است؛ اگر بخواهیم فرمانروای وجود خود باشیم، باید علم داشته باشیم و این علم به کمک روح انجام می‌شود، روح تحت‌الامر است. کلمه فرمانده زمانی به کار می‌رود که کسی باید از نیروهای تحت فرمانش اطاعت کند و از دستوراتش پیروی کند، یک فرمانده خوب ابتدا باید فرمان‌برداری کند، آموزش ببیند و تجربه کسب کند و دارای توانایی کامل باشد.

چرا باید در کنگره به فرماندهی برسیم؛ زیرا از اوایل ورود به کنگره، نیروهای جسم، فکر و عقل ما در اختیار نفس اماره بوده و ما قدرت اختیار از خود نداشتیم؛ اما در کنگره یاد می‌گیریم که ابتدا باید فرمان‌برداری کنیم و به حرف‌های راهنما گوش کنیم و تمامی اضلاع مثلث دانایی که شامل تفکر، تجربه و آموزش است را باید با هم رشد دهیم تا فرمانده خوبی بشویم؛ یعنی از طریق آموزش‌های کنگره به دانایی مؤثر برسیم، فرمان‌برداری در کنگره۶۰ باعث رشد و پیشرفت در زندگی ما می‌شود.

استاد امین می‌فرمایند: «اگر کسی بخواهد در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، باید فرمان‌بردار خوبی باشد.» اسیر شدن در دام اعتیاد، مواد مخدر و نفس اماره باعث می‌شود این فرماندهی از انسان گرفته شود. جایگاه فرماندهی؛ یعنی انسان با اختیار کامل جایگاه خود را تشخیص می‌دهد و بر وجود خود حکومت می‌کند. این جایگاه نیاز به آموزش دارد؛ اگر تحت آموزش‌های درست قرار بگیریم و به دستورات استاد و راهنما و قوانین کنگره۶۰ گوش کنیم، می‌توانیم به آن جایگاهی برسیم که همچون فرمانروای عاقل و عادل بر شهر وجودی خود حکومت کنیم و همه‌چیز تحت تسلط ما باشد. 

زمانی که انسان کاری را با اختیار خود انجام می‌دهد، علت آن فرمان‌برداری است و توانایی آن را کسب کرده است، این توانایی را می‌تواند افزایش دهد و به احساس خوب و خوش برسد؛ زیرا با حرکت در راه مستقیم، صحیح، با تزکیه و پالایش حس‌های او به فرماندهی می‌رسد. انسان‌های غمگین و ناامید هرگز نمی‌توانند فرمان‌برداری درستی انجام بدهند و به فرماندهی برسند. خداوند می‌فرماید: «همه انسان‌ها را هدایت می‌کنیم، خواه شاکر باشند، خواه کافر؛ خواه انجام دهند یا انجام ندهند؛ اگر انجام دهند، لذت آن را می‌برند ولی؛ اگر انجام ندهند باید تاوان آن را بدهند.»

ما باید همیشه فرمان‌بردار باشیم و با عملی‌کردن کارهایمان به فرماندهی برسیم. زمانی که ما تصمیم می‌گیریم که فرمان‌برداری کنیم، نیروهای منفی و نفس اماره که شامل: یأس، ناامیدی، ناکامی یا مسائل ضدارزشی هستند جلوی راه ما قرار می‌گیرند و بلافاصله رئیس شورا؛ یعنی جناب نفس اماره، دستور می‌دهد تمامی اراذل‌واوباش و سربازان وحشی که تشبیه به القاء افکار منفی شدند، به سرتاسر کشور وجودی ما تاخت‌وتاز کنند و تمامی شهر ما را به لرزه می‌اندازند و تحت سلطه ناامیدی درمی‌آورند. به‌هرحال، راه چاره فقط در یک‌چیز است که از اکنون سعی کنیم فرمان‌های عقل را به اجرا درآوریم و برای انجام این حرکت لازم نیست دست به حرکت‌های بزرگ بزنیم یا کارهای شگرف و شگفت‌انگیز را انجام بدهیم. بلکه؛ اگر عقل ما فرمان می‌دهد که؛ مثلاً به حمام برو، زباله‌ها را بیرون بگذار، هزینه‌های اضافی را حذف کن، یا پس‌انداز کن یا اینکه در کار دیگران دخالت نکن، به فرمانش توجه کنیم. تا به‌آرامی بتوانیم فرمان‌های بزرگ را اجرا نماییم و بدانیم تا زمانی که فرمان‌بردار عقل نشویم هرگز قادر نخواهیم شد به فرماندهی لایق تبدیل بشویم. از فرماندهی عقل تا فرماندهی نفس اماره از نظر مکانی یک مو فاصله است؛ ولی از نظر زمانی هزاران سال به طول می‌انجامد؛ پس آن کنیم که فرمان است.

استاد امین می‌فرمایند: «در‌واقع فرماندهی، یک مسیر را مشخص می‌کند که از کجا به کجا باید حرکت را انجام دهیم و فرماندهی به‌عنوان هدف مطرح می‌شود و فرماندهی یک معنی عام دارد؛ یعنی هر چیزی می‌تواند باشد، این یک قانون کلی است.» هر کسی بخواهد در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، شرط لازم این است که فرمان‌برداری را کاملاً انجام بدهد. در کنگره ما هر چیزی را به دو‌قسمت تقسیم می‌کنیم، به صور آشکار و صور پنهان، صور پنهان؛ یعنی فرمان‌دادن در قسمت درون انسان؛ یعنی اینکه من به دستم بگویم این لیوان آب را بردار و دستم از من تبعیت می‌کند؛ یعنی از فرمان من تبعیت کرده است و من فرماندهی را توانستم اجرا بکنم، یا چیزی را در ذهن خودم حفظ بکنم، یا کاری را انجام دهم و باید آن قسمت‌های خاص از من فرمان ببرند. فرماندهی صور پنهان در اعتیاد را ما کاملاً متوجه می‌شویم؛ ولی یک انسان سالم شاید این قضیه را متوجه نشود؛ یعنی یک انسان سالم همه امورات او مرتب است، شب به‌موقع می‌خوابد، هر موقع دوست داشته باشد غذا می‌خورد و بیدار می‌شود، آن چیزی که دلش می‌خواهد و خواسته درونی خودش است و بدون اشکال انجام می‌دهد؛ ولی یک شخص بیمار؛ مثلاً شخصی که دیابت دارد، نمی‌تواند شیرینی بخورد و اگر بخورد باید عوارض آن را جوابگو باشد و آن فرماندهی نیروی درون را از دست‌داده است. انسان‌های سالم نیز ممکن است در شرایط خاص قرار بگیرند؛ مثلاً اگر قرار است، آزمون بدهند، ناگهان مطالب از ذهنشان پاک شود و هرچه خوانده‌اند به ذهنشان نمی‌آید و در حالت عادی ۹۹ درصد زندگی انسان‌های عادی به همین شکل است و فرمان‌هایشان به هم می‌ریزد. کسی که دچار بیماری اعتیاد می‌شود، کاملاً بعد از مدتی که می‌گذرد با این مفهوم آشنا می‌شود. قبلاً خیلی از کارهایی که برایش قابل‌اجرا بود، اکنون قابل‌اجرا نیست؛ مثلاً به طور نسبی ۲۰ ساعت کار می‌کرده، الان نمی‌تواند، ۲ کیلومتر راه می‌رفته؛ ولی الان نمی‌تواند، آن خواسته برایش وجود دارد، دستور هم می‌دهد؛ اما قابل‌اجرا نیست و اگر بخواهد این دستور برایش قابل‌اجرا بشود، یک شرط دارد آن‌هم این است که مواد مصرف کند؛ حتی مواد بیشتری مصرف کند. 

انسان، فرماندهی جزء خواسته‌های وجودش است. همه ما در درون خودمان دوست داریم که فرماندهی و جایگاه داشته باشیم، وقتی این جایگاه به خطر می‌افتد، ما حاضریم بهای سنگینی به خاطر آن پرداخت کنیم. اعتیاد بهای سنگینی دارد؛ اما آدم جرئت نمی‌کند ماده‌اش را عوض کند، مثلاً از روی تریاک به شیشه و یا شیره برود؛ اما این فرماندهی آن‌قدر اهمیت دارد، آن‌قدر ارزشمند است که ما حاضریم خودمان را به خطر بیندازیم و بهای سنگینی پرداخت کنیم؛ ولی این اتفاق نیفتد. اصولاً انسان‌ها قادر می‌شوند کار جدیدی را انجام بدهند. این به مفهوم این است که دامنه فرماندهی‌اش افزایش پیدا کرده، قدرت فرماندهی‌اش زیاد شده؛ یعنی توانایی ما زیاد شده، قدرت ما زیاد شده و دامنه فرماندهی ما افزایش پیدا کرده است، مثلاً؛ اگر یک کودک بخواهد تازه راه برود به فرماندهی کاملی رسیده؛ یعنی همان نیروهایی که در درونش وجود دارد به شخص فرمان می‌دهند و این قضیه ادامه دارد تا به مراحل تکاملی بالاتری برسد. هر کاری را که انسان انجام می‌دهد و یا از انجام‌دادنشان احساس خوبی به او دست می‌دهد، درواقع به آن نیروهای خودش مسلط می‌شود. این؛ یعنی فرماندهی؛ مثلاً یک انسانی عضلات و تاندون‌های قسمت‌های مختلف بدنش فرمان می‌دهد و حرکت ورزشی را انجام می‌دهد، از نظر فرماندهی به یک درجه بالایی رسیده است که جسم و دست‌وپایش و تمام اعضای بدنش از او اطاعت می‌کنند؛ ولی بعضی انسان‌ها هستند که اعضای بدنشان از آنها اطاعت نمی‌کنند، ممکن است از آن متنفر باشند، ممکن است این شخص جسمش را خوراک بد و تحت‌فشار عصبی گذاشته باشد و تاندون‌هایش مثل چوب خشک شده‌اند و حاضر نیستند؛ حتی یک‌ذره حرکت بکنند. کسانی که در سیرک بندبازی می‌کنند یا یک فوتبالیست قهرمان هستند، سختی‌های زیادی را تحمل می‌کنند؛ چون درواقع به یک‌سری از نیروهای درونی خود شناخت پیدا کرده و این نیروها از آن‌ها فرمان می‌گیرند. فرماندهی معنی عمیقی دارد. انسانی که دچار اعتیاد می‌شود، در زمینه نیروهای درونی که شامل صور پنهان می‌شود، فرماندهی از او گرفته می‌شود، فرماندهی؛ یعنی همان جایگاهی که اختیار انسان می‌تواند معنی پیدا کند؛ اگر انسان در این وضعیت قرار گرفته و بخواهد از این وضعیت به‌هم‌ریخته خارج شود و به زندگی طبیعی یا وضعیت طبیعی برگردد، باید یک‌سری کارها را انجام بدهد، این کارهایی که باید انجام بدهد، کلیدی دارد از فرمان‌برداری تا فرماندهی؛ یعنی؛ اگر شما می‌خواهید دوباره آن نیروهایی را که از دست شما خارج شده و اکنون اختیارش دست شما نیست، به این نیروها دوباره برگردید؛ مثلاً بگویید بلند شو؛ اگر بخواهیم این اتفاق بیفتد، باید فرمان‌برداری کنیم.

ما وقتی به انجام دادن عمل یا کاری، یک نیرویی که قبلاً برای ما ناشناخته بوده، نسبت به آن شناخت پیدا می‌کنیم و وقتی به آن تسلط پیدا می‌کنیم و آن نیرو از ما تبعیت می‌کند، در ما انرژی و شادی و خوشحالی زیادی به وجود می‌آید، نیروهایی مثل: قدرت دیدن و قدرت درک کردن مفاهیم و برعکس، مواد راحت می‌توانند آن نیروها را از دست ما درآورند. مواد‌ها این توانایی را در ما دارند که احساس بازنده، بدبختی، اندوه و گم شدن به ما بدهند. در یک‌سری کارها توانایی پیدا می‌کنیم که در ما شعف به وجود می‌آورد و در یک‌سری کارها توانایی‌مان را از دست می‌دهیم و اندوهگین می‌شویم، علت آن حافظه‌ای است که تحت فرمان من بوده است و اکنون تحت فرمان من نیست.

علت ناتوانی افراد کهنسال چیست؟ باآن‌همه کوله‌باری از تجربه و سردی و گرمی چشیدن روزگار، علت ناراحتی آن‌ها یک‌سری از نیروهایی است که قبلاً تحت فرمانشان بوده و اکنون تحت فرمانشان نیست؛ اگر انسان بخواهد به یک نیرویی احاطه داشته باشد و آن کاری را که از او می‌خواهند را انجام بدهد؛ یعنی در آن زمینه به فرماندهی رسیده است؛ اگر بخواهد آن توانایی را فراهم کند، باید به دانایی مؤثر برسد، چون انسان کاری را می‌خواهد انجام بدهد یا به عمل برساند، باید دانا باشد و یکی از اضلاع مثلث دانایی مؤثر، آموزش است. در آموزش باید لزوماً یک استاد برای خودت انتخاب کنی، این استاد، معلم و راهنما باید به شما چیزهایی را که آموخته است انتقال بدهد و شما هم از او اطاعت کنید. ما باید اطاعت کنیم وگرنه آموزش انجام نمی‌شود. در آموزش، چیزهایی به شاگرد انتقال پیدا می‌کند و روح طبق امر رب است و روح از جنس علم است. اصولاً انسانی که به تاریکی دچار می‌شود؛ یعنی آن مسئله در دست نفس اماره قرار گرفته است،‌ من وقتی در اختیار نفس اماره هستم و متوجه اشتباه خود نیستم و اشتباهم را تکرار می‌کنم، زمانی که انسانی در وضعیت نفس اماره قرار گرفته است، باید از این مرحله خارج شود، باید خوبی به‌جای بدی بیاید؛ یعنی باید قدرت شبه‌افیونی درونی انسان، مواد تولید کند؛ مانند اندروفین، دینورفین، سروتونین، مرفین، کدئین، پاپاورین، هروئین، آمفتامین از بدن بیرون برود. انسانی که تحت فرمان نفس اماره است، باید اطاعت از یک منبع دیگر و نیروی دیگری را بپذیرد و تقبل کند تا از اطاعت نفس اماره خارج شود، این یک قانون است؛ اگر انسان بخواهد اطاعت از استاد داشته باشد، می‌تواند فرمان‌برداری انجام بدهد و از دست نیروهای نفس اماره آزاد شود، این کار سختی است، فرمان‌برداری کار راحتی نیست و در عمل کار راحتی نیست.

شرط این که فرمان‌برداری کند، این است که استاد را قضاوت نکند، در مورد استاد که چه می‌داند و چه نمی‌داند نظر ندهد، در مورد علم استاد که این حرف را زد منطقی بود یا غیرمنطقی بود نظری ندهد و در هیچ موردی نظر ندهد؛ اگر انسان توانست این کارها را انجام بدهد، تازه می‌تواند فرمان‌برداری را به اجرا درآورد و این‌ها مراتب خودش را دارد تا انسان به آن جایگاه خود برسد و به فرمانده لایقی تبدیل بشود.

منابع: سی‌دی از فرمان‌برداری تا فرماندهی (استاد امین)، سی‌دی معلم، کتاب ۱۴ وادی عشق و صحبت‌های آقای مهندس دژاکام در کارگاه آموزشی شهریور ۱۴۰۳.

نویسنده: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر مهری (لژیون سوم)

ویراستار: رابط خبری همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مهری (لژیون سوم)
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سیرجان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .