برای فرمانده شدن، لازم است ابتدا مطیع و فرمانبردار استاد یا راهنمای خود باشیم تا علم و دانایی او را کسب کنیم. فرمانبرداری یعنی؛ یک شرط ضروری برای کسب توانایی فرماندهی است. در سیدی از فرمانبرداری تا فـرماندهی» استاد امین مطلبی را عنوان میکنند که به نظر من کاملاً روشن میکند که چرا فرمانبرداری و فـرماندهی از اهمیت بالایی برخوردار است؟ ایشان میفرمایند: فرماندهی خواست درونی هر انسانی است؛ یعنی هر انسانی در هر جایگاهی که قرار دارد، فرمانده بودن جـزء خواستههایش است؛ بنابراین من باید بدانم برای رسیدن به خواست درونی خودم که فـرماندهی است، فقط یکراه وجود دارد و آنهـم فرمانبرداری است؛ اما اینکه فرمان چیست؟
در اکثر مواقع برداشتی که از کلمه فـرمان میکنیم به معنی دستور و یا حکـم است؛ اما در فرهنگ لغت فرمان به معنی اجازه هم گفتهشده است. درکنگره فرمان به گونههای مختلف صادر میشود. من باید بدانم در هر محیط و یا مکانی یکـسری قوانین حکم فرم است بهعنوانمثال: من وقتی وارد شعبه میشوم بایستی فرمانبردار گروه مـرزبانی باشم و قوانین و حرمتها را رعایت کنم. برای ما در هرلحظه، فـرمانهایی وجود دارد و من باید فرمانها را بشناسم تا بدانم در هرزمانی و در هر مکانی کدام فرمانها را باید اجرا کنیم. ما درکنگره همهچیز را به صور آشکار و صور پنهان تقسیم میکنیم. صور پنهانِ فرمان دادن در قسمت درون انسان است یعنی؛ اینکه من به دست خود میگویم این لیوان آب را بردار و دست از فرمان من تبعیت کرده و توانستهام فرمانی را اجرا یا در ذهن خود چیزی را حفظ کنم، راه بروم و کاری را انجام بدهم باید آن قسمتهای مختلف از من فرمانبرداری کنند.
اگر بخواهم در ذهن خود تصویری را به وجود بیاورم راجع به آن تعمق کنم و آن تصویر ساخته شود معنی دیگری از فرماندهی شکل میگیرد که باید آن قسمتها از من تبعیت کنند و احیاناً اگر من بخواهم در ذهن خود، تصویری را به وجود بیاورم و روی آن متمرکز شوم؛ اما چیز دیگری بهجای آن به وجود بیاید، مانند اینکه من بخواهم صدایی را بشنوم؛ اما یکصدای دیگر بهجای آن میشنوم یا میخواهم یککلامی بگویم؛ اما کلامی دیگر بهجای آن گفته میشود و اگر آن چیزی که من میخواهم دقیقاً اجرا نشود، به این معنی است که فرماندهی من در این زمینه دستخوش مسائلی گردیده و یا ناقص است یا اصلاً اجرا نمیشود.
یک فرد سالم شاید این قضیه را اینگونه برداشت نکند یعنی فردی که در همه مسائل مرتب است، شب بهموقع میخوابد، هر وقت بخواهد بیدار میشود، هر وقت دوست دارد غذا میخورد، درواقع خواستههای شخص و انجام شدن آن خواستهها بدون اشکال انجام میشود؛ اما شخصی که دچار یک بیماری میشود درواقع فرماندهی را از دست میدهد برای مثال شخصی که بیماری قند میگیرد یا به هر بیماری دیگری که دچار میشود، هر وقت دوست داشت میتوانست شیرینی بخورد؛ اما الآن اگر شیرینی بخورد باید عوارضی را متحمل شود.
اصولاً انسان وقتی قادر است کار جدیدی را انجام دهد و در انجام آن توانمند شود به این مفهوم است که دامنه فرماندهیاش افزایش پیداکرده است؛ برای مثال قدرت فرماندهی یک گروهبان باقدرت فرماندهی یک سرگرد چه تفاوتی دارد؟ گروهبان میتواند به ۴۰ نفر دستور دهد و امکاناتی دارد؛ ولی یک سرگرد میتواند به ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر دستور دهد و یک گردان در اختیار او است؛ حال وقتی یک سرگرد بخواهد سرهنگ شود و ارتقاء پیدا کند باید تواناییاش افزایش یابد.
درواقع وقتی توانایی افزایش پیدا کرد و قدرت زیاد شد دامنه فرماندهی ما افزایش پیدا میکند؛ برای مثال سادهتر اینکه بچهها موقعی که به دنیا میآیند بعد از چند وقت روی چهار دستوپا راه میروند خیلی ذوق میکنند و بعد روی دو پا میایستند و یا موفق میشوند اولین کلمه را بیان کنند، شما به شوقی که این کودک پیدا میکند دقت کنید چقدر احساس خوشحالی میکند، موقعی که میتواند راه برود وجودش مملو از شادی میشود و میتواند کارهای جدیدی انجام بدهد؛ زیرا آن کودک به فرمانروایی نیروهایی که خداوند در اختیارش قرار داده رسیده است.
درواقع اینها مراحلی هستند که فرد فرماندهی خودش را تکمیل میکند، نسبت به نیروهایی که در درونش وجود دارد فرماندهی میکند و این روند در تمام زندگی ادامه دارد. انسان سرنوشت خود را با خواست خود رقمزده و آقای مهندس میفرمایند: «خواست و اختیار مهمترین عامل برای زندگی است.» با شناخت، آگاهی و رسیدن بهفرمان عقل میتوانیم سرنوشت خوبی داشته باشیم. تمامی فرمانها به این جهت است که به حال خوش برسیم تا بتوانیم تمامی کارها در کنترل خودمان باشد و فرماندهی جسم و جان خود را به زیبایی به دست بگیریم.
اگر بهعنوان همسفر وارد کنگره شدم و میخواهم از آموزشهای کنگره بهرهمند شوم باید هرچه راهنمایم میگوید: فرمانبرداری کنم تا بتوانم به رهایی برسم. کلمه فرماندهی خود بر این معناست که من به بخشی از نیروها و انرژیهای درونی و بیرونی تسلط کامل داشته باشم که اگر بخواهم کار یا عملی را انجام بدهم بتوانم بهراحتی از پس آن بربیایم؛ حتی بتوانم کارهایی که دیگران از من میخواهند بهراحتی و با تسلط کامل انجام دهم. فرمانبرداری کار راحتی نیست و شرط آن، این است که من در مورد استادم قضاوت نکنم، در مورد اینکه استادم چیزی میداند یا نمیداند، حرفش منطقی است یا خیر نظر ندهم؛ اگر انسان توانست این کارها را انجام دهد، تازه میتواند فرمانبرداری را به اجرا دربیاورد و اینها مراتب خاصی را دارد تا انسان به جایگاه خودش برسد.
منبع: سیدی از فرمانبرداری تا فرماندهی استاد امین
نویسنده: راهنما تازه واردین همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم)
ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
118