English Version
This Site Is Available In English

صدای عشق در صبر و استقامت

صدای عشق در صبر و استقامت

به نام تنها خالق هستی، او که در بدترین شرایط رهایم نکرد و همیشه و همواره همراهم بود. به درد و دلهایم با صبوری گوش کرد و شانه‌هایش امن‌ترین جایی بود که من در زندگی داشتم. خدایا شکر، به خاطر وجود پر از عشق و محبت، زمانی که معصومه غرق در یأس و ناامیدی بود، رهایش نکردی و با دستان پر از مهر مرا راهی کردی، راهی به جایی که الان خانه امیدم شده است. مرا سپردی به کسانی که فرشتگان خودت بودند، در زمین، فرشته‌هایی که بال ندارند ولی دستانی پر از مهر و آغوشی گرم دارند. آن‌قدر مهربان هستند که بوی عطر و گلاب بهشتی می‌دهند؛ آن‌قدر زیبارو هستند که همان است که خود وعده داده‌ای؛ مهربان، دلسوز، با عشق و محبت و قسمتی از وجود خود در روی کره‌ خاکی که نامش کنگره‌۶۰ است.

خدایا سپاسگزارم به خاطر این همه لطفی که به من داشتی. خدایا شاکر هستم به خاطر اعتمادی که به من داشتی و راه را نشانم دادی تا با خود خودم آشنا شوم. با درون خودم، با مشکلات درونم، ترس‌ها، کینه، حسادت، تنفر‌ و هزاران مشکل دیگر، که در این مکان مقدس به من آموزش داده می‌شود تا بتوانم با متدDST و به صورت تدریجی روی آن‌ها کار کنم و لااقل بتوانم آن‌ها را جبران کنم، به سمت تو و راه مستقیم حرکت کنم. کنگره یک تکه از بهشت زیبای تو است که روی زمین قرار دارد و من چقدر خوشبختم که اجازه ورود به من داده‌ای که وارد این مکان مقدس بشوم و با گرفتن آموزش در کنارش آرامش بگیرم. زمین مهد است و کنگره‌۶۰ مهد آموزش برای من که در بدترین حالت ممکن بودم، اصلا نه می‌فهمیدم و نه قدرت درک داشتم، مرده‌ای متحرک که با قرص روی پا ایستاده بود و فقط فریاد می‌زد و کمک می‌خواست. خدای مهربان هم به کمکش آمد و راه را نشانش داد. آقای مهندس و راهنمای عزیزم ناجی من حال خراب شدند. من که به آخر خط رسیده بودم و کاری از دستم بر نمی‌آمد، فقط زجه و ناله می‌زدم.

صدای عشق از بلندگو به صدا در آمد، آماده باش، باید راهی شوی؛ ولی راهی بسا سخت و سهل داری. تک و تنها آمدم، بدون مسافر؛ ولی حال دلم کمی بهتر شده است. لااقل فهمیدم که کجا هستم و رسالتم چه است؛ هر چند سخت است که مسافرانم در کنارم نیستند؛ ولی این برای من بود که من معصومه پر از ایراد و گره هستم، درونم آشوب است و تا زمانی‌که به خودم برنگردم، باید ادامه بدهم. اینجا به من درس صبر و استقامت دادند، هر چند که هنوزم بعد از چهار سال، گاهی از کوره در می‌روم و اشکانم ناخودآگاه جاری میشود.؛ ولی شکر به خاطر حال الانم و ایمان دارم که پایان شب سیه سپید است. ایمان دارم روزی مسافران من هم وارد کنگره می شوند و من جشن رهایی را در کنار آن‌ها هستم. این زیباترین تصویر ذهن من است که همیشه همراه من است.

نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون یکم)
ارسال: همسفر شیدا رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون یکم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی رودهن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .