مسئله اینجاست آیا نیروی درون ما خفته است یا نیست؟ در درون ما همه چیز نهاده شده هر چیزی که شما فکرش را بکنید و ما باید استخراجش بکنیم مثلا: زبان اسپانیولی در درون همهی ما هست، هر کدام بخواهیم میرویم استخراج میکنیم و پس از یک مدتی اسپانیولی صحبت میکنیم، ورزشهای رزمی آن هم در درون ما هست و هر وقت خواستیم میتوانیم بیدارش کنیم و استفاده کنیم. هر چیزی در درون ما هست ولی مثلا در درون خرگوش زبان اسپانیولی نیست و یا در درون ببر نوازندگی پیانو نیست ...بعضیها تمام عمرشان را میگذارند برای زندگی کردن و همه را فراموش میکنند و چیزی به خودشان توسعه نمیدهند، درست مثل حیوانی هستند که فقط خوردن و خوابیدن اینها را دارد و در اینکه دانش و دانایی خودش را افزایش دهند هیچگونه حرکتی انجام نمیدهند. یکی هم تمام فکرش را میگذارند روی معنویات و هیچ به زندگی خود نمیپردازد این هم به دردی نمیخورد که شما تمام فکر و ذکر خود را بگذارید روی معنویات و دانش و دانایی خود را بالا ببرید ولی از زندگی خود برخوردار نباشید این هم غلط است. نیروهای خفته بسیار زیادی در زیر زمین است ما باید استخراجش کنیم، در زمین گلابی هست، در زمین گندم هست همه چیز در زمین است، مثل یک نیروی خفته در زمین، حالا ما چکار میکنیم؟ ما با حرکت این نیروی خفته را بیدار میکنیم، برای بیدار کردن باید یک چیزی بدهیم، برای زندگی هم همین است وقتی یک چیزی میخواهیم باید یک چیزی را بدهیم، نیروی خفتهی زمین هم همینطور است.
مثلا: باید بذر گندم بکاریم که از هر تخم هفتاد تخم برداشت کنیم؛ پس نیروی خفتهی درون زمین را ما انسانها هستیم که بیدارش میکنیم، درون انسانها هم همینطور است که این نیرو را باید بیدار کرد. برای بیدار کردن نیروی خفتهی زمین باید حرکت کنیم، دیگر چه کاری میکنیم باید فکر کنیم شما بیایید فرض کنید درخت خرما را در تبریز بکارید خرمایی نمیدهد چون خرما در منطقهی گرمسیر رشد میکند و خرما میدهد، پس مسئلهی بعد تفکر است، که شما میخواهید نیروی خفته را بیدار کنید. برای نیروهای خفته درون: ۱- باید تفکر کنید. ۲-باید حرکت کنید. خیلی از ما خودمان را گم کردهایم، ما چیز دیگری بودیم چیز دیگری شدیم، مثال: استاد دانشگاهیست که بعد مصرفکننده شده است، مقام بسیار بالایی دارد، دزد و رشوهخوار شده، پس باید خودمان را پیدا کنیم و در راه صراطمستقیم حرکت کنیم و در این راه از تلاش و کوشش فرو گذار نباشیم. انسانها قرنها هست که میخواهند از دام الکل و اعتیاد رها شوند و این آزادی را میطلبند ولی راهی وجود ندارد ولی با این قضیه روش DST کلید بسته باز شد و مجهول بودن درمان اعتیاد بود که کاملا حل شد. حالا قضیهی پرده چیست برای ما که پشت پرده پنهان، پردهی اعتیاد که پشتش قایم شدهایم اینکه درمان ندارد پشتش قایم شدهایم، پردهی باورهای غلط و خیلی اعتقادات غلط و یا یک سری تعصبات بیمورد، از همهی اینها که بگذریم چیزی که تمام هستی را به هم متصل کرده محبت است و چیزی گواراتر و لذت بخشتر از محبت و عشق نیست.
اینطور هم نیست که شما بخواهید از امروز با محبت بشوید شما باید به دانایی برسید یعنی نباید زور بزنید محبت کنید باید محبت اتوماتیک باشد، دوست داشتن و عشق ورزیدن هم همینطور. گاهی اوقات از جهان میرویم و در جهان دیگری ناپیدا هستیم، از این بعد میرویم ولی در بعد دیگری هستیم، ما با تمام هستی میرویم ولی با جان، جان با جسم فرق میکند (خلق کردیم انسان را از گلکوزهگری یا از خاک) جسم را کنار بگذاریم آنچه میماند جان است، انسان که از خاک درست شده ولی نفساش از خاک درست نشده دو قسمت دارد صور پنهان و صور آشکار. آنچه از این روزگار باقی میماند وجود دارد و ثبت میشود چه نیک و چه بد باشد و این احساس هست که وصل را میطلبد. برای وصل شدن شرط آن حس است مثال: عاشق به معشوق بخواهد وصل بشود شرطش حس است. در جهان زمین برخوردمان با هرکسی مثل خودش باید باشد با آدمها مثل آدم با انسانها مثل انسان، با نادانان و احمقها مثل خودشان، یعنی انسان رفتارش و کردارش با افراد مختلف باید فرق کند و اینکه تجربه اگر خوب باشد یک بار کافیست وقتی یک چیز را ده بار تجربه میکنی غلط است.
منبع: سیدی پرده
نویسنده: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یکم)
رابط خبری: همسفر سولماز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر انسیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
69