جلسه یکم از دوره بیست و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی رودهن به استادی راهنما همسفر فریده، نگهبانی همسفر فرزانه و دبیری همسفر لیلا با دستور جلسه «عدالت، آیا همه افراد در کنگره با هم برابرند؟» روز سهشنبه 21 مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
سخنان استاد:
خوشحالم که در جمع شما هستم. بچههایی که میآیند و استاد جلسه مینشینند و میگویند که از تهران آمدیم و سعادتی نصیب ما شده که در کنار شما باشیم؛ اینجا شاید مقداری کلیشهای شده و همه فکر میکنند یک نوع تعارف است در صورتی که واقعاً تعارف نیست. اینکه ما در هر جایگاهی هستیم این روزی ما است که امروز اینجاییم، فردا یک جای دیگر و یک موقعی هم است که تا مدتها جایی نمیتوانیم برویم، برنامههایمان جور در نمیآید. بارها شده که من را برای استادی دعوت کردند، دقیقا من شهرستان بودم و نشده که حضور داشته باشم الان از چند وقت قبل یکی از بچهها از من دعوت کرده بود برای شعبهای که از قبل قولش را گرفته بود، من گفتم باشد دستور جلسه وادی پنجم را باید میرفتم آنجا با هم صحبت کرده بودیم و گفتند خانم فریده برای وادی پنجم حتماً باید به شعبه ما بیایید گفتم چشم حالا ببینم چه میشود؛ ولی به تعطیلات خورد و جور نشد، گفت امروز این یکی را باید حتماً بیاید گفتم این را نمیتوانم چون این هفته تجلیل رهجویم است.
اینکه ما کجا باشیم دست خودمان نیست، مثلاً برای آنانی که مثل شما که خدمت میکنند این یک چیز خیلی عادی است. خیلیها هستند که بعد از چند وقت قرعه به اسمشان میافتد؛ ولی برای ما که آنقدر در شعبه نیستیم و یک مقداری جدا شدیم که مرتب بخواهیم در شعبه بیاییم یک بار استادی به ما میافتد واقعاً خوشحال میشویم. بستگی به ما دارد که آیا روزیی ما میشود یا نه، منظورم این است که که میگوییم خوشحالیم که آمدیم اینجا چون همه گفتند تعارف به نظر میآید؛ ولی حقیقت این است که باید روزی آدم باشد بتواند در آن جایگاه باشد و این هم بیربط با عدالت نیست. در واقع بخش اول صحبتم بیربط با دستور جلسه نیست. بذرهایی که ما قطعاً کاشتیم چه در گذشته کاشتیم، الان دارد ثمر میدهد تا اینجا در این دنیا هر تلاشی که کردیم هر شعبهای که میروم من دارم خیلی ساده و قابل لمسش میکنم خیلیها هستند که به من میگویند خانم فریده ما نوه و نتیجه شما هستیم ما رهجوی فلان رهجوی شما هستیم بعد با من با خودم فکر میکنم میگویم؛ راست میگوید من یادم رفته این به دلیل تلاشهایی که قبلاً کردیم نه برای اینکه بیاد بگوید من رهجوی شما هستم برای اینکه ما فقط گوش به فرمان بودیم، هر کجا آقای مهندس میگفتند ما حضور پیدا میکردیم.
چیزی همیشه در ذهن من بود هر وقت میگفتند ما برای این خدمت نفرات کم داریم بچهها نیستند یا نمیآیند یا پیش قدم نمیشوند، من میگفتم من هستم میگفتند نه شما دیگر نباید مسئولیت خودتان را زیـاد کنید، خیلیها هستند که باید آنها بیایند میگفتم نه مهم نیست که من چه جایگاهی دارم مهم این است که کار کنگره نباید زمین بماند نباید لنگ بماند؛ یعنی ما به این درجه رسیده باشیم و این را درک بکنیم کنگره خانه ما است دقیقاً همانطور که از خانهمان، حریم آن از همه چیز محافظت میکنیم در پایداریش هم باید کمک کنیم، باید در این قسمت هم این کار را انجام بدهیم؛ یعنی اگر این را باور بکنیم میتوانیم عشق و لذت ببریم و ادامه بدهیم. جهان هم طبق همین با ما رفتار میکند هر جوری که رفتار کنی و هر چیزی را که بدهی همان را دریافت میکنی اگر عشق بدهی عشق دریافت میکنید. ممکن است کسی بیاید با شما با زبان خوب با محبت، عشق با یک نگاه مهربان نگاه بکند و شما جوابش را با بدی، تلخی و ناسزا بدهید قطعاً اینطور نیست حالا نهایتاً یکی مشکلی دارد حالش خوب نیست ممکن است یک کاری بکند یا چیزی بگوید؛ ولی در نهایت درک میکند آن پیامی را که شما دارید میفرستید و آن را درک میکند و میگیرد این عین عدالت است هر چیزی را که میگویید، عین همان را هم دریافت میکنید.
هر کسی در هر جایگاهی قرار دارد عین عدالت است تلاش کرده، رنج و زحمتش را کشیده که در آن جایگاه قرار گرفته نه اینکه بگویم در آن جایگاه خیلی منافع دارد و خیلی لذت میبرد یا آنجا نشسته مسئولیتی ندارد نه اینطور نیست هر جایگاهی که ما کسب میکنیم مسئولیتمان بیشتر میشود. اینجوری نیست اگه کسی هم دوست داشته باشد جایگاه شما را داشته باشد به خاطر اینکه ما فکر میکنیم آنهایی که رفتند و کمک راهنما شدند و ما هنوز نشدهایم حالا آنها را میبرند ماساژش میدهند و ما اینجاییم نه اینطور نیست هرچه جلوتر میروید مسئولیتتان بیشتر میشود؛ باید تلاش بیشتری بکنید، خودتان را به روز کنید که بتوانید جوابگو باشید. نمیشود راهنمایی بیاید بنشیند و مطالعهای نداشته باشد و چیزی گوش نکرده باشد و بخواهد لژیون را هدایت کند؛ چون ما با روح بچهها در ارتباط هستیم باید آنها را هدایت کنیم اگر نتوانیم این را درک بکنیم، زمان این لژیون به زوال میرود در نهایت نمیتوانیم موفق بشویم.
اگر زمانی دیدی که تعداد رهایی کم است، مهم نیست مهم این است که شخص از درون باید آزاد شود گیر این قضیهها نباشد شخص از درون حالش خوب میشود با کلامتان و آگاهی دادن به آنها میتوانید روحشان را آزاد کنید. اگر ما در این جایگاه هستیم؛ ولی وقتی وارد داستان میشوید تازه میفهمی که چه خبر است درون یک کارزار هستی، در این کارزار باید همیشه آماده باشی. به خانم آذر تبریک میگویم خانم آذر ۴ سال اولش را در تهران گذرانده و این چهار سال دوم از کمک راهنمایی است که مراسم تجلیلاش امروز است. من هم تلاش کردم که با کلامم همه را نگه دارم مگر میشود شما عشق و محبت بدهید هر دفعه با کلی مطلب هر چیزی که فکر میکنید جستجو میکردم بهترین چیزها را برایشان آماده میکردم همیشه اینها خوراک داشتند آنقدر لذت میبردند که فرصت نداشتند تنبیه هم نمیکردم بعضی وقتها میگفتند که صدایتان آرام است، من هم میگفتم که باید گوشهایتان را تیز کنید واقعا لژیون با عشقی ما داشتیم.
برای من فرقی نمیکند که در کدام شعبه باشم و خدمت کنم. هر جا باشیم باید با تمام وجود باشیم، کم نگذاریم؛ حتی الان هم دارم با دل و جان در لژیون موسیقی این کار را برای رهجوها میکنم. هر کجا که اینها میخواستند من را بازی بدهند من جلوتر بودم و الحق که بچههای خوبی بودند همه تلاشگر بودند. آذر هم یکی از آن گلها بود خیلی دختر پرتلاشی بود که واقعاً با غیرت بود. گاهی وقتها خودم گریهام میگرفت از اینکه میدیدم واقعا آنقدر خسته است از سر کار آمده با تمام وجودش برای خانوادهاش جنگیده، تلاش کرده خیلی تلاش کرد با چنگ و دندان خانواده را بالا کشید. مسافرش هم خیلی تخریب داشت واقعا کارش سخت بود؛ ولی همه این تلاشها را کرد به خاطر اینکه بتواند به جایگاهی برسد که الان رسیده، چیز خاصی گیرش نیامد که الان برایش کنار گذاشته باشند بله هیچی نیست؛ ولی حال خودش خوب است به جایی رسیده که از چیزی که انجام داده از کاری که انجام داده راضی است لذت میبرد. این جایگاهی که درونش است در هر صورت خیلی برایش خوشحال هستم تا حالا از هیچکس اینطوری تعریف نکردم برایش آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم و امیدوارم در کنار خانواده و دوستانش واقعاً خوشبخت باشد همیشه پر انرژی و حس و حالش خوب باشد، برای ما بماند.
تجلیل از راهنما همسفر آذر
.jpeg)
حضور اسیسانت همسفر نرگس و بازدید از دفاتر سی دی
.jpeg)
.jpeg)
مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر محمدباقر
تایپیست: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
200