همسفران نماد استقامت صبر و گذشت هستند. من بهعنوان همسفر هیچ منتی بر سر مسافرم ندارم، از مسافرم ممنونم که باعث شد با این مکان مقدس آشنا شوم. نمیدانم از کجا بگویم؛ برای گفتن از روزهایی که ناامید و مغرور بودم که نمیخواستم وارد کنگره شوم و زمانی که پا به این مکان مقدس گذاشتم، اسم همسفر روی من گذاشته شد. وقتی به کنگره آمدم، مسافرم به من گفت تو بال پرواز من هستی و باید در این مسیر مرا کمک کنی تا به درمان برسم. در آن روزها بار مسئولیت سنگینی را بر دوش خودم احساس میکردم و از همه طرف تحتفشار روحی و روانی بودم. از یک طرف بار مسئولیت دخترم و از طرفی خانوادههایمان که خبر از اعتیاد مسافرم نداشتند و از طرفی مواظب مسافرم بودم. خانه را امن، رفتوآمدها را کم میکردم و مواظب اقتصاد خانه بودم؛ ولی خود کنگره تمام این دغدغهها و نگرانیها را درست مثل یک پازل کنار هم مرتب کرد تا به سفر دوم برسم.
اوایل سفرم مدت کوتاهی دغدغه مسافرم را داشتم؛ اما به من آموختند که سیستم کنگره خودش میداند که چهکار کند. آن روزها تنها با کسی میتوانستم درد و دل کنم و دغدغههایم را بگویم، راهنمایم بود که در همین دلنوشته از ایشان سپاسگزارم. در روزهای اول سفرم او، همهجوره مثل یک مادر و خواهر مهربان درد و دلهایم را گوش میداد و من را بسیار امیدوار و آرام میکرد. وقتی به آرامش رسیدم، در پی یافتن خویش شدم و زمانی که مسافرم را به حال خود رها کردم، متوجه شدم به آخر سفرش نزدیک شده است و پلههای آخر خود را میگذراند و من میدانم از برکات لژیون سردار بود که ما سفر اول را بهخوبی تمام کردیم. من امروز به خودم افتخار میکنم که توانستم با کمک آموزشها، سیدیهای آقای مهندس و آموزشهای استادم این بحران را از سر بگذرانم و آنها را بهعنوان خاطرهای برای خوانندگان این دل نوشته بنویسم. در تمام اتفاقات سفر اول تنها مسئلهای که خیلی به آن افتخار میکنم این است که کنگره من را پذیرفت تا در این مکان مقدس آموزش بگیرم و عضو لژیون سردار شوم.
این را در زندگی دیدم که استاد سردار ضامن من و خانوادهام در این سفر بوده است. از آقای مهندس بسیار سپاسگزارم که کنگره را به من بخشید و بافکر و درایت بسیار عالی لژیونها را تعبیه کرد که من انسیه وقتی وارد لژیون شدم بعد از چند وقت حس کردم که در این مسیر تنها نیستم و تمام همسفرانی که در این لژیون و نمایندگی هستند با من هم درد هستند. هم لژیونیهایی دارم که خیلی دوستشان دارم، آنها هر کدام برای من درس و آموزشی هستند؛ اگر چند روز آنها را نبینم بهقدری دلتنگ میشوم که زمان رفتن به نمایندگی با شوق این مسیر را تا کنگره میآیم تا آنها را ببینم. من وقتی برای رهایی به آکادمی رفتم و آقای مهندس گل رهایی را به دستم دادند، انگار این گل را از دستان همسفرانی که در لامکان به یاری ما میآیند به من دادند، حس بسیار زیبایی بود. امیدوارم این حس را تمام همسفران تجربه کنند.
نویسنده: همسفر انسیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر سولماز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر ماهرخ رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
130