English Version
This Site Is Available In English

کنگره ایستگاه رهایی

کنگره ایستگاه رهایی

خدایا! آیا راهی وجود دارد که نرفته باشم؟ آیا کاری بوده که بتوانم انجام بدهم و کوتاهی کرده باشم؟ آینده چه خواهد شد و عاقبت فرزندانم چه می‌شود؟ هر روز و هر هفته این افکار در ذهن من می‌گذشت، بدون این‌که راهی بیابم. راه‌های بسیاری را تجربه کرده بود؛ اما همه بی‌اثر و نا‌تمام بودند. امیدم نا‌امید شده بود؛ اما کنگره۶۰ نقطه روشنی در انتهای تاریکی بود که در آن قرار داشتیم، شاید این‌بار موفق شویم.

فردی می‌گفت: خدایا به من ثروت‌های خوبی ندادی و تمام جوانی خود را گلایه می‌کرد. از جانب خدا ندا آمد که «جوانی همان فرصتی بود که به تو دادم و تو قدر آن را ندانستی.» آری کنگره فرصتی است که خدا به من داده و باید قدر آن را بدانم. خدایا هزاران بار متشکرم. چه شب‌ها و روزهایی که گلایه می‌کردم و حواسم نبود که انرژی و زمان زیادی را به من عطا کردی، تو فکر و اندیشه‌ مرا شکل می‌دادی.

من می‌خواستم بدون صرف انرژی، در کوتاه‌ترین زمان به مقصد برسم. همیشه دیر به ایستگاه می‌رسیدم و منتظر می‌ماندم؛ درحالی‌که اتوبوسی در کار نبود. غافل از این‌که اتوبوس رفته و من هر روز ساعت‌ها در ایستگاه، بعد از رفتن اتوبوس دیر می‌رسیدم، گلایه‌مند می‌شدم که اتوبوس کجاست؟ خدایا! چرا آن را نمی‌فرستی؟ افرادی را می‌دیدم که به مقصد رسیده بودند و شاکر خدا بودند؛ اما من نمی‌‌دانستم مشکل کار کجاست. از آن‌ها نمی‌پرسیدم و فقط نزد خود قضاوت می‌کردم که شاید خدا نمی‌خواهد من نیز مانند آن‌ها به مقصد برسم.

غرور داشتم که بپرسم، اگر منیت و غرورم نبود سؤال می‌کردم، مشکل کار نمایان می‌شد و متوجه می‌شدم که هر چیز زمان‌بندی خود را دارد. خداوند رحمان و رحیم است، پای پیاده حرکت کردم و به ایستگاه کنگره۶۰ رسیدم. خسته و ناامید بودم؛ اما کورسوی نوری نمایان شد و مسافرم این‌ بار جذب این ایستگاه شد. مدت چند ماهی است که مسافرم با قدرت در کنگره سفر می‌کند و هر روز از دیروز بهتر می‌شود و من نیز از ناامیدی‌ها و ناشکیبایی‌های گذشته‌ام احساس شرمندگی می‌کنم.

در تلاش هستم منیت و غرور را در سطل زباله بیندازم و زیر خرمن‌ها خاک مدفون کنم. می‌خواهم برای هر موضوعی بررسی کنم و از خداوند یاری بخواهم. هدفم این است که استقامت ورزم و کمک‌رسان مسافرم باشم. من نیز مانند مسافرم، شاید بیشتر از او نیاز به آموزش‌های کنگره دارم تا روح و روان زخمی و خسته‌ام را جلا دهم. امیدوارم از این طریق بتوانم به مسافرم بهتر رسیدگی کنم و در کنار او پیشرفت کنم و زندگی جدیدی را آغاز کنم. از همه خدمتگزاران کنگره کمال تشکر را دارم.

قبلاً که دچار این درد خانمانسوز نبودم، هنگامی‌که کسی می‌خواست در مورد درد اعتیاد با من همدردی کند، بسیار راحت به او می‌گفتم: «به خدا توکل کن و به همسرت کمک کن، این کار را بکن و آن کار را نکن.» اما حالا که خود درگیر این مشکل هستم، متوجه می‌شوم چه‌قدر توکل کردن سخت است و معنا و مفهوم عمیقی دارد. برای این‌که واقعاً بتوانی توکل کنی؛ باید خودت را پالایش کنی. راحت است وقتی بخواهی با کلمات بازی کنی؛ اما در عمل داستان متفاوت است؛ باید پوست بیندازی و تنها کمک خداوند است که می‌تواند انسان را از این مرحله عبور دهد.

خدایا مرا یاری کن تا این مسیر را طی کنم و در میانه راه باز نمانم. به همه همسفران کمک کن؛ زیرا آن‌ها راه سختی را در پیش دارند. وجود پر مهر راهنمایان مانند چراغی است در تاریکی، همانند تابلوهای راهنما و رانندگی در پیچ و خم جاده‌ها است؛ اگر سرعت ما مطمئن باشد و به دستورات راهنما توجه کنیم، حتماً به مقصد خواهیم رسید. کنگره مکانی است که در آن همه افراد تجربیات، دردها و چالش‌های زندگی‌ خود را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند. این همدلی باعث می‌شود که سفر آن‌ها نیز آسان‌تر و شیرین‌تر شود.

نویسنده: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون‌‌ دوم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .