سپاس خداوندی را که مرا در مسیر مقدس کنگره قرار داد، تا توانستم از همه حس های بدی که داشتم رها شوم، حس هایی مثل: ترس از دعوای پدر و مادر، بد بینی به پدرم، ناراحتی، ناامیدی، خشم سرکوب شده که در این مکان بهشتی با وجود انسانهای از جنس فرشته که زندگی را برایم معنای دیگر بخشیدن بهبود یافت.
از همان موقعی که پدرم وارد کنگره شد من حس رهایی پدرم را تجربه کردم و روزبهروز امیدوارتر میشدم به اینکه من نیز میتوانم آرامش و آسایش را در زندگیم تجربه کنم، وقتی خوشحالی مادرم و سر زندگی پدرم را میدیدم انگار تمام دنیا برای من بود. هر لحظه که میگذشت و احوال زندگیمان بهتر میشد و رابطه من و پدرم که سالها بود گرمای دوست داشتن را فراموش کرده بود بار دیگر شعلهور شد و من دوباره آغوش گرم پدرم را حس کردم.
تا اینکه روز رهایی پدرم نزدیک شد، اما روزهای بود پر از دلهره چون صدای موشکهای جنگی آرامش همه ما را بهم زده بودند، اما خدا با من یار بود، وقتی شنیدم آقای مهندس به شعبه هیدج تشریف آوردند و قرار است رهایی بدهند، خیلی خوشحال شدم هم برای خودم و هم برای پدر و مادرم که برای رسیدن به این لحظه سختیهای زیادی کشیده بودند؛ من هرگز روز 1404/3/28 را که پدرم گل رهایی را از دستان پر مهر آقای مهندس گرفتند فراموش نخواهم کرد.
همچنین روزی که آقای امین دژاکام، استاد جلسه بودند و پدرم اعلام رهایی کردند؛ یکی از بهترین روزهای زندگی من بود، حس سبکی و آرامش وشادی که داشتم وصف نشدنی بود. در آخر از ته دلم خدا را شکر میکنم و صمیمانه از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم. این حال خوب را برای همه عزیزانی که در تاریکی به سر میبرند آرزو میکنم.
نویسنده: همسفر عسل رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون نهم)
تایپ و ویرایش: همسفر خدیجه رابط خبری لژیون (نهم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
348