روزگاری تاریک، دلی پر آشوب و حال خراب آیندهای مبهم ،روزها از پی هم میگذشتند بدون ذرهای تغییر. غرق در تاریکی و ناامیدی و افکاری که به طلاق ختم میگردید بودم ...
اما دوتا بچه داشتم و زندگیام را دوست داشتم، اما بی هدف بود ؛گویی عقربههای ساعت ایستاده بود شبها به سختی صبح میشدند، در دلم آتشی به پا شده بود، و شراره های آن روح و جسمم را میسوزاند.
اما من قادر به تحمل آن نبودم این قضیه سالها ادامه داشت تا اینکه با کنگره 60 آشنا شدم واین یک معجزهای بود در روزهای تاریک و نقطه روشنی در دل سیاهی زندگی من.
با ورود من به کنگره اندکی روحم آرام گرفت احساس میکنم در مکانی امن و مقدس هستم، که میتوانم در آن قدم بگذارم زیرا قدرت مطلق در سرنوشتم چنین رقم زده که بتوانم خودم را به بهترین شکل پرورش دهم این لحظات خوب وناب و شیرین در زندگی من است که باعث شد جرقه و نور امید درون من بیدار شود که خداوند من را فراموش نکرده است.
با ورود به این مکان مقدس و امن از آرامشی برخوردار میشوم که قابل وصف نمیباشد بله اینجا مکانی است که انسانها احیا میشوند
در کنگره، این مکان مقدس من به عنوان همسفر همراه و همدل مسافری هستم که به سلامتی و سرافرازیش میاندیشم تا هر دو در کنار هم به فردایی روشن برسیم، آری من و مسافرم همه این حس و حال خوب را مدیون آقای مهندس دژاکام وخانوادهشان هستیم که با آموزشهای ناب کنگره ما را به آرامش و حال خوب میرساند.
سپاسگزار خداوند هستم به خاطر این محبت و عشقهای ناب که در کنگره به من نثار میشود، نمیتوانم همه زحمات این عزیزان را جبران کنم اما سعی میکنم مانند ستارهای باشم در آسمان پهناور زیرا آنچه که میآموزم و دریافت میکنم قابل جبران نیست.
به امید روزی که هیچ فرد مصرف کننده ای در کشور عزیزمان نباشد و هیچ زندگی بر اثر اعتیاد از هم پاشیده نشود.
به امید رهایی تمام مسافران کنگره 60
نویسنده: همسفر زهرا ( همسفر محمد ) رهجوی راهنما همسفر آرزو( لژیون دوم )
ویرایش و ارسال: همسفر شقایق رهجو راهنما همسفر آرزو
همسفران نمایندگی دامغان
- تعداد بازدید از این مطلب :
25