سلام دوستان علی هستم یک مسافر؛ مسافری در جادهٔ رهایی از اعتیاد
غرور و ناآگاهی از پیامدهای مواد مخدر، مرا به ورطهٔ افکار پریشان و بیراهههای زندگی کشاند. اعتیاد، این بلای تدریجی و خانمانسوز، چنگالهایش را در وجودم فرو کرد و اسیرم ساخت. ناآشنایی با ماهیت اعتیاد و لذت فریبندهٔ آن، مرا به چالشی کشاند که حتی تصور رهایی از آن را غیرممکن میپنداشتم.
تجربهٔ من از اعتیاد از جایی آغاز شد که مصرف اولین بار تریاک، به صورت دودی و در جمع دوستان چنان انرژی کاذبی به من داد که گمان کردم میتوانم همیشه از آن به عنوان ابزاری برای تفریح و شادابی استفاده کنم؛ اما بیخبر از عوارضش، مصرف و شبنشینیهای پیاپی را آغاز کردم. در ابتدا مصرفم، حالت تنوعطلبی و تفننی داشت، چند روز استفاده، سپس قطع و دوباره بازگشت. هنوز به مرحلهٔ وابستگی جسمی نرسیده بودم، اما به زودی تریاک دیگر مرا سیر نمیکرد. مصرف روزانه شد تنها راه برای بازآفرینی آن حس نخستین، یا حتی برای انجام کارهای عادی روزمره.
وقتی به اصطلاح تابلو شده بودم و نگاههای تردآمیز اطرافیان مثل پتک بر سرم فرود میآمد، فهمیدم زمان عمل رسیده است. دیگر نمیشد مصرفم را پنهان کنم؛ چهرهٔ فرسوده، افکار آشفته و رفتار پرخاشگرانهام همهچیز را لو داده بود. باید چارهای میکردم تا پیش از آنکه دیر شود، به عزتنفس ازدسترفتهام بازگردم.
از آن جایی که خواسته درمان داشتم، خداوند راه نجات را نشانم داد، دوستانی که در کنگره ۶۰ و با آموزشهای آقای مهندس به رهایی رسیده بودند، بدون تحمل درد خماری یا افسردگی. سپاسگزارم که این مکان مقدس را در مسیرم قرار داد؛ جایی که با همراهی استاد عزیزم آقا حمید، جزوههای جهانبینی و سیدیهای آموزشی، گامبهگام به سوی زندگی سالم حرکت کردم. هرچند راه درازی در پیش دارم، اما اکنون میدانم که درمان ممکن است و این امید، بزرگترین هدیهٔ کنگره به من بوده است.
با سپاس از خانواده بزرگ کنگره
- تعداد بازدید از این مطلب :
193