English Version
This Site Is Available In English

سال‌ها با جهل و ناآگاهی زندگی کردم

سال‌ها با جهل و ناآگاهی زندگی کردم

سال‌ها با جهل و ناآگاهی زندگی کردن؛ من را تبدیل کرده بود به انسانی که دیگر انگیزه‌ای برای زندگی کردن نداشت. مشکلات از من یک انسان ناامید ساخته بود. ناامیدی، تاریکی پررنگ وجود من بود که من را تسخیر کرده بود و من خود اطلاع نداشتم و فقط فکر می‌کردم که چگونه  می‌توانم از مشکلات خود فرار کنم و یا چگونه می‌توانم آن‌ها را حذف کنم. فکر می‌کردم، دیگر دنیا جای قشنگی برای زندگی کردن نیست. همه چیز و همه انسان‌ها به طرف بدی و تاریکی در حال حرکت هستند و همین باعث می‌شد که در زندان ناامیدی بیش‌تر فرو بروم.

تنها چیزی که در آن روزها حال من را خوب می‌کرد؛ نامه‌هایی بود که به خدا می‌نوشتم و فکر می‌کردم، تنها ناجی فقط خداوند است و همه چیز به دستان پرتوان او درست می‌شود. همیشه این سوال را از خداوند می‌پرسیدم که راه درست چه راهی است؟سال‌ها طول کشید که وارد دنیای عجیبی شدم، دنیایی که کلیدی بود برای  قفل‌های زندگی من و جوابی بود برای تمام سؤالاتی که همیشه داشتم، دنیایی که من را با خود گمشده‌ام روبرو کرد که من فاصله زیادی با او داشتم. خدا را هزاران مرتبه شکر، راهی که همیشه دنبالش بودم را پیدا کردم.

آموزش‌ها مثل نور امیدی بودند که باعث شد؛ من را از زندان نامرئی که برای خود درست کرده بودم، بیرون بیاورد تا بتوانم حرکت کنم، مشکلات باعث سکون من شده بود و این خود توان حرکت را از من گرفته بود. من کم کم یاد گرفتم در میان آب‌های پرتلاطم باید حرکت کنم و مکان را تغییر بدهم. همان‌طور که در کتاب ۶۰ درجه آمده از نیروهای الهی خفته درون برای آزادی و رهایی کمک بگیرم. مشکلاتی که فکر می‌کردم اگر از آن‌ها فرار نکنم، من را به نابودی می‌کشانند. امروز یاد گرفتم؛ همان مشکلات می‌تواند، سکویی برای صعود و رشد من باشد. همه آموزش‌ها من را به یک نقطه می‌رساند و آن خود من بودم، انگار در مکعب آینه‌ای قرار داشتم که هر طرف نگاه می‌کردم؛ خودم را به من نشان می‌داد.

جنگیدن با مشکلات را کنار گذاشتم و این جنگیدن تبدیل شد به جنگ قلم و جنگ افکار یعنی؛ همان تهور به جای این‌که مشکلات و مسئولیت را به خداوند واگذار کنم، سعی کردم با فکر درست دنبال راه حل‌های درست باشم و اگر در مسیر درست، حرکت کنم؛ قطعاً خداوند هم کمک می‌کند. خدا را شکر می‌کنم که اذن ورود من را هم به کنگره صادر کرد و این یکی از قشنگ‌ترین و بهترین هدیه‌هایی بود که خداوند به من داد.

امیدوارم من هم بتوانم در این مسیر درست حرکت کنم و به این زنجیره عشق وصل باشم و این زنجیره روز به روز بزرگ‌تر و وسیع‌تر و در ادامه به دست دوست دردمندی برسد که در بیراهه‌ها دنبال راهی برای آرامش و آگاهی و صلح درونی است. به امید روزی که آگاهی در بین تمامی انسان‌ها، رواج پیدا کند و انسان‌ها به درجه‌ای برسند که متوجه شوند بزرگ‌ترین دشمن انسان جهل و ناآگاهی اوست.

نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون دهم)
رابط خبری: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون دهم)
ارسال: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .