زمانی رسیده بود که هیچ علاقهای نسبت به خودم و ادامهدادن به زندگیام در من دیده نمیشد. همهٔ روزها، یکی پس از دیگری سپری میشد و انگیزه من روزبهروز کمتر و کمتر میشد و فکر میکردم که هیچوقت قرار نیست حال من بهتر شود.
هر کاری که فکر میکردم از نظر خودم درست است را انجام داده بودم؛ ولی باز هم انگارنهانگار. در میان این تاریکیها و زمانی که داشتم خودم را از دست میدادم با مکان مقدس کنگره ۶۰ آشنا شدم.
در ابتدا همه چیز برایم گنگ و بسیار غیرقابلباور بود. کسانی بودند که ادعا میکردند، با آمدن به کنگره و آموزش گرفتن، حالشان خوب شده است. اکنون که اجازهٔ حضور به من داده شد، فهمیدم که ادعا نبوده است و تمام این صحبتها، حقیقت است.
کنگره مکانی است که انرژی فوقالعاده بالایی دارد و راهنمایانی مهربان و همچون مادر دلسوز در آن حضور دارند. من هر حال خوبی که در وجودم ایجاد شده است را مدیون این مکان و راهنمایان عزیزم هستم که هر لحظه در کنار من بودند و به من مسیر درست زندگیکردن را نشان دادند.
زمانی که سفرم را شروع کردم، حالم بسیار بد بود و هیچ امیدی نداشتم، اوایل فکر میکردم که من هیچ توانی ندارم و نباید ادامه بدهم؛ ولی با حضور در این مکان امن، انگیزهٔ من روزبهروز بیشتر میشد و حتی برگزاری لژیون در سردترین هوای زمستان هم برایم عجیب و جالب بود.
از ته دلم، از خداوند میخواهم هرکسی را که خواسته قلبی او واقعی است، با این مکان مقدس آشنا کند تا از این نعمت بزرگ بهرهمند شود.
خداوند را بابت حضورم در کنار همهٔ عزیزان در این مکان امن، شاکرم و از راهنمایان عزیزم سپاسگزارم. خیلی ممنونم که به نوشتهٔ من توجه کردید.
نویسنده: همسفر عسل رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر دوم سایت
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
101