English Version
This Site Is Available In English

حرمت، آغاز پیوند من با کنگره

حرمت، آغاز پیوند من با کنگره

به ادامه تلاش باشید، تا توان جسمی و روحی شما به صیقل آراسته شود. از اینکه کار این دنیا چنین است و در آن سختی بسیار است ناراحت و غمگین نباشید، این ها یادآوری است که گذشته چگونه بودید. ما باید ادامه بدهیم تا آن ظلمت شب را با فکر وعقل به روز تبدیل کنیم، از پای نایستید و به این جنگ‌های این جهان قیمت بگذارید تا هر دفعه برنده‌تر شوید.


دل‌نوشته مریم مسافر تغذیه سالم (راهنمای لژیون پنجم)

از راهنما مسافر مریم (راهنمای لژیون تغذیه سالم) سپاسگزارم که این خدمت را به من واگذار کردند تا آموزش بگیرم. خداوند را شاکر و سپاسگزارم که فرصتی برایم فراهم شد تا با دل‌نوشته‌ای از مسیر زندگی‌ام، شاید نور امیدی در دل انسانی دیگر روشن کنم.

چند سالی بود که متوجه شده بودم اعتیاد نیز به یکی از مسائل زندگی من و مسافرم افزوده شده‌است. در آن زمان، حس‌های ناامیدی، منیّت و ترس، صور پنهان من را احاطه کرده بودند. اگرچه سعی می‌کردم صور ظاهر خود را حفظ کنم؛ اما درونم تهی بود و خشم و عصبانیت شدیدی نسبت به مسافرم، اطرافیان و حتی خداوند داشتم؛ خدایی که تصور می‌کردم چنین سرنوشت نکبت‌باری را برایم رقم زده است؛ اما غافل و ناآگاه بودم از این حقیقت که دنیا آینه درون من است و تمام سرنوشت و تقدیرم در افکار و دستان خودم رقم می‌خورد.

خدا را شکر، پس از دعاهای فراوان به درگاه الهی، فرمان برای ما نیز صادر شد و در پاییز 1398 توانستیم وارد کنگره شویم. در این مکان مقدس، سفر خودشناسی، خداشناسی و عشق آغاز شد. از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان بی‌نهایت سپاسگزارم و امیدوارم تا زمانی‌که زنده هستم، توفیق خدمتگزاری در کنگره را داشته باشم.

زمانی‌که برای نخستین‌بار وارد شعبه شفا شدم، حس بی‌اعتمادی نسبت به درمان اعتیاد در من موج می‌زد و تنها به‌خاطر حضور مسافرم، من هم در جلسه شرکت کردم. وقتی با جمعیتی منظم با لباس و روسری سفید مواجه شدم، حس تعجبی در من ایجاد شد که باعث شد بیشتر کنجکاو شوم که اینجا چه خبر است؟! پس از آغاز جلسه، مسافری که شال سبز به گردن داشت و بعداً متوجه شدم نگهبان جلسه است، با صدایی بلند و رسا، خواندن حرمت کنگره‌۶۰ را آغاز کرد: «کنگره مکان مقدس و امنی است که باید حرمت آن را حفظ کنیم...»

ناخودآگاه با شنیدن واژه‌های مکان مقدس و امن، احساس آرامش کردم و نفسی را که تا آن لحظه در اثر استرس و نگرانی در سینه حبس کرده بودم، به‌آرامی رها کردم. سراپا گوش شدم و تشنه شنیدن نوشتارها، صحبت‌های استاد و مشارکت‌ها بودم. با خودم گفتم: وقتی در این مکان چنین حرمت‌ها و قوانینی حاکم است و همه‌چیز با دقت زیر نظر گرفته می‌شود، حتماً باید مکان ارزشمندی باشد. قوانین مربوط به ممنوع‌بودن روابط خارج از کنگره، روابط مالی و ... همگی نشان از یک تفکر قوی داشت.

به‌خاطر دارم زمانی‌که جلسه تمام شد، احساس می‌کردم روی ابرها راه می‌روم. به مسافرم گفتم: «اگر تو هم به کنگره نیایی، من خودم تنها خواهم آمد»؛ اما خدا را شکر، مسافرم نیز از همان ابتدا جذب کنگره شد. با وجود تمام نیروهای بازدارنده قوی که در مسیرمان بود، سفر اول را به‌زیبایی به پایان رساندیم و این تازه آغاز راه بود؛ مسیری برای تزکیه و پالایش که با شروع خدمت‌های متعدد من و مسافرم، خدا را شکر همچنان ادامه دارد.

نویسنده: راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم) و مسافر تغذیه سالم رهجوی راهنما مسافر مریم (لژیون تغذیه سالم)
رابط خبری: بتول مسافر تغذیه سالم رهجوی راهنما مسافر مریم (لژیون تغذیه سالم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زال‌پارس مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .