گفتگو با مسافر محمدحسن از نمایندگی لوییپاستور.
لطفاً طبق رسم زیبای کنگره ۶۰، ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید.
سلام دوستان محمد حسن هستم مسافر. بعد از ۲۰ سال تخریب وارد کنگره شدم. آخرین آنتی ایکس شیشه و هروئین، مدت ۱۱ ماه و ۲۶ روز به راهنمایی آقای سعید میرزایی لژیون دوم سفر کردم، به روش DST با داروی OT، مدت رهایی از مواد دو سال و دو ماه، در ضمن ۱۰ ماه و ۱۰ روز سفر نیکوتین داشتم، به راهنمایی آقای فرشید تفرشی، به روش DST با داروی نیکوتین خوراکی، مدت رهایی از سیگار هم یکسال و ۱۱ ماه. در ضمن سفر کاهش وزن انجام میدم، به راهنمایی آقای مسعود، ایجنت نمایندگی کمال الملک، به روش تغذیه سالم، وزن اولیه ۱۰۸ وزن فعلی ۹۴
به نظر شما «منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» در زندگی یک مصرفکننده، نماد چیست؟ چگونه این نامگذاری را در بستر رنج و تاریکی اعتیاد تعبیر میکنید؟
از اینجا اصلا شروع میکنم که کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر اصلا چی هست و چه چیزی را میخواهد به ما یاد بدهد؟ این کتاب میخواهد به ما اندازهها را بیاموزد. چرا که وقتی نظم از زندگی یک مصرفکننده خارج میشود و بیتعادلی وارد زندگیاش میشود، همه چیز به هم میریزد. اولین مساله این است که حسهایش به هم میریزد و حسها دیگر درست کار نمیکند. همانطور که انسان سالم در دمای منفی ۶۰ درجه حسهایش درست کار نمیکند. یخ میزند، حالت جمود به انسان دست میدهد. تفکر انسان تفکر درستی دیگر نیست. تعقلش هم تعقل درستی نیست چون تحت فشار زیادی است. این سرما تمثیل سختی و درد این راهی است که یک انسان مصرفکننده تجربه میکند.
در کتاب آمده است: «نور، در دل تاریکی متولد میشود.» این جمله چه پیامی برای مسافرانی دارد که هنوز در ابتدای راه رهایی هستند؟
به قول آقای مهندس اگر ما متوجه بشویم که جهان جهان اضداد است، یعنی بعد سوم و بعد مادی جهان اضداد است، خوب خیلی از مسائل برایمان حل میشود. سرما با گرما معنا پیدا میکند. درد با تسکین درد معنا میابد. همانطور که خماری با نشئگی معنی پیدا میکند یا علم با جهل. اینها نشاندهنده جهان اضداد است و ما تا از تاریکیها عبور نکنیم به نور نمیرسیم. تاریکیها یا سختیها و یا همان منطقه ۶۰ درجه زیر صفر همان تصویر شماره ۱ کتاب است که نشانه تاریکیست. نشانه عدم تواناییست. چون انسان با آگاهی توانایی به دست میآورد و با ناآگاهی دچار عدم توانایی میگردد. این ما را به این قضیه میرساند که ما باید از یک مراحلی عبور کنیم تا به روشنایی برسیم. بهایی را باید برای رسیدن به نور بپردازیم. به قول آقای مهندس وقتی ما از سختی راه عبور میکنیم و تحمل میکنیم مسائل را، آن زمان میتوانیم شعاع نور را ببینیم.
جناب مهندس در این کتاب، «صور پنهان» را بسیار برجسته مطرح میکنند. شما این مفهوم را چگونه درک کردهاید و چه تأثیری در مسیر درمان شما داشته است؟
قبل از هر چیزی مقدمهای را باید بگویم. کتاب ۶۰ درجه کتاب آموزش است. اول باید ببینیم نقش آموزش در انسان چیست؟ آموزش و آگاهی در انسان چه چیزی را انجام میدهد. برای درک بهتر یک مثال برای شما میزنم. اینکه قیمت مادی یک اسب تربیت دیده و آموزش دیده را با یک اسب وحشی در بیابان مقایسه بکنید، از همان نژاد و جنس، متوجه میشوید که دهها برابر قیمت دارد. اگر یک سگ پلیس زندهیاب را با یک سگ در همان جنسیت و رنگ مقایسه کنیم، قیمتش شاید هزاران برابر متفاوت باشد. حتی سگ ولگرد را با سنگ دور میکنند ولی خدمات زیادی به آن سگ پلیس میدهند. تفاوت این دو در آموزششان است. حالا در مورد انسانی که دارای اجزای زیادی است. صور پنهان، صور آشکار، کالبدهای مختلف، آرشیو و موارد بسیار زیادی دارد. حال ارزش انسانی که آموزش دیده نسبت به انسانی که آموزش ندیده، چند برابر است؟ میلیاردها برابر، چرا؟ چون هر اتفاقی باعث تغییر در صور پنهان انسان نمیتواند بشود. تنها آگاهی است که میتواند صور پنهان انسان را تغییر دهد. اینجا ارزش انسان را متوجه شدیم. حالا یک مثال دیگر برای اینکه انسان صور پنهان دارد و در کتاب پررنگ است. وقتی دست من زخم میشود اول روی زخم خوب میشود یا داخل زخم؟ اول روی زخم بسته میشود و خونش بند میآید، اما ممکن است تا مدتها درد و سوزش از داخل زخم باشد تا بهبود بیابد. من مصرفکننده جسمم آسیب دیده است، صور پنهانم هم آسیب دیده، ولی در سفر اول جسم که درمان میشود، صور پنهان ممکن است به آن تعادل هنوز نرسیده باشد. نیاز به زمان دارد و به خاطر همین است که آقای مهندس تأکید دارند که صور پنهان در انسان بسیار مهم است و حداقل یک سال زمان برای ریکاوری گذاشتهاند تا انسان خودش را پیدا کند و پس از پیدا کردن خود تازه انسان متوجه میشود تازه اول راه است و باید ادامه دهد.این یک سال برای این نیست که انسان کنگره را ترک کند، بلکه برای این است که خودش را پیدا کند. نقطه حرکت خودش را پیدا کند و شروع به حرکت نماید. همه چیز از صور پنهان شروع میشود. ما هر کاری که میکنیم از صور پنهانمان است. اول تفکر میکنیم و بعد انجام میدهیم. اگر کاری را تفکر و ذهنمان نپذیرد، انجام دادنش بسیار سخت خواهد بود، ولی وقتی چیزی را بپذیریم، بسیار ساده است. برای همین است که صور پنهان، صور آشکار را میسازد. به خاطر همین هم آقای مهندس در این کتاب راجع به لایههای وجودی و صور پنهان صحبت میکنند.
در عبور از این منطقهی سرد و سهمگین، به نظر شما جایگاه "تفکر سالم" و "حرکت بهموقع" در چیست؟ چگونه این دو، مسیر را روشنتر میکنند؟
ببینید تصاویر مسیر حرکت برای یکمسافر بسیار تعیین کننده است. همانطور که ما پیش از حرکت با گوشی خودمان نقشه مسیریاب را مشخص میکنیم. تصاویر مسیر حرکت هم دقیقا همان نقش را دارد که ما میتوانیم بفهمیم دقیقا کجا هستیم. در زندگی، در مسائل شغلی و زناشویی، در مسائل تربیت فرزند. در هر فعلی که ما شروع میکنیم، میتوانیم ببینیم که کجای مسیر هستیم. آیا به ثبات رسیدهایم یا در یخبندان و ابتدای مسیر هستیم. در مسیر یخبندان شما اگر یک حرکت اضافه انجام بدهید سقوط میکنید. چون یک ماشین خراب هست که همان جسم است. یک آدم داغون هست که داخل ماشین هست که همان نفس و بقیه موارد را میگوید، بدون آگاهی، بدون بخاری و با بدنی سرد، قندیل آویزان، با یک بوق زدن سر میخورید و با لاستیکهای صاف به ته دره سقوط میکنید. یعنی پیام این است که یک فرد سفر اولی، باید گوش به فرمان باشد. با سرعت کم و گوش به فرمان راهنما. انگار که یک هدفون در گوشش هست که راهنما یک جا به ایشان میگوید سرعتت را بکن ۲۰، الان بایست، انگار که جلوتر را میبیند و این است که میتواند باعث عبور شود. ولی در سفر دوم ممکن است یک نفر با ماشین لندکروز، لاستیکهای پهن، با بخاری، بوق هم میزند و قندیل هم روی ماشینش میافتد، چیزی نمیشود و رد میشود و میرود. ولی من در آن شرایط نیستم، چون کار کنگره الگویی است. در اول کتاب ۶۰ درجه، ذکر شده که حرکت ما یک حرکت الگویی است، در مورد درمان بیماریها، مواد و چاقی جواب میدهد. این تفکر را باید در درون خودمان به وجود بیاوریم، از این مسیر آدمهای بسیار زیادی رد شدهاند و من هم میتوانم انجام دهم. این مهمترین نکته قضیه است که چون خیلیها توانستهاند عبور کنند پس من هم با گوش به فرمان بودن میتوانم. انسان دارای عقل است . دارای یک نیرویی است که انسان را هدایت میکند. آقای مهندس با تدبیری که داشتند یک راهنما هم به انسان اضافه نمودند با کمک روح که به انسان کمک کند راه درست و روشنایی را پیدا کند و راهنما راه را برای انسان باز کند. این بسیار راهگشاست. انسان باید حتی در سفر دوم گوش به فرمان باشد. حتی در جایگاه آقای مهندس که میفرمایند من هنوز آموزش میبینم و گوش به فرمان اساتیدم هستم. من اول باید بر جهل خودم غلبه کنم تا بتوانم به دانایی نزدیک شوم و این مسیر حرکت یک مسافر را مشخص میکند.
یکی از زیباییهای کتاب، تلفیق علم، تجربه و ایمان است. کدام بخش از کتاب برای شما نقطهی عطفی در فهم این سه عنصر بود؟ آیا خاطره یا تجربهای از این دریافت دارید؟
یکی از عمیقترین لحظات درک تلفیق علم، تجربه و ایمان برای من، زمانی بود که آقای مهندس اولین پیام کتاب "عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر" را اعلام کردند؛ جملهای که میفرماید: «من آب میآورم، تو آنقدر بنوش تا سیراب شوی؛ اما نه زیر آب.»
در آن لحظه متوجه شدم که باید «اندازهها» را یاد بگیرم؛ حتی ایمان، عشق و تفکر نیز اندازه دارند. این پیام به من آموخت که جایگاه فعلیام را بشناسم و با آگاهی از موقعیت خود، مسیری مشخص را برای حرکت انتخاب کنم.
وادی اول نقش بسیار کلیدی در این مسیر دارد. این وادی از ما میپرسد: "تو چه میخواهی؟"، "اولویتت چیست؟"، "میخواهی حرکت کنی یا خیر؟"
وقتی انسان تصمیم به حرکت میگیرد و از درون خودش آغاز میکند، همهچیز رنگ دیگری به خود میگیرد، بهویژه اگر این خواسته در مسیر صراط مستقیم باشد. در این حالت حتی ریگهای بیابان نیز به انسان کمک میکنند، چرا که خداوند وعده داده که هدایتکننده است و وعدهاش نیز حق است.
علم از آنِ خداوند است؛ او با علم و تفکر خود جهان را اداره میکند و ما نیز در درون این تفکر زندگی میکنیم. نظام خلقت، سامانهای هوشمند و هدفمند است. ایمان یعنی باور داشتن به آنچه خداوند پیشبینی کرده و به آن آگاه است؛ و هنگامی که علم، ایمان و عمل همسو میشوند، انسانی توانمند ساخته میشود.
در بخشی از کتاب با عنوان «داستان یک هروئینی»، میتوان دریافت که عشق، ایمان و علم در وجود آقای مهندس چقدر عمیق و ریشهدار بوده است؛ ایشان با اولویتبندی صحیح و عشقی خالص، به نجات انسانها اندیشیدهاند. این سطح از محبت، ناشی از علم و ایمان است و میتواند انسان را از تاریکیها به نور هدایت کند.
اگر بخواهید این کتاب را در یک جمله برای کسی که هنوز آن را نخوانده توصیف کنید، آن جمله چیست؟ و چرا خواندن این کتاب برای هر رهجو یا حتی همسفری حیاتیست؟
کتاب "۶۰ درجه" کتابیست که اندازهها را به انسان میآموزد.
این کتاب به ما نظم، ترتیب، و اصول حرکت صحیح را نشان میدهد. آقای مهندس الهام این مسیر را از ماه رمضان گرفتهاند؛ ماهی که سراسر نظم، تقوا و آموزش درونیست. کتاب نشان میدهد که فرامین خداوند، همچون روزه و نماز، چه حکمتی در خود دارند؛ هم در صور آشکار و هم در صور پنهان.
یادگیری نظم و اندازه در مصرف مواد، همانطور که آقای مهندس از استاد خود آموختند، ایشان را به انسانی تبدیل کرد که در ابعاد مختلف اقتصادی، معنوی و اجتماعی، الگو و محبوب شدهاند. چون اندازهها را دانستهاند.
اگر انسان نداند که چقدر باید بخوابد، چقدر ورزش کند، چقدر تفریح داشته باشد یا حتی چقدر سکوت کند یا حرف بزند، زندگیاش دچار آشوب و بینظمی میشود. اما وقتی اندازهها را شناخت و نظم را پذیرفت، بسیاری از مشکلاتش حل میشود.این کتاب دقیقاً همین آموزش را در دل خود دارد.
در پایان، اگر سخن دل، اندیشهای ژرف، یا پیامی از جنس شکرگزاری و قدردانی دارید که مایلید به عزیزان کنگره ۶۰، جناب مهندس دژاکام، یا حتی به خودِ «کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» تقدیم کنید، با جان و دل میشنویم.
من کتاب ۶۰ درجه را بیش از بیست بار مطالعه کردهام. حتی عکسهای روی جلد این کتاب نیز پر از معنا و پیام است. در جایی از کتاب آمده: «بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم»؛ این آتش، نماد خشم و شهوت است؛ نشانهی نیاز به شناخت "اندازهها".
همیشه شاکر خداوند بودهام که آقای مهندس را در مسیر زندگی من قرار داد. کنگره ۶۰، راهنماها، و این سیستم نجاتبخش، ابزارهایی برای رشد و تعالی انسان هستند. اگر به این باور برسیم که انسان بارها و بارها زندگی میکند، درمییابیم که کنگره ۶۰ فرصتی است برای جهش در سیر تکاملی انسان، تا ازتکرارهای بیهوده جلوگیری شود.
در کتاب آمده که کسی دچار تکرار میشود که علم و آگاهیاش محدود و ایستا باقی مانده باشد. کنگره به ما آموزش میدهد و این یعنی ما راکد نمیمانیم؛ این یعنی ما گندیده نمیشویم. این آموزشها فرصتی برای جهش و پرواز است و باید خداوند را برای این موهبت شکر گفت؛ فرصتی که با دستهای مهربان آقای مهندس و کتاب ۶۰ درجه در اختیار ما قرار گرفته است.
ممنون به صحبتهایم توجه کردید.
گردآوری و مصاحبه: مسافر هادی لژیون۵
(گروه سایت نمایندگی لوئی پاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
119