English Version
This Site Is Available In English

جلودار واقعی خداوند است

 جلودار واقعی خداوند است

خداوند با دستان تو دست انسان گرفتاری را گرفته است، وقتی دست افتاده‌ای را می‌گیری و لبخند را مهمان قلبش می‌کنی، خوشبختی از آن توست و بندگی یعنی در کوچه‌پس‌کوچه‌های زندگی، دست کسی را بگیری.

به مناسبت تجلیل از راهنما همسفر آزاده گفتگویی با ایشان ترتیب داده‌ایم که در ادامه شما را به خواندن این مصاحبه دل‌نشین دعوت می‌کنیم.

راهنما همسفر آزاده به همراه مسافرش با بیش از ده سال تخریب آنتی‌ایکس مصرفی تریاک و شیشه وارد کنگره شدند. به مدت هجده  ماه و نوزده روز به راهنمایی مسافر محمود و همسفر عاطفه سفر کردند. در حال حاضر نه سال و هشت ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند.

چگونه متوجه اعتیاد مسافر خود شدید؟ چه برخوردی با مسافر خود داشتید؟

زمانی که مسافرم مصرف‌کننده تریاک بود اصلاً متوجه نشده بودم؛ ولی زمانی که شیشه وارد زندگی ما شد به‌سرعت در ظاهر او مشخص شد. مسافرم لاغر شده بود و برایم جای تعجب داشت که چه‌طور یک انسان می‌تواند ۷۲ ساعت بخوابد و ۷۲ ساعت بیدار بماند. شیشه را در محل کار ایشان پیدا کردم و زمانی که به‌آرامی به او گفتم و تخریب‌های شیشه را نیز برایشان بیان کردم به‌راحتی پذیرفتند و بعد از تقریباً ۲ ماه وارد کنگره شدیم.

در نمایندگی قائم‌شهر چه خدمت‌هایی را تجربه کردید؟ کدام جایگاه خدمتی برایتان شیرین‌تر بود؟ در چه جایگاهی علاقه دارید که خدمت کنید؟

در ابتدا مسئول نمایندگی قائم‌شهر و راهنما بودم، سپس ۲ دوره به‌عنوان ایجنت نمایندگی خدمت کردم، در ضمن مسئول امتحانات و همچنین عضو لژیون سردار بودم. شیرین‌ترین خدمت در کنگره برایم خدمت راهنمایی بود. دوست دارم در هر جایگاهی که کنگره مرا لایق بداند خدمت کنم. جایگاه خدمتی برایم مهم نیست، مهم خدمت‌ کردن است.

زمانی که ایجنتی نمایندگی تازه‌ تأسیس قائم‌شهر را قبول کردید می‌دانستید که راه سختی در پیش دارید. در این راه چه کسانی یا چه نیرویی به شما کمک کردند؟

اولین یاری‌دهنده برایم خداوند بزرگ بود و هست؛ زیرا رهجویانی وارد نمایندگی قائم‌شهر شدند که گویی قبل از ورود به کنگره به قول آقای مهندس دژاکام راهنما بودند و اکثر آن‌ها به جایگاه راهنمایی رسیدند. در ابتدا همسفر زینب به‌عنوان راهنمای تازه‌واردین، همسفر خدیجه و همسفر فائزه به‌عنوان مرزبان و همسفر محدثه به‌عنوان مسئول سایت کمک و یاری‌رسان بزرگ برای نمایندگی قائم‌شهر بودند. در ادامه راهنما همسفر فاطمه و راهنما همسفر لیلا به جمع ما اضافه شدند و دست‌به‌دست توانستیم امور نمایندگی را پیش ببریم.

زمانی که فعالیت قسمت همسفران آغاز شد شما اولین همسفر و اولین راهنمای نمایندگی بودید، آیا تصور می‌کردید روزی‌ بخش همسفران به این صورت قوی عمل کنند؟

بله می‌دانستم که نمایندگی قائم‌شهر قوی خواهد شد؛ زیرا در کنگره جلودار واقعی خداوند است و همچنین تدبیر آقای مهندس. اگر در مسیر مستقیم باشیم و به فرمایشات آقای مهندس دقیق عمل کنیم قدر مسلم نمایندگی قوی و قدرتمند خواهیم داشت.

حس شما زمانی که اولین تازه‌وارد، وارد نمایندگی شد چه بود؟

تازه‌واردین، خون تازه در رگ‌های کنگره هستند. در ابتدا ورود همسفران هفته همسفر بود و مسافر محمد که شروع کار مسافران قائم‌شهر را به عهده داشتند، مسافران را ترغیب کرده بودند که همسفران خود را در آن روز به شعبه بیاورند و ما در روز اول خدمتمان در قائم‌شهر با حدود ۲۰ همسفر روبه‌رو شدیم که روزی پر از انرژی و فوق‌العاده بود.

آیا تاکنون حال بد رهجو در شما تأثیر منفی گذاشت؟

در ابتدای شروع خدمتم بله؛ ولی بعد یاد گرفتم به‌جای غصه خوردن برای رنج رهجوها به دنبال راه چاره و آموزش صحیح برای حل مشکل آن‌ها باشم.

زمانی که شال خوش رنگ راهنمایی را از دستان پر مهر آقای مهندس دریافت کردید چه حسی داشتید؟ اکنون که خدمت راهنمایی شما به اتمام رسیده چه حسی دارید؟

گرفتن شال راهنمایی از دستان آقای مهندس حس عجیبی بود. هم خوشحال بودم و ذوق زیادی برای خدمت داشتم و هم کمی حس ترس که آیا می‌توانم به درستی خدمت کنم یا نه و واقعاً حسی است که هر فردی خودش باید آن را تجربه کند. امروز هم که این جایگاه را تحویل دادم از چند روز قبل یا حتی چند ماه قبل حس عجیبی داشتم که واقعاً توضیح دادن آن سخت است. گاهی حس می‌کردم که دلم را هم‌ می‌زنند؛ البته یک‌بار در نمایندگی بهشهر این حس را تجربه کرده بودم؛ ولی چون در قائم‌شهر لژیون داشتم شاید واقعاً این حس متفاوت‌تر بود. خوشحال بودم از این‌که امسال در آزمون راهنمایی خداوند یاری کرد و رهجوهای لژیون همت کردند و ۱۰ نفر از آن‌ها در آزمون قبول شدند و یک نفر هم در انتخابات مرزبانی رأی آورد و ۷ نفر باقی ماندند. از طرفی ناراحت بودم از این‌که بعد از پایان لژیون سی‌دی‌ها را برای چه کسانی توضیح بدهم؛ چون واقعاً عاشق شغل معلمی بودم و این جایگاه در کنگره به من داده شده بود و اکنون تمام شد. ناراحتی رهجوها بیشتر عذابم می‌داد تا این‌که به خودم گفتم آقای مهندس فرمودند: اگر می‌خواهی آرامش داشته باشی؛ باید بپذیری که هیچ‌چیزی ثابت نیست و هر چیزی یک شروعی و یک پایانی دارد و امیدوارم با این پایان شروع تازه‌ای برای من و رهجوها باشد پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست.

اگر سخنی با همسفران نمایندگی دارید ما مشتاق شنیدن آن هستیم بفرمایید؟

خیلی وقت‌ها در زندگی با سختی‌هایی مواجه شدم که خواست سد راهم برای آمدن به کنگره شود؛ ولی وقتی به آقای مهندس فکر می‌کردم به خود می‌گفتم مگر ایشان مشکل ندارند؛ پس چه‌طور می‌توانند این‌چنین عالی برنامه‌ریزی کنند. هیچ‌وقت برای کارهای شخصی، مهمانی، عروسی و عزاداری و ... از کنگره نزدم که به آن‌ها برسم همیشه به کارهایم گفتم کنگره دارم؛ ولی به کنگره نگفتم که کار دارم. این همان کاری‌ست که اگر همه ما بتوانیم انجام بدهیم حتماً به آن انرژی بالا و حال خوش می‌رسیم. خواسته من موفقیت همه انسان‌ها و همچنین همه اعضاء کنگره۶۰ است و خواسته من طول عمر باعزت و سلامتی برای آقای مهندس و خانواده بزرگوارشان و راهنمای مهربانم همسفر عاطفه است. ممنونم از شما که وقت گذاشتید و زحمت کشیدید خدا قوت.

مصاحبه‌کننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر سکینه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: نگهبان سایت، همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .