English Version
This Site Is Available In English

یکی از اصول دین اسلام عدالت است

یکی از اصول دین اسلام عدالت است

ششمین جلسه از دوره دهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی کریمان به استادی ایجنت همسفر خانم محیا، نگهبانی همسفر عارفه و دبیری همسفر صالحه با دستور جلسه«وادی چهارم(در مسائل حیاتی مسئولیت به خداوند سپردن؛یعنی سلب مسئولیت از خویشتن) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲ تیر ماه ساعت ۱۶:٠٠ آغاز به کار کرد.


 

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که جلسه امروز ما در امنیت و سلامت برگزار شد و انشاالله در شهر کرمان این جلسات ادامه پیدا کند. من از جناب آقای مهندس و خانواده محترم ایشان  بابت این بستری که فراهم نمودند تشکر می‌کنم؛ همچنین از خانم سحر عزیز سپاسگزارم و در بخش مسافران از آقای رضا عسکر‌پور راهنمای درمان مواد مسافرم و آقای محسن زارکویی راهنمای درمان سیگار مسافرم  تشکر می‌کنم و از خانم مهدیه عزیز ایجنت قبلی شعبه سپاسگزارم بابت تمام خدماتی که با عشق و محبت انجام دادند و باز از ایشان بابت جایگاه راهنمایی بنده سپاسگزارم که به هر جایگاهی در کنگره و بیرون از کنگره برسم به‌خاطر آموزش‌های خانم مهدیه عزیز است و از مرزبانان شعبه هم کمال تشکر را دارم.

دستور جلسه امروز در مورد وادی چهارم و تأثیر آن روی من می‌باشد. یکی از اصول دین اسلام، عدالت است و من اگر مسلمان هستم باید به عدالت خداوند ایمان داشته باشم و اگر به عدالت خداوند ایمان داشته باشم، چرا ندارم  نباید بپرسم چرا من اینجا هستم، چرا من توی این شهر، چرا در این خانواده، چرا با این مسافر هستم؟ چرا صاحب این شغل باید باشم؟ من در کنگره یاد می‌گیرم که چرا نگویم، یاد می‌گیرم که چشم بگویم و تشکر کنم در زمینه عدالت خداوند هم باید همین‌طور باشد باید از خداوند تشکر و قدردانی کنیم و هیچ‌وقت نباید چرا بگوییم بابت هر چیزی که در زندگی ما وجود دارد ممنون و سپاسگزار خداوند باشیم وقتی‌ من به خدای خود می‌گویم که سپاسگزارم؛ یعنی با او آشتی می‌کنم و با او دوست می‌شوم و زمانی که با خدای خود دوست و آشتی باشم نحوه صحبت کردن و حرف زدن من با خداوند تغییر می‌کند، دعا کردن من تغییر می‌کند.

وقتی که من یک دوست داشته باشم که خیلی با معرفت باشد فرضاً می‌خواهم به او زنگ بزنم و از او پول بخواهم اگر نه بگوید می‌دانم پول نداشته یا اینکه صلاح من در این بوده که آن پول را به من ندهد و بعداً به من می‌گوید فلان روز که از من پول می‌خواستی و من به تو ندادم به‌خاطر این بود که می‌دانستم می‌خواستی بروی فلان چیز را بخری و ضرر کنی یا اینکه فلان اشتباه را کنی. اگر من با خداوند دوست شوم مثل یک دوست با او صحبت می‌کنم، دعا می‌کنم و می‌گویم من این را می‌خواهم می‌دانم اگر این امر در خیر و صلاح من باشد خداوند به من می‌دهد دیگر به‌عنوان یک غول چراغ جادو به خداوند نگاه نمی‌کنم که می‌تواند کاری کند؛ ولی نمی‌کند و مطمئن هستم دوست من است؛ همچنین برای من بهترین‌ها را می‌خواهد.

می‌دانم آن چیزی که در زندگی من است شاید تلخ باشد؛ اما یک دارویی است که برای من خوب می‌باشد و حال من را خوب می‌کند در مورد خداوند برای اینکه من با خدای خود آشتی کنم بهتر است من خودم را بشناسم ما در کنگره یاد گرفتیم که یک شهر وجودی داریم و آن شهر وجودی است که یک دیوار شخصیت دور آن است فیلم‌های قدیم و شهر‌های قدیم را دیدیم که با یک دیوار خیلی بلند شروع شده آن دیوار بلند همان شخصیت است که جناب استاد امین در سی‌دی شخصیت، آن را کامل برای ما تعریف می‌کند و وسط شهر، قلعه عقل داریم که فرمانروای شهر وجودی ما عقل است نگهبانان قلعه هستند که در فیلم‌ها هم دیدیم وقتی یک نفر سراغ فرمانروا برود می‌گویند کیستی و آن‌ها نباید اجازه دهند هر کسی وارد قلعه شود و برای فرمانروا، پیام ببرند؛ اما ساکنین این شهر ذرات وجودی و آدم‌های نفس ما هستند اگر ساکنین، ساکنینی باشند که علم و دانایی داشته باشند مثل شهر آتن شهری می‌شود که به شدت قوی و قدرتمند است؛ اما اگر شهری باشد که آدم‌های خوب و بد آن مثل هم باشند وارد قسمت نفس لوامه می‌شود.

نفس لوامه نفسی است که سرزنش می‌کند همان چیزی که ما به آن، وجدان می‌گوییم همان چیزی که تا یک کار بد می‌کنیم فوری ما را سرزنش می‌کند و بعد اگر آدم‌های آن شهر و ذرات نفس زیاد باشند و آدم‌های بد زیاد باشند، وارد مرحله نفس اماره می‌شویم این نفس‌ها مراحل هستند و یک پله و یک خط نیستند یک نفر شاید با کشتن یک آدم عذاب وجدان می‌گیرد یک نفر با کشتن یک مورچه؛ پس مراحل نفس به صورت طیف‌های خیلی وسیعی هستند و هر چقدر من آدم‌های شهر وجودی‌ام بیشتر شود و هر چقدر شهر من داناتر و قوی تر شود، من در مرحله بالاتری از نفس خود قرار دارم. تأثیری که وادی چهارم روی من گذاشته اینکه بر طبق دستورات دین ما و بر طبق آن چیزی که فطرت ما می‌خواهد ما می‌خواهیم از خدای خودمان راضی باشیم.

من بارها سر لژیون به رهجوها گفته‌ام شما از خدای خود راضی هستید؟ یعنی این نباشد که فقط خدا از ما راضی باشد ما تا از خدای خود راضی نباشیم دنبال این نیستیم که خداوند از ما راضی باشد باید یاد بگیریم که شاد باشیم و اینجوری است که فرزند من امروز به من می‌گوید از کنگره می‌آیی فلان پیتزا را بگیر فلان غذا را بخر و برای ما بیاور حالا من در راه یا خسته‌ام یا فراموش می‌کنم یا کارت همراه من نیست و برایش آن غذا را نمی‌خرم وقتی می‌رسم خانه می‌گویند شام چه داریم؟ بگویم مثلاً نان و پنیر بخوریم، املت بخوریم، نیمرو بخوریم اگر فرزند من گفت ممنونم، متشکرم و نگفت چرا من نباید پیتزا بخورم و همان چرا را به کار نبرد و گفت چشم و ممنونم آن موقع فرزند من وارد وادی چهارم شده به‌خاطر اینکه پیتزا را نخورده ناراحت نیست و گفته مامان، من؛حتی با نان و پنیر هم دوستت دارم.

وادی چهارم همین را می‌گوید، می‌گوید خدا را با هر چه که داری، دوست داشته باش با هر زندگی که داری، دوست داشته باش اگر شوهرت مصرف‌کننده است دائم نگو چرا‌؟ اگر الان زندگی ما کمی آشوب شده در کشور ما کمی آشوب شده نگویید چرا؟ خدا را با همین جنگ با همین آشوب‌ها با همین فرزندانی که داریم در هر سنی که هستند با همین کاری که داریم کاری که شاید نداشته باشیم با هرچه که داریم خدا را دوست داشته باشیم و با خدای خودمان آشتی کنیم.

مرزبانان کشیک: مسافر رضا و همسفرسمیه
تایپیست: همسفر اسما رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون اول)
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر محیا(لژیون سوم)
رابط‌خبری و ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محیا(لژیون سوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
همسفران نمایندگی کریمان  

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .