English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده _ سرزنش کردن خود هم، اندازه‌ای دارد

گروه خانواده _  سرزنش کردن خود هم، اندازه‌ای دارد

جلسه دوم از دوره دوم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی سیرجان به استادی دستیار اسیسانت لژیون سردار همسفر فریده، نگهبانی دنور همسفر محبوبه و دبیری همسفر آرزو با دستور جلسه «وادی چهارم (در مسائل حیاتی؛ به خداوند سپردن، یعنی سلب مسئولیت از خویشتن.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۳۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

سپاسگزارم از خداوند بزرگ، اساتید بزرگوار کنگره‌۶۰، جناب مهندس و خانواده بزرگوار ایشان، همچنین از نگهبان، مرزبانان، خزانه‌دار و ایجنت نمایندگی ممنونم، از دیدنتان و اینکه سعادت نصیبم شد در خدمتتان باشم بسیار خوشحال هستم. دستور جلسه امروز در مورد وادی چهارم و تأثیر آن روی من است، تأثیر آن روی من بزرگ‌ترین هدف کنگره۶۰ است، آموزش‌ها کاربردی هستند، من چه برداشتی کردم؟ نگاه من را به خودم معطوف می‌کند که من چه‌کاره هستم؟ وادی چهارم می‌گوید: «در مسائل حیاتی؛ مسئولیت دادن به خداوند، یعنی سلب مسئولیت از خویشتن.»  می‌توان گفت این وادی سه نکته مهم را مطرح می‌کند، یکی مسائل حیاتی؛ یعنی مسائلی که مربوط به هستی و کائنات است، در مقابل اینها باید مسئول بود، سیستم هستی و خلقت بسیار هوشمند است و خداوند همه چیز را برای این سیستم برنامه‌ریزی کرده است، شاید ظاهراً رفتار من خوب، قشنگ و جامعه‌پسند باشد؛ ولی شاید در درونم یک نیت بد داشته باشم، مطمئن باشید هستی من را در خودش جانمی‌دهد، من هم‌موج با سیستم نیستم، در آن موج عشق هستی قرار نمی‌گیرم و بسیاری از مسائل که حس‌های متفاوت از آن‌ها دریافت می‌کنم به درون خودم برمی‌گردد، به‌خاطر همین جناب مهندس تأکید می‌فرمایند که درونت را آباد کن، نمی‌توانی ظاهرسازی کنی و انتظار داشته باشی که هستی با تو این‌گونه که خودت ظاهرسازی کردی، رفتار بکند.

در مورد مسئولیت دادن به خداوند باید بگویم واقعاً نگاه ما چقدر کوتاه است که جنبه‌ای عارفانه هم به خود می‌گیریم و می‌گوییم خداوند درست می‌کند. داستان خیلی قشنگی از حضرت مولانا را می‌گویم، در این داستان آمده است اگر یک ارباب، بیل را به دست کارگر بدهد و به او هیچ حرفی نزد، آن کارگر متوجه می‌شود با این وسیله باید زمین را بکند و کاری را انجام دهد. خداوندی که به ما دست، پا، چشم، حس‌ها و عقل داده که انسان راه و مسیر را بتواند پیدا کند، چطور از من بخواهد من ساکت بنشینم، در رکود باشم و از خدا بخواهم که تو کارهای مرا انجام بده؟! این موضوع من را به یاد سیستم مدرسه انداخت، در مدرسه همیشه این‌گونه بود که معلم درس را آموزش می‌داد و بقیه کارها به عهده من بود، من باید تلاش می‌کردم، مسائل را حل می‌کردم و در آخر من باید آزمون می‌دادم و اگر من از آزمون سربلند بیرون می‌آمدم، آن‌وقت ارتقاء پیدا می‌کردم و به مرحلهٔ بعدی می‌رفتم.

خداوند از رگ گردن به من نزدیک‌تر است؛ یعنی کاملاً مشرف بر امورات من است، خداوندی که از مادر به من مهربان‌تر است، مادر چطور عاشقانه برای بچه‌ها کار انجام می‌دهد، حالا من اینجا هستم، محیط اطرافم را دارم می‌بینم و خداوند مثلاً در طبقه دهم یک آپارتمان ایستاده و می‌بیند، او مشرف به تمام امورات و حال من است، مسائل ریزبه‌ریز  و در جای خودش برای من پیش می‌آید که باعث رشد من بشوند، چرا من عوض اینکه حرکت و تلاش کنم، ناله می‌کنم؟! به فرموده جناب مهندس، سختی‌ها نعمت هستند و خداوند می‌خواهد با حل آن‌ها به خودش نزدیک‌تر بشوم. همیشه می‌گوییم دوست داریم به خداوند نزدیک بشویم؛ ولی حال و حوصله تکان خوردن هم نداریم.

آقای مهندس در اکثر آموزش‌هایشان در مورد انسان صحبت می‌کنند و نگاهشان معطوف می‌شود به آنچه که انسان باید یاد بگیرد. می‌دانیم در یک بعد دیگری نفسی بوده که تصمیم گرفت برای تحقق خواسته درونی خود، به بعد زمینی بیاید. برای زندگی در زمین خداوند قالب جسم را به او داد، اجازه داد میزبان دو مستأجر به نام جن و روح باشد که روح معلم ماست و به ما آموزش می‌دهد و با توجه به القائاتی که این دو نیرو به ما می‌کنند، می‌توانیم مسیر را پیدا کنیم، راه راست و سربالایی را که گرچه سخت است برویم و به قله برسیم یا راه جهنم را که سرازیری است و ما را به عمق دره سوق می‌دهد؟! انسان در این مسیر دارد انتخاب می‌کند، هر لحظه با هر تصمیم خود دارد می‌جنگد، در کتابی به نام «جنگ» نوشته بود با دشمن جایی بجنگید که دشمن در آنجا نیست؛ یعنی چه؟ من به بچه‌های لژیون خودم گفتم آرام و بی‌صدا حرکت کنید اگر می‌خواهید یک حرکت بزرگ داشته باشید،  آواز  دهل سربدهید، نیروهای منفی در کمین هستند، همان‌طورکه شما می‌خواهید رشد کنید، آنها هم ایستاده‌اند که نگذارند شما رشد کنید، از ترستان و از هر چیزی که باعث ایجاد حصارهایی در شما شده و مانع از ارتباط و نزدیکی با خداوند می‌شود، دوری کنید .یک جمله جالب که در وادی چهارم نوشته شده اینکه «از مساعدت و هدایت خداوند برخوردار بشویم»؛ یعنی نیروهای خود را به یاریمان می‌فرستد، درست است دست‌های آسمانی کار القاء افکار را انجام می‌دهند، درواقع از همین طریق ما را یاری و هدایت می‌کند. هدایت یعنی؛ مسیر را برای من روشن می‌کنند، تصمیم‌گیری من به دانایی و مرتبه نفس من بستگی دارد، اینکه در مرحله نفس اماره باشم یا لوامه. از نفس اماره به‌عنوان جهنم یاد کردند، بالاترین نفس حیوانی و پایین‌ترین نفس انسانی که گفته شده «أُولَٰئِکَ كَالْأَنْعَامِ» یعنی مثل چهارپایانی هستند که هر کاری به ذهنشان برسد، بی‌تفکر انجام می دهند؛ مثلاً من الان به ذهنم می‌رسد که این دفتر یادداشت خوشگل را بردارم، بدون اینکه فکر کنم عاقبت این چه می‌شود، این مال کیست و باید اجازه بگیرم، این حرکت های بی‌تفکر برمی‌گردد به همان جهنمی که در درون و بیرون خودم، برای خودم می‌سازم.

مرتبه دوم نفس انسان، نفس لوامه یا سرزنش‌گر است، در این نفس باید بسیار کوتاه بمانیم، هرچیزی که به ذهن من می‌رسد برای مدت محدود در ذهنم می‌ماند مثل مواد لبنی که تاریخ انقضاء دارند این هم مدتی در ذهن من می‌ماند، اگر به آن پاسخ دادم در مسیری که نشانم داده قرار می‌گیرم؛ ولی اگر به آن پاسخ ندادم از زندگی من محو می‌شود. اگر پشیمانی و سرزنش کردن، مقطعی باشد بسیار قشنگ است؛ ولی اگر این سرزنش ادامه پیدا کند، می‌شود نیروی تاریکی و بازدارنده و گاهی آن‌قدر  مرا سرکوب می‌کند که دیگر نمی‌توانم حرکت کنم؛ پس حواسمان باید جمع باشد که هر چیزی حد خود را داشته باشد. این‌طور نیست که انسان خطا نکند، من خودم را می‌گویم، بسیار خطا کردم؛ ولی مهم این است که از خطایم درس بگیرم و راهم را عوض کنم، نه‌اینکه خودم را سرکوب کنم.

مرحله بعدی نفس مطمئنه است، آنجاکه از درست بودن کارهای خودم اطمینان پیدا می‌کنم. همه مراحل نفس به صورت طیف هستند، این‌طور نیست که من الان در نفس اماره باشم و بعد بروم به نفس لوامه، ممکن است من در یک قسمت از ابعاد وجودی خودم در نفس اماره باشم و در زمینه دیگری در نفس لوامه؛ برای مثال فرض کنیم فردی تازه وارد کنگره شده یا فردی که به آگاهی لازم نرسیده، جشن گلریزان مقدار جزئی کمک می‌کند؛ البته مقدار جزئی بستگی به وضع خودش دارد، بعد از مدتی نفس سرزنش‌گر شروع می‌کند به سرزنش کردن که تو داری این همه حال خوب می‌گیری، زندگی تو زیرورو شده و...؛ واقعاً همین‌قدر می‌توانی قدردانی بکنی؟ یعنی هستی هم فقط از تو همین یک مقدار را متوجه می‌شود، حالا چه در بحث مالی و لژیون سردار، چه در بحث‌های دیگر، شاید قدرت مالی چندانی نداشته باشم، ولی کلام شیوایی داشته باشم یا توانایی داشته باشم که اگر همت کنم، می‌توانم کمک کرده و دیگری را در مسیر درست هدایت کنم. می‌خواهم پهلوان خودم باشم، می‌خواهم به معنای واقعی توان خودم را در محک بگذارم، آیا می‌توانم از آن چیزی که دارم به حد یک پهلوان ببخشم؟ شاید اندازه دارایی و نهایت پهلوانی من در حد یک‌میلیون تومان باشد، بسیار هم عالی، من پهلوان صور پنهان خود هستم.

از تجربه خودم خدمتتان بگویم، وقتی شروع کردند به پرتاب موشک به سمت تهران، وحشت‌زده شدیم، به‌هرحال آدمیزاد هستیم، توانایی‌مان در حد خاصی است، به سمت کرمان حرکت کردیم، وقتی رسیدیم به خودم آمدم، دیدم هیچ‌چیز نیستم، خودم، همسرم و بچه‌هایم چندین سال زحمت کشیدیم، دست خالی آمده‌ایم، حتی فرصت نشد یک کتاب را بردارم، نه‌اینکه آدم منظمی نباشم می‌خواهم بگویم لحظه آخر فرصت هیچ چیزی نیست، خوب است که سبکبال، راحت و مطمئن سفر کنیم. یکی از اساتید من یک جمله خیلی قشنگ به من گفتند، اینکه سعی کن تغییری باشی که خواهان دیدن آن در دنیای بیرونت هستی. اگر در این شرایط دوست داشتم حداقل یکی کمکم کند، باید اول خودم، در درون خودم بتوانم به یکی کمک کنم، با خدمت کردن، انسانیت، در مسیر درست حرکت کردن، عشق را سرلوحه زندگی قرار دادن، عشق واقعی نه عشقی که خدایا من عاشقتم، حالا که وقت این شده که من هم کاری انجام دهم، بگویم نه من نمی‌توانم.

الگوها را دریابیم، پیامبر می‌فرمایند: «از چیزی ببخش یا برای دیگران بخواه که برای خودت می‌خواهی» به خودم می‌گویم آیا واقعاً می‌توانم برای همسایه‌ام چیزی را بخواهم که برای خودم و بچه‌هایم می‌خواهم؟! إن‌شاءالله بتوانیم در مسیر تزکیه و پالایش‌ها به این مراحل برسیم.

زمان پایان تعهد نزدیک است، من خودم یک سال به مشکل برخوردم، به دوستم می‌گفتم واقعاً نمی‌توانم پرداخت کنم، مساعدت و یاری خداوند بود، یک راهی را هم برایم نشان داد، از چیزی که دوست داشتم، گذشتم؛ بااین‌وجود مقدار جزئی از تعهدم باقی مانده بود، گفتم می‌روم انصراف می‌دهم، دوستم گفت اصلاً صحبت این را حتی در ذهنت هم نیاور، وقتی بخواهی و تلاش کنی، می‌توانی. امیدوارم این شعبه هم عالی کار خود را انجام بدهد، به فکر انصراف نباشید، یک وقتی آدم انتظار دارد که یکی کمکش کند، یک وقتی هم انتظار دارد خدا کمکش کند، توانایی خدا خیلی بالاست، کمک می‌کند. خدا می‌آید پرونده من را ورق می‌زند، اینجا این کار را کردی، اینجا امانت‌داری نکردی، آنجا انصراف دادی، چه می‌خواهی، چه فرستادی که توقع داری؟ امیدوارم بتوانیم بهترین عملکرد را داشته باشیم.

تایپ: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر اعظم
ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) دبیر سایت
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سیرجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .