English Version
This Site Is Available In English

پرواز در امتداد خدمت

پرواز در امتداد خدمت

راهنماها چراغ‌های روشن مسیر رهایی‌اند؛ راهنمای تازه‌‌واردین که اولین بذر امید را در دل‌ها می‌کارد، راهنمای همسفر که با عشق، صبوری و دانایی، همراه و همدل قدم به قدم در کنار همسفران حرکت می‌کند. آن‌ها الهام‌بخش تغییر هستند و با گفتار و رفتارشان، نوری از آرامش و ایمان در دل‌ها زنده می‌کنند.

همسفر هانیه و مسافرش حامد با تخریب وارد کنگره شدند. به روش DST با داروی درمان اپیوم به راهنمایی مسافر احمد و خانم کماندار به مدت ۱۲ ماه و ۷ روز سفر کردند. در ضمن یک سفر سیگار به راهنمایی مسافر پیمان داشتند و در حال حاضر ۹ سال و ۱۱ ماه است که از بند اعتیاد آزاد و رها هستند.

چه شد که تصمیم گرفتید در جایگاه راهنمایی خدمت کنید و چه‌طور به این جایگاه رسیدید؟

راهنما همسفر هانیه:

در ابتدا تصمیم به راهنما شدن نداشتم؛ چون فکر می‌کردم برایم زود است. همیشه وقتی خودم و هم لژیونی‌هایم از راهنمای خود سؤال می‌پرسیدیم، به خودم می‌گفتم اگر روزی راهنما شوم و چنین سؤال‌هایی از من بپرسند چه جوابی باید به آن‌ها بدهم؛ ولی امتحان‌های ماهانه را شرکت می‌کردم، با برنامه لژیون جلو می‌رفتم تا این‌که یک روز راهنمایم پیام دادن بخوان ان‌شاءالله راهنمایی قبول بشوی؛ چون حرف ایشان خیلی برایم اهمیت داشت و همیشه تلاش و کوشش ایشان را در لژیون می‌دیدم، زمانی‌که می‌دیدم که با دل و جان برای لژیون وقت می‌گذارند؛ ایشان الگوی من بودند، دوست داشتم زحمات راهنمایم را با فرمانبرداری و چشم گفتن جبران کنم.

خدمت در جایگاه تازه واردین چه تجربه‌ای برایتان به همراه داشته و چه چیزهایی از آن آموخته‌اید؟

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد:

ابتدا من خیلی سرسری به این موضوع نگاه کردم، پیش خودم گفتم، فقط کافیست کمی با طرف دوست شوم و جذبش کنم؛ ولی زمانی‌که به صورت رسمی در سال ۱۳۹۷ در این جایگاه خدمتی قرار گرفتم، متوجه شدم که یک‌سری آموزش‌هایی در آن نهفته است، زمانی‌که می‌خواهم با یک تازه وارد صحبت کنم و ارتباط برقرار نمایم باید سَری بزنم به روز اول خودم و یادم بیاید که چه آیتم‌هایی باعث شد من جذب کنگره شوم، آن‌ها را سعی می‌کردم برای خودم یادآوری کنم، بیشتر یادآوری گذشته خودم بود و این تکرار یک جاهایی حوصله‌ام را سر می‌برد، به خودم می‌گفتم یعنی چه؟ تا کی باید این موضوع را تکرار کنی؟ در ادامه متوجه شدم یک‌سری آموزش‌هایی برایم دارد که این مسیر برای من تکراری نشود. به طور مثال می‌دیدم طرف خیلی راحت قبول می‌کند، به من وابسته می‌شود، بعد از سه جلسه دل‌ کندن از آن شخص برایم خیلی سخت بود؛ به قول معروف با او دوست شدم، بهت عادت کرده، جلسه هم که می‌آید، در این جمعیت می‌گردد، من‌ را پیدا می‌کند، میره تو لژیون باز چشمش دنبال من است و من صد خودم را گذاشتم که طرف جذب این راه شود. این به دست آوردن، دوست شدن و دوباره از دست دادن برای من بهترین نقطه راهنمای تازه‌واردین است. آدم با یکی صمیمی می‌شود حالا روزی باید تصمیم بگیرد آن را با تمام وجود در اختیار یک نفر دیگر بگذارد و بگوید مسیر تکاملی تو این است و باید این مسیر را طی کنی، ولی چشم امید من به این است که آن شخص روزی به رهایی برسد.

همراهی با دو مسافر در دو‌ مسیر متفاوت چه چالش‌ها یا برکت‌هایی برای شما داشته است؟

راهنما همسفر هانیه:

بیشتر چالش داشت، مسافر اول من حامد مصرفش تریاک و شیره بود. سال ۱۳۹۳ سفر کرد و ۱۳۹۴ رها شد؛ در آن زمان من اصلاً در کنگره نبودم و من سال ۱۳۹۸ وارد کنگره شدم. سفر حامد را زیاد متوجه نشدم، که کِی سفر کرد؟ کِی رها شد؟ ولی مسافر دومم در کنار تریاک مصرف قرص هم داشت. آقای مهندس همیشه در صحبت‌های خود می‌فرمایند: حاضر هستند ۲۰ نفر با مصرف هروئین را درمان کنند؛ ولی یک شخص قرصی را درمان نکنند، این را من کاملاً در این سفر با تمام وجود حس کردم و خیلی سفر سنگینی بود و خدا را شکر که فرمان رهایی‌ ایشان صادر شد.

بعد از عضویت در لژیون سردار چه چیزی باعث شد که شما به بخشش عمیق‌تری برسید و در جایگاه دنوری قرار بگیرید؟

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد:

من همان اوایل سال ۱۳۹۴ که وارد خدمت شدم در کنگره مرزبان شدم و امور مالی شعبه به عهده من بود. در آن زمان جمع‌آوری پول به صورت نقدی بود، من خیلی طلبکارانه وارد این خدمت شده بودم؛ یعنی یک جورهایی وانمود می‌کردم که خیلی خوشحال باشید که من هستم و این خدمت‌ها را انجام می‌دهم، کسی هم روی دست من نیست، بزرگانی که در قسمت مالی خدمت می‌کردند، متوجه این موضوع شده بودند؛ ولی به روی من نمی‌آوردند. یادم است آقای مهندس دستور داده بودند که خدمتگزاران را لای پنبه نگذارید که باد پنکه یا باد کولر به آن‌ها بخورد و این توقع را از کنگره نداشته باشند و من این را به عینه دیدم که این بنده خداها در گرما با تیشرت می‌نشستند و خدمت را انجام می‌دادند. به خودم می‌گفتم چه عشقی پشت این داستان است که این شکلی حاضر هستند که گرما را تاب بیاورند، لباس تنشان را کم کنند؛ ولی بایستند و خدمتشان را انجام بدهند. اینجا بود که سختی راه برای من هموار شد. ما بیشتر برای جمع‌آوری اجاره نمایندگی به تهران می‌رفتیم، رفته رفته متوجه شدم، یک‌سری افراد هستند که می‌‌آیند و یک مقداری از پولشان را می‌بخشند و به آن‌ها تقدیرنامه می‌دهند و من هم دوست داشتم نمایندگی ما از این تقدیرنامه‌ها داشته باشد. من همیشه می‌گفتم هیچ ارگانی نیست که خیر مردم را بخواهد، حتماً یک سودی برایش دارد، خیلی تحقیق کردم، ببینم کجای این داستان برای آقای مهندس و اطرافیان ایشان سود دارد؛ ولی متوجه شدم، اصلاً این شکلی نیست.شروع کردم و منتظر بودم که مالم چند برابر شود، دیدم نه! این اتفاق نمی‌افتد و رفته رفته به درجه‌ای رسیدم که دیگر دغدغه مال نداشتم، دغدغه پول نداشتم. در کنگره آموزش‌ها به این شکل است که بر فرض زمانی شخصی وارد جایگاه راهنمایی می‌شود و شناختی از آن ندارد؛ ولی در آن جایگاه کامل می‌شود و بیرون می‌آید؛ جایگاه دنوری، پهلوانی و سرداری نیز به همین شکل است، مثل همان عطر گل یاس است گفتنی نیست.

از دیدگاه شما یک همسفر واقعی چه خصوصیاتی باید داشته باشد تا بتواند به درستی نقش خود را ایفا کند؟

راهنما همسفر هانیه:

یک همسفر باید بداند کجا حرف بزند، کجا سکوت کند، کجا باید صبر داشته باشد، کجا جدیت داشته باشد، کجا مهربانی داشته باشد به قول آقای مهندس مثلث مکان مناسب، زمان مناسب، کلام مناسب را فکر می‌کنم، یک همسفر باید به خوبی بداند، همسفر یک مجموعه‌ای از ارزش‌ها را باید داشته باشد تا هم بتواند در مسیر خودش پیشرفت کند و به ارتقاء لازم برسد و نیز مسافر بتواند از آمدن همسفرش بهره ببرد. اول از همه یک همسفر باید بداند که به‌خاطر خودش می‌آید، زندگی کردن با یک مصرف کننده بالاترین آسیب را برای افراد خانواده به همراه دارد، یک همسفر باید در کنگره حضور پیدا کند و ببیند کنگره برای او چه دارد و در کنار  آموزش گرفتن حال خودش خوب می‌شود و این امر باعث می‌شود کمک کند، مسافرش هم بهتر سفر کند.

اگر بخواهید پیامی برای کسانی که در آغاز سفر هستند بنویسید آن پیام چیست؟

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد:

من اغلب به افرادی که می‌آیند در قسمت تازه‌واردین این را می‌گویم که چندین راه را تا به حال امتحان کردید؟ این راه را هم امتحان کنید، اگر جواب نداد، مواد مخدر که فرار نکرده است. این‌جا یک احیاء دوباره است که سیستم شبه افیونی را مجدداً راه‌اندازی می‌کند، این احیاء دوباره را امتحان کنید و ببیند چه می‌شود. زمانی‌که این اطمینان را به شخص می‌دهیم راه را می‌گیرد و ادامه می‌دهد.

مسیر رسیدن به رهایی و حال خوش هم سهل است و هم سخت به نظر شما چه چیزی باعث سهل شدن آن و چه چیزی باعث سخت شدن آن می‌شود؟

راهنما همسفر هانیه:

من فکر می‌کنم اگر شخص به آموزش‌ها متصل باشد و در حال کسب کردن آگاهی و دانایی باشد، در حال اجرایی کردنشان باشد؛ یعنی همان پرداختن به ارزش‌ها و دوری از ضد ارزش‌ها به نظر من مسیر سهل می‌شود؛ ولی اگر بگوید که حالا  یک غیبت کوچک چه اشکالی دارد یا یک دروغ کوچک مگر چه اشکالی دارد، زمانی‌که انسان دچار این ضد‌ ارزش‌ها می‌شود، نیروهای تحت فرمانش خارج می‌شوند، آن موقع است که مسیر بسیار سخت می‌شود، ولی در مسیر سفر اگر شخص گوش به فرمان راهنما باشد، سعی نکند با فکر خودش کاری انجام بدهد و حرکت کند، من فکر می‌کنم مسیر درمان و حتی مسیر زندگی خیلی برایش هموار می‌شود.
ک
به نظر شما چه عواملی موجب می‌شود که بعضی از مسافران پس از رهایی از مسیر درمان فاصله بگیرند؟

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد:

بیشتر عشق است. عشق به آن چیزی که قبلاً داشته‌اند و باور نمی‌کنند که از آن عشق قشنگ‌تری به آن‌ها داده شود، برای من هم به همین شکل بود، مصرف هفته اول، دوم و سوم را راهنمایم تنظیم کرده بود و به مصرفم نظم داده بود، من تازه مزه حال خوش را متوجه شده بودم و گفتم آقا من همین را می‌خواستم؛ بعد از مدتی دیدم نه از این قشنگ‌تر هم وجود دارد، چون خیلی‌ها درکی از این موضوع ندارند، صبر نمی‌کنند که ببینند از این قشنگ‌تر چه است، یک رنگی را انتخاب می‌کنند در مسیرشان و می‌گویند همین رنگ خوب است و نمی‌شود به آن‌ها خرده گرفت و تقدیرشان این بوده که تا همین جا بیایند. در سی‌دی اخیر استاد امین می‌فرمایند: آن چیزی که ما همیشه فکر می‌کنیم، نمی‌شود؛ چون یک محاسباتی است در عالم غیب که به شخص الهام و القاء می‌شود که بتواند مسیرش را پیدا کند.

نقش عشق در لژیون و عشق به رهجوها را در تربیت رهجو چه‌قدر موثر می‌دانید؟

راهنما همسفر هانیه:

به نظر من زمانی‌که عشق نباشد؛ اصلاً راهنما چه‌طور می‌تواند، بلند شود و از خانه بیرون بیاید؟ خیلی وقت‌ها شده من یک روزهایی در زندگی شخصی‌ام  کاری یا یک مشکلی برایم پیش می‌آید، اگر خودم تنها بودم و لژیون نداشتم شاید می‌گفتم حالا امروز نروم مگر چه می‌شود؛ ولی به این فکر می‌کنم که رهجوهایم، بیایند و ببینند که من نیستم؛ شاید حالشان خراب شود. اصلاً آن هدف اولیه که من می‌خواستم راهنما شوم، این بود که در این چرخه کنگره که یک نفر می‌آید درمان می‌شود و به حال خوش می‌رسد و لژیون می‌زند، او نیز شاگردانی پرورش می‌دهد، شاگردانش می‌آیند و همین چرخه را تکرار می‌کنند و لازمه بودن در این چرخه این است که محبت و عشق باشد؛ اگر از روی اجبار و زور راهنما و رهجو بخواهند فقط وظایفشان را نسبت به هم اجرا کنند، یک روزی اگر راهنما نباشد، من فکر می‌کنم آن بند و اتصال پاره می‌شود. به قول آقای مهندس که می‌فرمایند: درس معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
بهترین درسی که از آقای مهندس گرفتید چه بوده است؟

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد:

از آقای مهندس درس‌های زیادی گرفته‌ام، یکی از آن‌ها این بود که فرمودند: هرجا که می‌رویم؛ اگر می‌خواهیم، مورد قبول و مورد پسند باشیم باید دوستشان داشته باشید تا دوستتان داشته باشند.

لطفاً حستان را نسبت به کلمات زیر خیلی کوتاه بیان کنید؟

مهندس دژاکام:

راهنما همسفر هانیه: استاد عشق و محبت

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد: راهنما، قطب نما

جایگاه راهنمایی:

راهنما همسفر هانیه: پر از آموزش

راهنمای تازه‌واردین مسافر حامد: مثل نوک یک پیکان حمله در یک سپاه

طراح سؤال و مصاحبه‌کننده: همسفر هدیه رهجوی راهنما همسفر شیوا (لژیون هفتم) 
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر هانیه (لژیون ششم)
ارسال: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چالوس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .