دومین جلسه از دوره پانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، روزهای سهشنبه، نمایندگی قائمشهر، با استادی راهنمای تازه واردین مسافر دانیال، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر مرتضی با دستور جلسه "کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر" سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان دانیال هستم یک مسافر. خدا را شاکرم که یک بار دیگر در جمع کنگره حاضر شدم. همچنین ممنونم از کسانی که این جایگاه را در اختیار من قرار دادند تا آموزش ببینم و خدمت کنم.
دستور جلسه، کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر آقای مهندس است. آن چیزی که من در کنگره آموزش گرفتم و تجربه کردم، این است که این کتاب نقشه و مرجع درمان اعتیاد، در کل دنیا است. این کتاب، کتاب بسیار شیوا، صریح، مصور، داستانی و ادبیاتی است و از نظر من یک کتاب چند وجهی و خاص است. یعنی هنوز که هنوز است یک سری از پیام های کتاب را شاید سه یا چهار بار بخوانم، اما احساس کنم چیزی متوجه نمیشوم؛ ولی با توجه به این موضوع که یک بخش هایی از کتاب را که قبلاً مطالعه میکردم و چیزی متوجه نمیشدم را الان میخوانم و میبینم کاملا متوجه میشوم. به این موضوع واقف هستم که هرچه ذهنم بازتر شود و حس هایم پالایش شود، متقابلاً مطالب هم برایم آشکار میشود و به آنها محرم میشوم.
تجربه من از این کتاب این بود که در سال های اول من فقط قسمت های داستانی، مقدمه استاد امین، قسمت هایی که مهندس مصرف خودشان را تیپرمیکردند را متوجه میشدم و این بخش ها برای من شفاف و خیلی امیدوار کننده بودند به این دلیل که تمام حالاتی که به آقای مهندس دست میداد مثل پرش دست و پا و بیخوابی های شبانه را من خودم تجربه کرده بودم. مثلاً بعضی شب ها تا صبح به خاطر درد پاهایم روی تخت در خودم مچاله میشدم تا بتوانم پاهایم را ماساژ بدهم و اندکی از درد آن بکاهم.
در ادامه این داستان بیشتر روی صور پنهان متمرکز شد؛ مثل بیدار شدن حس های خفته درون، مثل انرژی ها را به باطلاق نریزیم، مثل این که باید شهوت و خوردن را کنترل کنیم، اینها یکی پس ازدیگری آمدند و یقه من را جمع کردند. یعنی اگر از لحاظ ساختاری بگویم در مجموع توانستم 5 کیلو در لژیون جونز وزن کم کنم ولی دوستانی که بیشتر روی من دقت داشتند میدانند که من در حدود 40 کیلو وزن کم کردم تا موفق شدم این 5 کیلوگرم را کم کنم. یعنی مدام وزن من بالا میرفت و من پایین میاوردمش و بالا میرفت و من پایین میاوردمش؛ در حس های دیگر هم همینطور بود. یک جایی متوجه میشدم که همه چیز دارد از دستان من خارج میشود. میترسیدم اما آموزش های خوب آقا محمود به من امید میداد که این چیز غیر قابل کنترلی نیست. فقط خودت را باور داشته باش و ناامید نشو و من هم انجام میدادم. خدا را شکر همه اینها در کتاب 60 درجه پیش بینی شده بود. من سی دی ها را گوش میدادم و احساس میکردم که همه مطالب را بلدم ولی بعد که کتاب 60 درجه را در سفر دوم برای آزمون میخواندم به خودم می گفتم ای کاش من در سفر اول این کتاب را بیشتر میخواندم.

گاهاً به یک جمله در کتاب 60 درجه بر میخوریم که ما به این موضوع از سه ماه پیش فکر میکردیم و میگفتیم اصلا چاره ای برای این موضوع نیست یا این چیز عادی نیست که به فکر کسی برسد تا بنویسد و یا این اصلاً مربوط به اعتیاد نمیشود و چیز دیگریست؛ ولی بعد میبینیم که پیش بینی شده است و داخل کتاب 60 درجه نوشته شده است.
بیشترین دریافتی که تا به امروز من از کتاب 60 درجه داشتم فکر میکنم همان مثال درخت پوسیده بود. به علت این که مصرف شیشه باعث شده بود من تخریب را عمیقاً در وجود خودم حس کنم. زمانی که نیم گرم شیشه را در یک شب میکشیدم مستقیم میرفتم روبروی آیینه مشاهده میکردم که یک دندانم پوسیده، چشم هایم از کاسه درآمده و در همین حال فکر می کردم برای استخوان هایم چه اتفاقی دارد میافتد!؟ با آن توهم سنگین روی ترازو میرفتم و میدیدم در 24 ساعت 7 کیلوگرم کم کردم و هر آدم بی سوادی میداند در 24 ساعت 7 کیلوگرم وزن کم کردن یعنی جسم دارد منهدم میشود.
من در جلسات انجمن های دیگری نرفته بودم که مثال خیاری که خیار شور شد، دیگر خیار نمیشود را بشنوم؛ ولی درک من این بود که من دیگر درست نمیشوم و تمام شد. تا این که در کنگره به این مثالی که "اگر به درخت پوسیده و آفت خورده ای درست رسیدگی شود دوباره درخت تنومندی از کنارش جوانه میزند و رشد خواهد کرد" برخوردم. این کاملاً برای من جا افتاده بود؛ چون از نزدیک مشاهده کرده بودم و درختان زیادی را لمس کرده بودم و میدانستم که کاملاً منطقی است.
امیدوارم که همه ما بتوانیم از این دستور جلسه استفاده کافی را داشته باشیم و همه آنهایی که کتاب را تا به امروز کمتر خواندند، کتاب را تهیه کنند و شروع به خواندن این کتاب بکنند.
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
تنظیم: مسافر علیرضا، لژیون چهارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
167