English Version
This Site Is Available In English

آدامس نیکوتین فراتر از دارو

آدامس نیکوتین فراتر از دارو

چه عواملی باعث می‌شود که یک خانم به سیگار گرایش پیدا کند؟

گرایش یک خانم به سیگار می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد و برای هر فرد تجربه‌ای متفاوت رقم بخورد. اما از نگاه من، در ابتدا سیگار کشیدن رفتاری زیبا، دلنشین و انرژی‌بخش به نظر می‌رسید. احساس می‌کردم فردی خاص، باکلاس، فهیم و برخوردار از کمالات هستم. غرور و منیّتی که در درونم شکل گرفته بود، چنان قدرتی داشت که حتی اگر کسی با نیت خیر به من می‌گفت این کار نادرست است، آن را نمی‌پذیرفتم. در ذهنم می‌گفتم: «این بهترین کاری‌ست که انجام می‌دهم و باعث می‌شود ارزش من بیشتر شود.»

همین طرز تفکر اشتباه باعث شد به سیگار گرایش پیدا کنم و به جمع‌ها و محیط‌هایی وارد شوم که شاید از ابتدا هیچ تناسبی با شخصیت و جایگاه واقعی من نداشتند.

چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید سیگار را درمان کنید؟

به لطف پروردگار، من مادر دو فرزند نازنین هستم. هر بار که خداوند نعمت بارداری را به من عطا کرد، سیگار را کنار گذاشتم. اما پس از گذشت دوران نه‌ماهه بارداری و دو سال شیردهی، دوباره به سیگار روی آوردم؛ چرا که ترک کرده بودم، اما درمان نکرده بودم.

با ورود به کنگره و همراهی مسافرم، مسیر درمان را آغاز کردم. اکنون که سه سال و نه ماه از رهایی من می‌گذرد، نه‌تنها هیچ تمایلی به مصرف سیگار و قلیان ندارم، بلکه با آرامش و رضایت کامل از این وابستگی رها شده‌ام.

و من با افتخار پاسخ می‌دهم: نخست خانواده‌ام، و سپس کنگره ۶۰، که چون خانواده‌ای دوم مرا در آغوش گرفت. همسفرانی که همراه من‌اند، برایم همانند خواهران و برادرانند. این هم‌دلی و هم‌سفرگی بود که مرا در کنگره نگه داشت، تا ارزش‌های درونی‌ام را در ژرفای وجودم ببینم و با تمام وجود، طعم تغییر را احساس کنم.

قطع مصرف سیگار چه تغییرات مثبتی در شخص به وجود می‌آورد؟

این قضیه برای افراد متفاوت است. قطع ناگهانی سیگار روی اعصاب ریزش مو بینایی و حتی عواملی که مربوط به بانوان است تاثیر صد در صد دارد اما درمان سیگار برای من بسیار زیبا بود چون روی چهره و پوست صورتم و روی عصاب و خوابم تأثیر گذار بود و اینها همه در صور اشکار من اتفاق افتاد و چیزی بود که شما در من میدیدید و خودم در اینه میدیدم. اما اگر بخواهم در صور پنهان م بگویم به جرات میتوانم بگویم درضد ارزش ها را دانه به دانه روی خودم بستم و رو به خانه و خانواده آوردم و رفته رفته به رشد خودم در صور پنهان کمک کردم. گاها پیش امده که اطرافیان سوال میکنند که این همه تغییرات شما از کجا نشئت گرفته؟ ایا قرص استفاده میکنید؟ ایا ورزش میکنید؟ و استخر میروید که انقد حالتان خوب است که ب جرات میتوانم بگویم اول خانواده و دوم کنگره ۶۰ خانواده دومم است و تمام همسفرانی که کنار من هستند عضو خانواده من هستند و همین امر باعث شده تا در کنگره بمانم ارزش درونی خودم را در صور پنهانی ببینم و تغییرات را احساس کنم.

پیشنهاد شما برای افرادی که اعتیاد خود را درمان کرده اند اما سیگار خود را درمان نکرده اند چیست؟

از دیدگاه من، نخستین گام در مسیر تباهی اعتیاد، اغلب همان پُک ابتدایی به سیگار است؛ پُکی ساده اما سرنوشت‌ساز، که بی‌آن‌که خود بدانی، دروازه‌ای می‌گشاید به دنیایی از وابستگی و ضعف. آری، سیگار می‌تواند نقطه‌ آغازی باشد برای اسارتی خاموش که هم جسم را در چنگ می‌گیرد و هم روان را به زنجیر می‌کشد.

شخصی که مصرف مواد مخدر را کنار گذاشته، ممکن است در ظاهر بهبود یافته باشد، اما در اعماق وجود خویش هنوز به آرامش و رضایت درونی نرسیده است. چرا که نیاز روانی به اعتیاد همچنان در او زنده است؛ نیازی که او را وادار می‌سازد تا از جهان بیرون، انرژی‌ای کاذب برای تسکین خلأ درونی‌اش دریافت کند.

با این‌حال، هنگامی‌که ترک مصرف با یاریِ شربت شفابخش ot صورت می‌گیرد، به‌تدریج تأثیرات آن بر «سیستم ایکس» بدن نمایان می‌شود و روند بازسازی جسم و جان آغاز خواهد شد .

اما ترک نیکوتین چگونه ممکن است؟

از نگاه من، اگر فرد تنها به ترک مواد مخدر بسنده کند، در حالی‌که همچنان در زنجیر نیکوتین اسیر است، این رهایی سودی ژرف نخواهد داشت و درمان، ناقص و ناپایدار خواهد ماند. اما اگر همزمان با ترک مواد مخدر، عزم خود را برای رهایی از وابستگی به سیگار نیز جزم کند، آن‌گاه با بهره‌گیری از جایگزین‌هایی سالم چون آدامس‌های خوراکی، می‌تواند گام‌هایی استوار در مسیر بهبود حقیقی بردارد.

به پیکر خویش از بیرون انرژی می‌بخشم و درونم را آرام‌آرام بازسازی می‌کنم. نمی‌گذارم کفه‌ای از ترازوی وجودم، که در مسیر بهبودی‌ست، در برابر سیمای پنهان و آشکارم ــ همان وابستگی دیرین به مواد مخدر ــ فروبپاشد. می‌کوشم تا توازن را میان این دو کفه نگاه دارم؛ تعادلی ظریف میان تاریکی و روشنایی، رنج و رهایی. گویی درون پیله‌ای نامرئی، به‌سوی دگرگونی و تولدی دوباره در حرکت‌ام.

به جسم خود انرژی می‌بخشم و جان خویش را از درون بازسازی می‌کنم. نمی‌گذارم یک سوی ترازوی وجودم، که در مسیر بهبود و روشنی‌ست، زیر سایه‌ی صورت پنهان و آشکارم ــ یعنی همان وابستگی به مواد مخدر ــ سنگین شود. می‌کوشم تا هر دو کفه‌ی این ترازو را به تعادل برسانم، چنان‌که گویی در پیله‌ای نامرئی در حال پوست‌اندازی‌ام؛ سفری آرام اما عمیق از تاریکی به نور.

 

 

پیشنهاد شما برای همسفرانی که هنوز شهامت معرفی خود راه در لژیون ویلیام را ندارند چیست؟

 

یک همسفر، پیش از هر چیز باید بتواند ضعف‌های خویش را بشناسد و با شجاعت در مسیر اصلاح آن‌ها گام بردارد. به باور من، همسفری که در مکان مقدسی چون کنگره ۶۰ حضور می‌یابد، اگر در پی آن است که حقیقتاً در جایگاه یک همسفر واقعی قرار گیرد، باید از هرگونه مصرف آنتی‌ایکس پرهیز کند. چرا که در غیر این صورت، نه‌تنها در مسیر خود دچار لغزش می‌شود، بلکه نمی‌تواند یاری‌گر مسافر خویش در راه رهایی و روشنایی باشد.

زیرا خود هنر و قدرت تشخیص صحیح و توانایی پذیرش آموزش را ندارد، چرا که در منیّت و ضد ارزش‌های خویش غرق شده است. آن‌چه رنج‌آورتر می‌نماید، این است که من به‌عنوان فردی مصرف‌کننده، بخواهم خود را در جایگاه یک همسفر قرار دهم؛ جایگاهی که از قداستی ویژه برخوردار است و قرار است با صبر و بردباری، یاری‌گر مسافر خود باشد. چنین تلاشی، جز فریبی بزرگ و دروغی آشکار نیست.

من خود نیز در چنین مرحله‌ای قرار گرفتم؛ جایی که صدای وجدانم اجازه نداد تا در جمع همسفران حضور یابم. این صراحت درونی، مرا به تأملی ژرف واداشت: دریافتم که پیش از هر چیز، باید ساغر را بسازم؛ باید نخست، شیوه‌ی صحیحِ زیستن را به ساغر بیاموزم، نه به‌صورت سطحی یا نمایشی، بلکه در عمق واقعیت و بدون نقاب. تنها پس از آن است که می‌توانم یاری‌گرِ مسافرم باشم—و این را صادقانه به همه‌ی مسافران عزیز نیز توصیه می‌کنم.

 

 

 

لطفا حس و حال خود را درباره نمایندگی در شعبه بوئین زهرا بفرمائید؟

 

از ژرفای وجودم خوشحالم که در این مکان حضور دارم؛ جایی که برای من سرشار از آرامش و معناست، و خدمتی که به من واگذار شده، نعمتی‌ست که با تمام وجودم آن را پذیرفته‌ام. چند هفته پیش به مسافرم گفتم که دیگر نشان ویلیام را با خود به شعبه نخواهم برد؛ چرا که اکنون لژیون ویلیام جایگاه خود را یافته و اعضا، هم ویلیام را شناخته‌اند و هم مسیرشان را. به‌همین دلیل، دیگر نیازی نمی‌دیدم که آن نشان را همراه داشته باشم.

 

شگفت آن‌که، فردای همان روز، خانم الهه، ایجنت محترم، با من تماس گرفتند. از ایشان صمیمانه سپاسگزارم که مرا دعوت کردند و فرصتی دوباره برای خدمت فراهم آوردند. و از خودم نیز سپاسگزارم، که اجازه دادم این خدمت از درونم جاری شود و بتوانم در مسیر برپایی لژیون ویلیام در شعبه، گام بردارم.

 

طراح سوال و مصاحبه‌کننده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)

عکاس:همسفر منیره رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون یکم )

بارگزاری:همسفر زهرا نگهبان سایت رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون یکم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .