انجام راه درست و کامل، انسان را به انوار الهی نزدیک میکند و انوار الهی، چشم دل را میگشاید و با دید وسیع جهانها، چهره واقعی خود را در تصویر ذهن بهطور کامل حک مینماید. آنگاه دیگر نمیتوان غیر از صراطمستقیم، راه دیگری را پیمود.
در جشن هفته دیدهبان گروه سایت همسفران نمایندگی ایمان با دیدهبان گروه خانواده خانم آنی کماندار مصاحبهای آموزنده جهت آموزش گرفتن از ایشان انجام داده است که شما را به خواندن این مصاحبه پربار و زیبا دعوت میکنیم.
شما به عنوان یکی از اعضاء خانواده آقای مهندس که یکی از اعضاء دیدهبانان نیز هستید و رابطه نزدیکتری با آقای مهندس دارید ایشان را چگونه برای ما توصیف میفرمایید؟
وقتی نوجوان بودم برایم سخت بود که جایگاه پدری را با جایگاه استادی عوض کنم؛ ولی بعد آرامآرام یاد گرفتم که اینها را از هم تفکیک کنم. کار سر جای خودش و احترام پدر فرزندی هم سر جای خود است. بخواهم ایشان را توصیف کنم ایشان فوقالعاده مهربان و انسان دوست هستند، همیشه میخواهند شر را بخوابانند و صلح را برقرار کنند، انسانها را خیلی دوست دارند و میخواهند به انسانها کمک کنند و این خصلت ایشان خیلی برای من خوشایند است. در ابتدا برای ما خیلی سخت بود و فکر میکردیم که پدرمان فقط باید برای ما باشد؛ چون فوقالعاده مهربان بودند؛ ولی بعد متوجه شدیم که ایشان یک وظیفهای دارند، پیمانی بین خود و خداوند دارند و فقط مسئله خانواده ما نیست که به ما خوش بگذرد، خوب زندگی کنیم و از هم برخوردار باشیم. بیشمار خانوادههایی هستند که باید از این راه درمان شوند و زندگی آنها تغییر کند؛ پس ما هم شروع به کمک کردن کردیم و نگاه ما تغییر کرد.
وظیفه هر یک از اعضاء کنگره۶۰ در جهانی شدن علم آن چیست؟
هر کس در هر جایگاهی که هست راهنما، رهجو، ایجنت، مرزبان و ... باید کارش را درست انجام بدهد تا باعث ارتقاء خودش و دیگر اعضاء شود؛ ولی اگر اشتباه انجام بدهد حال خودش و حال دیگران خراب میشود یا ممکن است ابتدا حال خودش خوب شود؛ ولی حال دیگران را خراب کند در نتیجه بازخورد خوبی نخواهد داشت.
ما در کنگره یاد گرفتهایم که علم و عمل باید باهم تطابق داشته باشد، برای نزدیک شدن این دو باهم چهکار کنیم؟
فاصله بین بازی در ناآگاهی و بازی در آگاهی یک دنیا است. مثلاً فردی که مصرفکننده است؛ ولی راه درمان را نمیداند، اما وقتی راه درمان درست را پیدا کرد تازه سر خط میآید. ممکن است فردی ۱۵، ۲۰ یا ۳۰ سال مصرفکننده باشد، این بازی در ناآگاهی است. ابتدا وقتی انسان راه درست را پیدا کند دیری نپاید که به مقصد میرسد؛ ولی پیدا کردن راه درست هم ممکن است سالها طول بکشد، راه درست خیلی مهم است؛ ممکن است فردی سالها دنبال راه درست باشد و آن را پیدا نکند. اساس تزکیه و پالایش همین است که شما بتوانید چیزهایی که یاد گرفتهاید را به عمل تبدیل کنید. در جهانبینی آقای امین میفرمایند: آموزش، تفکر و تجربه مثلث دانایی است. فرد آموزش میگیرد، تفکر میکند و تجربه هم میکند، این میشود مثلث دانایی. حالا اگر بخواهد به دانایی برسد باید تعادل بین سه ضلع را برقرار کند، وقتی این سه ضلع را توانست باهم رشد بدهد آن وقت به دانایی مؤثر میرسد. میداند که دروغ گفتن بد است و دروغ نمیگوید، میداند دزدی بد است و دزدی نمیکند؛ اما وقتی میداند دزدی بد است؛ ولی دزدی میکند؛ باید به دانایی برسد تا دانستههایش را به عمل تبدیل کند.
همسفرانی هستند که از ورودشان به کنگره تا به امروز همواره فرمانبردار بوده و در جلسات و خدمتها همیشه نقش پر رنگی داشتهاند؛ ولی هنوز مسافرشان به کنگره نیامده، برای اینکه این عزیزان مأیوس و ناامید نشوند چه توصیهای دارید؟
کنگره همسفری که مسافر ندارد را قبول نمیکند یا از قبل آمدهاند، یا زیر آبی آمدهاند یا شرایطی بوده که آمدهاند؛ ولی در کنگره به آنها دو تا سه ماه فرصت میدهند. سه ماه اول میتوانند از کارگاه آموزشی استفاده کنند؛ ولی در لژیون نمیتوانند بنشینند، بعد میروند تا بتوانند مسافرشان را بیاورند. اگر سه ماه اول موفق نشدند سه ماه دوم باز فرصت داده میشود؛ اما اگر در این شش ماه موفق نشدند نمیتوانند به کنگره بیایند، این قانونی است که در کنگره است و باید اجرا شود؛ ولی شاید افرادی هستند که از قدیم وارد کنگره شدهاند یا بعضاً فرد مسافرش آمده و طبق روال معمول در لژیون رفته و راهنما انتخاب کرده است؛ اما مسافر دیگر نمیآید، اینها را معمولاً از لژیون بیرون نمیکشیم. آنها هم آموزش دیدهاند و در ادامه بعد از چهار سال میتوانند برای 40 سیدی خودشان امضاء بگیرند. اگر ایجنت و مرزبان از فرد راضی باشد میتوانند به او خدمت هم بدهند. در ورزش، سایت و قسمتهای مختلف میتواند قبول مسئولیت کند، اما قسمتی که فعلاً نمیتوانند خدمت کنند: ایجنت، مرزبان و راهنمایی است. این افراد میتوانند با این خدمات سرگرم شده و امیدوار باشند که بتوانند مسافرشان را هم بیاورند؛ به هر حال مسافر میآید؛ اما ممکن است که شش ماه، یک سال، دو سال و ... طول بکشد، ولی بالآخره میآید. هر بندی یک زمانی دارد و نوبت باران محفوظ است انشاءالله زمان آنها هم برسد و مسافرشان بیاید.

آیا تا یه حال وجود فرزندان و مسئولیت در امر مادری باعث شده که خسته شوید و از گرفتن آموزشها فاصله بگیرید؟
زندگی همیشه پر از فراز و نشیب است. همه آدمهایی که در کنگره خدمت میکنند مسئولیتهای مختلفی دارند، یکی پدر است، یکی برادر، دیگری همسر است و ... هر کدام از آدمها یکسری جایگاهها، وظایف و نقشها دارند؛ ولی چون خدمت در کنگره پاره وقت است و تمام وقت نیست، امکانپذیر نیست که این کار را انجام ندهید. اتفاقهای مختلف، بیماری و مسائل زیاد دیگری است که این چالشها برای همه وجود دارد؛ ولی انسان میتواند با برنامهریزی این شرایط را هندل کند و از پس آن کارها بر بیاید. برای خود من اینطور بود، زمانی که ازدواج کردم بلافاصله بچهدار شدم و يواشيواش مسئولیتهایی که در کنگره داشتم تغییر کرد. مثلاً ایجنت پارک و شعبه بودم، نزدیک به 10 سال راهنما بودم؛ لژیونم را تحویل دادم و بعد ایجنتی شعبه و پارک را تحویل دادم، بعد دیدهبانی ماند و کارهای دفتری که الآن بیشتر در ساختمان ققنوس هستیم یا مثلاً هفته دیدهبان که به شعب سر میزنیم و رسیدگی میکنیم. در شرایطی ممکن است شما فید و کمرنگ شوید و بعضی وقتها حضور پررنگتر داشته باشید؛ ولی اینها همه طبیعی است. مسئولیتها دائمی نیستند و دورههای آن مشخص و چرخشی است.
افراد آموزشها و مسئولیتهایی که در کنگره وجود دارد با خارج از کنگره متفاوت است، برای برقرار کردن تعادل در این خصوص چه کاری باید انجام دهیم؟
پایه تفکر ما تغییر خودمان است. انسان باید تزکیه و پالایش را از خود شروع کند، وقتی تزکیه و پالایش را از خود شروع کنیم، تغییر در ما آغاز میشود؛ در واقع با توجه به آموزشهایی که در کنگره بر مبنای راستی و درستی فرا میگیرید، تغییر و تبدیل صورت میگیرد. یک سفر اولی میآید آموزش میبیند، تغییر میکند و در یک نقطه از یک آدم مصرفکننده به یک انسان رها تبدیل میشود؛ پس پایه، خود انسان است. شما ممکن است بگویید تفکرات اعضاء کنگره را جامعه ندارند و ممکن است اعضاء خانواده کنگرهای نباشند؛ ولی وقتی تغییر را از خود شروع کنید همیشه برد با شما است. اگر در کنگره باشید تعامل و سازگاری با هملژیونیها، افراد شعبه، راهنما و ... بهتر میشود؛ همین مسئله در خانواده و جامعه نیز رواج پیدا میکند. انسان هر چهقدر تزکیه و پالایش را از خود شروع کند، هر چهقدر یاد بگیرد، تحمل او بیشتر میشود. مثلاً در کنگره میگویند: قدرشناس باشید، اگر در اینجا قدرشناس باشید در جامعه نیز قدرشناس میشوید، اگر ادب و احترام را رعایت کنید در خانواده و جامعه نیز رعایت میکنید. همه انسانها، افراد قدرشناس و با ادب را دوست دارند.
یک خدمتگزار چگونه باید مراقب باشد تا در خدمت خود دچار منیت نشود و قبله را گم نکند؟
اگر در انسان ظرفیت جایگاه باشد، قبلهاش را گم نمیکند؛ اما اگر ظرفیت آن جایگاه را نداشته باشد برای خودش و دیگران تخریب ایجاد میکند. با آموزش گرفتن، ظرفیت آرامآرام بیشتر میشود و با تجربیاتی که انسان کسب میکند و آموزشهایی که میبیند یا رنج و سختیهایی که انسان میکشد مجبور میشود که بیاموزد. برای اینکه مشکلات را حل کند آرامآرام نقطه تحمل و ظرفیت در او ایجاد میشود تا بتواند در آن جایگاهها خدمت کند.
.jpg)
امروزه پرش افکار در ذهن ما زیاد است و تمرکز کردن روی موضوع خاص سخت شده است شما چه راهکاری به ما ارائه میدهید که ما بتوانیم روی موضوعات تمرکز بیشتری داشته باشیم؟
معمولاً انسانها خواستههای زیادی دارند و بعضی وقتها میخواهند چند کار را با هم انجام دهند یا نمیدانند کدام خواسته را انجام دهند و کدام خواسته را انجام ندهند. بهترین کار این است که انسان اولویتبندی کند؛ یعنی کدام خواسته ارجح است. مثلاً وقتی مسافر شما به کنگره میآید و مصرف مواد مخدر دارد، شما دوست دارید همسرت مصرفکننده نباشد، وضع مالی خوب باشد، خوب زندگی کنید و تحصیلات عالیه داشته باشید. همه اینها خواسته هستند؛ اما اولویت اول باید درمان مسافر باشد تا متعادل شود سپس برود کار خوب هم پیدا کند، البته به این معنی نیست که الآن بیکار باشد. ما در کنگره میگوییم کسی که وارد این مکان میشود کار و زندگی او باید سر جایش باشد و درمان نیز سر جای خود قرار بگیرد، در واقع کسی که وارد کنگره میشود باید کار کند؛ ولی تمرکز اصلی او، اول روی درمان است. وقتی خواستههای مختلف دارید باید اولویتبندی کنید که کدام خواسته مهمتر است؛ مثلاً میخواهید مبل خانه خود را عوض کنید و در این شرایط همسرتان مسافر است اول باید چه کاری انجام دهید؟ اول باید همسرتان درمان شود. وقتی شما خواستههای خود را مینویسید یا در ذهن مجسم میکنید؛ یعنی آنها را اولویتبندی میکنید، ولی معمولاً وقتی روی کاغذ میآید بهتر است و ذهن انسان آرام میشود سپس شروع میکنید به اینکه کدام برایتان در اولویت است، وقتی روی آنها متمرکز شدید دیگر اذیت نخواهید شد. یکسری کارها وجود دارد که باعث میشود انسان متمرکز شود مثلاً هنری را یاد بگیرد یا ورزشی انجام دهد. زمانی خود من چون یک مقدار پرش افکار داشتم و به موضوعات مختلف فکر میکردم، ورزش تیراندازی بسیار به من کمک کرد که ذهن من روی موضوع متمرکز شود؛ البته این تجربه شخصی من است حالا ممکن است کارهای بیشماری برای این موضوع باشد؛ اما نوشتن و اولویتبندی کردن خیلی کمک میکند. مطلب بعدی همان تزکیه و پالایش است وقتی در درون خود به صلح برسید جنگ بین روح و جن شما کم میشود آن موقع بیشتر به صلح میرسید، آرام هستید و میتوانید راحت تصمیم بگیرید. اینها همه مثل یک زنبور در گوشتان صداهای مختلف میدهند و نمیدانید چه کار باید انجام دهید، آرامآرام که زمان میگذرد و تزکیه و پالایش انجام میدهید، مشکلات را حل میکنید و به یک پختگی میرسید و ذهن شما آرام میشود. به عنوان مثال شما در یک سطحی از آگاهی و شناخت هستید برای اینکه بخواهید از آن سطح وارد سطح بالاتر شوید بایستی تجربه در زندگی شما تغییر کند؛ یعنی در سطح الف به تمام موضوعات سطح الف اشراف دارید و خیلی راحت و با آرامش دارید زندگی میکنید و هیچ مشکلی هم ندارید اگر از آن سطح بخواهید بالاتر بروید و وارد سطح جدید شوید؛ چون شناختی راجع به آن سطح ندارید آن آرامش را از دست میدهید و برای اینکه به شناخت برسید باید آموزشهای آن سطح را فرا بگیرید، به همین دلیل به انسان سخت میگذرد. در یکی از سیدیها آقای مهندس فرمودند: اگر بهشت را طبقه فرض کنیم انسان وقتی طبقه چهارم است و میخواهد وارد مرحله پنجم بهشت شود باید اول بیاید در جهنم و بعد وارد مرحله پنجم بهشت شود. هر چیزی تجربیات مخصوص به خودش را دارد مهم این است که آن انسان بخواهد در کدام سطح زندگی کند. یکی میگوید: میخواهم در سطح الف باشم، آرامش دارم و به همه چیز اشراف دارم و دیگر چیزی نمیخواهم یاد بگیرم؛ ولی دیگری میگوید: میخواهم به سطح ب بروم؛ اما شناخت ندارم، میخواهم گرید من تغییر کند، آن موقع با تجربیاتی در زندگی مواجه میشود که شاید سخت باشد و بایستی بیاموزد.
در کنگره جملهای داریم که میگویند سر راهنما را به جای سر خودت قرار بده و با آن دید به مسائل نگاه کن، لطفاً راجعبه این موضوع توضیح بفرمایید؟
منظور این است که وقتی وارد کنگره میشویم حرفشنوی و پذیرش داشته باشیم، حرفهای راهنما را باید گوش دهیم و شاگردی کنیم. اگر انسان میخواهد یک زمانی فرمانده شود و کار مدیریتی انجام دهد یا یک درجهدار گردد یا هر چیز دیگری اول بایستی شاگردی کرده باشد. کسی هم که فرمانده میشود و چند هزار نفر زیر دست او هستند، اول یک سرباز صفر بوده که شاگردی کرده است و سربازی را گذرانده و همه مراحل را طی کرده است سپس یک فرمانده یا مدبر شده است. به همین خاطر وقتی میگویند: سرت را با سر راهنما عوض کن منظور این است چون تخصص او در حوزه درمان اعتیاد است. در زمینه درمان اعتیاد هرچه گفت باید گوش دهید؛ مشاور ازدواج و طلاق نیست، مشاور امور خانواده و مشاور حقوقی نیست. ما با دانشهای دیگر کار نداریم مشخصاً ما با دانش اعتیاد کار داریم. راهنما در حوزه درمان اعتیاد صاحب نظر و کارشناس است و بایستی شاگرد نیز حرفشنوی داشته باشند.
از دیدهبان محترم خانم آنی کماندار که وقت خود را در اختیار ما قرار دادند تا از صحبتهای دلنشینشان آموزش لازم را بگیریم تشکر میکنیم.
طراح سوالات: همسفر منیره و همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون دهم)
مصاحبه کننده و تایپ: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون دهم)
ویرایش: همسفر سوفیا رهجوی راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر رقیه
ویراستار و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر بهاره (لژیون دوازدهم)
همسفران نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
2561