یکی از جایگاههای مهم کنگره ۶۰ که بسیار مهم و حائز اهمیت است جایگاه دیدهبان است، افرادی که در راهاندازی، حفظ و سازماندهی کنگره ۶۰ و از همه مهمتر قانونگذاری نقش مهمی را ایفا می کنند.
به مناسبت هفته دیدهبان جشنی در نمایندگی ارم برگزار شد که میزبان دیدهبان محترم لژیون سردار مسافر علیرضا زرکش بودیم. فرصت را غنیمت شمردیم و گفتگویی با ایشان انجام دادیم که شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم:
لطفاً خودتان را به رسم کنگره معرفی کنید:
سلام دوستان، علیرضا هستم، یک مسافر. آنتیایکس مصرفی تریاک و شیره ۹ ماه و ۱۵ روز سفر کردم با راهنمایی آقای صداقت. در حال حاضر، بیست سال و هفت ماه است که آزاد و رها هستم.
بزرگترین چالشی که در جایگاه دیدهبانی برای شما اتفاق افتاد، چه بود؟
وقتی قطع مصرف اتفاق میافتد و دیگر خبری از مواد نیست، یک خلأ بهوجود میآید. برای من، بهمحض اینکه آقای مهندس گفتند قطع مصرف، بزرگترین چالشم این بود که حالا چهکار کنم؟ سفر اول خیلی خوش گذشته بود، با آن آگاهی و اطلاعاتی که از آقای مهندس میگرفتیم.
اما وقتی وارد سفر دوم شدم، چالش این بود که باید چه کنم؟ در سفر اول مواد را کنار گذاشتم، حالم خوب شد. اینجا چی؟ هنوز هم این چالش با من هست، ولی وقتی وارد خدمت شدم خدمت صادقانه و وارد لژیون سردار شدم، فهمیدم باید چه کنم.
بزرگترین چالش یک دانشجو این است که بیاموزد. کنگره مثل یک دانشگاه است که دانش آن کاربردی است؛ یعنی اگر آن را به کار نبری، ارزشی ندارد. بزرگترین چالش من بهعنوان دیدهبان، این است که بتوانم آموزشهای کنگره را تبدیل به دانشی کاربردی کنم.
شما در جلسه کارگاه آموزشی فرمودید: "سفر اول به تن میپردازد و سفر دوم به خویش" آیا میتوان خویش را از طریق این دانش پیدا کرد؟
صد درصد. این همان جهانبینی است. سفر اول مربوط به جسم است. در آن مرحله، چیز زیادی یاد نمیگیریم؛ فقط پایهریزی است. اینکه برو و با چند ویژگی مثل ناامیدی و منیت کار کن و آنها را پیدا کن.
اما سفر دوم، سفر رمز و رازهاست؛ سفر صور پنهان است. اگر اهل بخشش نباشیم، کاری از پیش نمیبریم. باید از مرحله دانستن بگذریم و به مرحله بودن و شدن برسیم.
بهعنوان یک دیدهبان لژیون سردار، قسمت مالی یک نمایندگی چگونه میتواند رشد کند؟
آقای مهندس میفرمایند؛ هویت هر ساختاری به سه مولفه بستگی دارد: دانش، نیروی انسانی آموزشدیده، و سرمایه (ثروت یا زمان). انسان هم همین است: باید مکانش، کلامش، و زمانش درست باشد.
کلام میشود دانش؛ مکان میشود خانواده؛ و زمان میشود کار.
آقای مهندس نمونهاش هستند. دانش دارند، خانوادهای مستحکم دارند، مکان دارند، و چون این سه را دارند، زمان هم دارند؛ یعنی یک انسان ثروتمندند.
هیچ شعبهای نباید از این مثلث مستثنی باشد. باید نیروی انسانی آموزشدیده، وضعیت مالی خوب، و خانوادهای مستحکم داشته باشد.
من بهعنوان دیدهبان لژیون سردار، وقتی یک تکان به لژیون میدهم، میفهمم آیا نیروها مجرب هستند یا نه، آیا دانش کنگره جاری هست یا نه.

شما گفتید "مکان میشود خانواده" به عنوان یک راهنمای همسفر در لژیون احساس میکنم مسافران از نظر خانواده رشد زیادی ندارند؟
چون تازهکار هستند. زمان میبرد تا خانوادهشان مستحکم شود. باید خدمت و معنویتشان قوی شود. خوب زندگی کردن، تلاش میخواهد.
در کنگره روی دیوارها نوشتهاند: "خداوند ولی کسانی است که حرف گوش میکنند." آنها که فرمان را اجرا میکنند، نتیجه میگیرند.
ما راهنمای سفر دومی نداریم. همه راهنمای سفر اول هستیم. در سفر دوم، فقط یک راهنما داریم: که آقای مهندس هستند. راهنمای واقعی سفر دوم ایشان هستند. پس راهنمای سفر اول باید از ایشان تبعیت کند؛ یعنی گوش بدهد. البته استاد امین هم هستند.
یک همسفر گذشت میکند، مهربانی میکند، اما مسافر این گذشت و مهربانی را نمیبیند حد تعادل بین گذشت و مهربانی تا کجاست؟
اصلا مهم نیست که ببیند یا نبیند، چون «سفر دوم»، سفر پذیرش است.
شما فقط باید بپذیرید:
بپذیرید که او مواد مصرف میکند،
بپذیرید که او انسانِ بدی است.
اما پذیرش فقط یک بُعد ماجراست. استاد امین میفرمایند: باید همدردی هم کنید.
یعنی هم او را بپذیرید و هم با حال خرابش همدردی کنید.
چه توصیهای برای همسفرانی که مسافرشان چند بار دچار لغزش شدهاند، دارید؟
همسفرها امید کنگره هستند. یک زن در خانه وقتی همه چیز بههم میریزد، میگوید "هیچی نیست."
برعکس بقیه که میگویند "بدبخت شدیم"، او میگوید "نگران نباش."
باید امید بدهند. ما را یک چیز به هم وصل کرده خوب یا بد.
باید بیایند و زحمت بکشند. ما فقط میتوانیم خودمان را تغییر دهیم. هیچکس برای دیگری نمیتواند کاری کند.
سفر دوم، سفر صور پنهان است؛ سفر ۱۴ وادی صور پنهان.
اگر میخواهی کسی را از زمین بلند کنی، باید تفکر را از او بگیری. یعنی چی؟
یعنی ماهی نده، ماهیگیری یاد بده.
آقای مهندس ما را از زمین بلند نکرد، بلکه ساختار تفکری به ما داد. کسی که میخواهد بلند شود، باید خودش فکر کند و برخیزد.
صحبت پایانی؟
همه چیز از وادی چهاردهم شروع میشود. همه فکر میکنند آن وادی پایان است، اما تازه آغاز است.
محبت که آمد، تازه کار شروع میشود. پس از بخشش، تازه باید وارد میدان شوی.
لژیون سردار برای فقراست—نه بهمعنای بیپولی، بلکه برای کسانی که ظرفیت میخواهند.
برخی میگویند "میخوان جیبمون رو بزنن!" اما آقای مهندس دانشی دارد که در هر جای دنیا، ثروتمندان بابتش پول میدهند.او باید بایستد و این قوم "یأجوج و مأجوج" را رد کند! من را رد کند.
لژیون سردار پایهی سفر دوم است؛ بوق کشتی نوح است. اگر بلیطش را نخرید و حرکت نکنید، نمیتوانید سوار کشتی شوید.
خیلیها میبخشند، اما نشستهاند. وقتی میبخشی، تازه مجوز ورود را گرفتهای؛ حالا باید وارد بازی شوی.
ما همه جزو لژیون سرداریم؛ باید با تمام قدرت حرکت کنیم. همانطور که در مصرف، "یکپنجم کم کرده ایم و حالمان خوب شد"، اینجا هم باید حرکت کنیم تا از زندگی برخوردار باشیم.
ممنون از وقت و دانشی که در اختیار ما گذاشتید.
عکس: همسفر طاهره
مصاحبه: راهنما ترانه
ویراستاری و ارائه گزارش: مسافر حسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
37