دیدهبانان ستون های کنگره هستند که بنای کنگره بر شانههای آنان استوار خواهد بود؛ بنابراین همه ما به آنان احترام میگذاریم. «بنیان کنگره ۶۰»
به مناسبت فرا رسیدن "هفته دیدهبان" در خدمت آقای علی مجدیان، دیدهبان مرزبانان و انتخابات بودیم. از ایشان سپاسگزاریم که علیرغم مشغله زیاد، وقتشان را در اختیار نمایندگی گرگان قرار دادند.
مسافر علی با آخرین آنتی ایکسهای تریاک و قرص وارد کنگره شدند. مدت سیزده ماه و نیم با روش DST، با داروی Opium و با راهنمایی آقای رضا ترابخانی سفر کردند و در حال حاضر مدت بیست و سه سال و یک ماه است که به لطف خدا و دستان پر مهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی ایشان دو و پیاده روی است.
چه عاملی باعث شد مسیر خدمت در کنگره ۶۰ را انتخاب کنید و به جایگاه دیدهبانی برسید؟
جایگاه دیدهبانی رسیدن در اختیار افراد نیست، کسانی که این عقیده را دارند که روزی دیدهبان خواهند شد، قطعا این اتفاق برایشان نخواهد افتاد. کسانی دیدهبان میشوند که حتی یک درصد به این موضوع فکر نمیکنند. مثل بقیه افراد که برای درمان میآیند، به من گفتند یه مدت اپیوم تهیه کنی و سفر کنی. پذیرش همین برای من بسیار سخت بود، من میخواستم همین امروز که خسته شدهام درمان شوم. گفتند فعلا برای یک ماه اپیوم تهیه کن، یک ماه گذشت و اتفاق خاصی برای من نیافتاد. همینطور دو سه ماه گذشت و کمکم متوجه شدم دنبال چه میگردم و درمان چگونه اتفاق میافتد؛ اما در نهایت هدف من و خیلیهای دیگر این است که درمان شویم و به دنبال زندگی خود برویم، من هم همین فکر را میکردم؛ اما کم کم در مسیر جامهای خالی پر میشود و با آموزشهایی که میبینیم متوجه میشویم خیلی مسائل مهمتر از درمان در کنگره هست که باید دنبال کرد. در حد آگاهی و دانایی که یک سفر دومی، یا کسی که شش ماه رهایی دارد، افرادی به او خدمت کردند، یا او به دیگران خدمت میکند، متوجه میشویم که درمان اعتیاد دروازه ورود به یک قصر خیلی بزرگ است، حالا بستگی دارد شما در این قصر دنبال چه میگردید، هر کسی به اندازه ظرفیت خود برداشت میکند
چه ویژگی برای یک راهنما یا رهجو در مسیر درمان ضروری میبینید؟
جواب این سوال را باید مسئول راهنماها بدهند؛ اما در کل دستور جلسهایی داریم که میگوید از فرمانبرداری تا فرماندهی، که هم در مورد سوال شما صادق است، هم در مورد تمام جایگاههای کنگره حتی من، حتی جناب مهندس میفرماید من همانطور که به شما آموزش میدهم، همین لحظه هم آموزش هم میگیرم؛ یعنی ایشان که تنها فرمانده کنگره ۶۰ هستند، در حکم یک سرباز درحال فرمان گرفتن از جایی دیگر هستند. انسان اگر فرمان پذیر نباشد هیچ گاه آموزش نمیگیرد. استاد امین در آخرین سیدی در مورد منیت میگویند: اگر دچار منیت شوید هیچ وقت آموزش نمیگیرید؛ بنابراین راهنما هم به همین صورت است، یک رهجو باید چشم گفتن بدون قید و شرط را یاد بگیرد. به گفته استاد امین، چشم گفتن باید در درون باشد نه فقط به ظاهر باشد. اگر این اتفاق بیوفتد راهش را به راحتی پیدا می کند و راهنما هم در عین حال در همان جایگاه آموزش میبیند.
بزرگترین چالش شما در مسیر دیدهبانی چه بوده و چگونه از آن عبور کردید؟
چالشی به خاطر ندارم؛ اما اگر بشود اسمش را چالش گذاشت گاهی که آقای مهندس با کسی برخورد میکند خیلی سخت است که چگونه پشت سر بگذارید. گاهی مهندس با من تماس میگیرند وقتی جواب میدهم بلافاصله سلام میکنم، وقتی اوضاع خوب باشد میگویند سلام علی جان؛ اما وقتی میگویند سلام علی میفهمم اوضاع خراب است، و آن وقت است که چالش جدی اتفاق می افتد؛ اما در عین حال بسیار لذت بخش است. شاید با بعضی از بچهها هم برخورد کرده باشند؛ اما برخورد با ما قطعا سرسختتر است. البته همیشه میگویند که با کسانی برخورد میکنند که ظرفیتش را داشته باشند.

آینده کنگره ۶۰ را چگونه میبینید و چه تحولاتی را ضروری میبینید؟
ما از آقای مهندس یاد گرفتیم که به امروز کنگره نگاه کنیم و در حال زندگی کنیم. نه اینکه چشم به آینده ببندیم و بگوییم هر چه پیش آمد خوش آمد، من باید در مورد کار خودم برنامهریزی کنم. مثلا ما ۱۸۰ نمایندگی داریم که اگر برای هر کدام پنج نفر مرزبان در نظر بگیریم میشود نهصد نفر؛ یعنی در آن واحد نهصد نفر نهصد مرزبان در نمایندگیهای کشور داریم، که اگر ۱۸۰ نمایندگی را تقسیم بر تعداد روزهای سال کنیم، باید هر دو روز یک بار، یک مرزبان تغییر کند. برنامهریزی باید جوری باشد که اگر صد و هشتاد نفر در سال بعد تبدیل به دویست نفر یا بیشتر شدند، اشکالی پیش نیاید از امروز باید فکرش را بکنیم. اگر نیاز به نرمافزاری هست یا باید افراد بیشتری اضافه شود، حلقهای باید به خدمتگزاران اضافه شود مثل اسیستانت، باید کار مربوط به خودم را برنامهریزی کنم، یا هر دیدهبانی در قسمت مربوط به خودش باید برنامهریزی داشته باشد. زمانی امور مالی کنگره خیلی کار میکردم، تمام امور مالی کنگره خلاصه میشد به یک دفتر صد برگ که تمام هزینهها در آن نوشته میشد، درآمدها و سبدها در آن نوشته میشد. کلا دو شعبه داشتیم، روزهای زوج یک جا برگزار میشد روزهای فرد جایی دیگر. یک نفر خزانهدار داشتیم که باید میرفت از شعبه دیگر سبد را تحویل میگرفت. همه پولها هم در یک کشو بود و از همان کشو هم خرج میکردیم؛ اما حالا سی نفر در امور مالی کار میکنند، این همه کامپیوتر، سرور، امکانات، شرکت برنامهریزی اینها کمکم اتفاق افتاد؛ اما با نگاه به آینده.دو سال پیش دکتر آرمین گفتند در آزمایشگاهی که موشها را برای آزمایش نگه میدارند، باید برای موشها کولر به صورت مداوم روشن باشد، چون اگر برق قطع شود هوا برای موشها گرم میشود و دمای زندگی آنها هجده درجه است و موشها خواهند مرد. تمام قفسها خریداری شده بود، در آن زمان مبلغ صد میلیون پرداخت شد که مبلغ بسیار بالایی بود. گفتند باید یا موتور برق تهیه کنیم یا باطری UPS. این موضوع را در حضور آقای دکتر به مهندس انتقال دادم. مهندس مواقفت نکردند، گفتند هرگاه موشها را آوردید، برق قطع شد و موش مرد، آن موقع فکری خواهیم کرد. هنوز که اتفاقی نیافتاده، هرگاه مشکلی پیش آمد برای آن چارهای پیدا خواهیم کرد. این نقطهای بین این دو تفکر است که نه آینده را ببینم، نه حال را نگاه کنم، چیزی بین این دو است.

چگونه آموزشهای کنگره را در زندگی شخصی و اجتماعی خود جاری میکنید؟
کمی راجع به این موضوع در جلسه صحبت کردیم. اینکه ما سیدیها را مینویسیم و آموزش میبینیم، به این معنی نیست که همه سیدیها را میفهمم و همه را اجرا میکنم. حتی آقای مهندس هم میگویند از پیامی که خواندم شاید هیچ کدام، هیچ چیز نفهمیم؛ ولی مهم نیست. خیلی از مطالب همین که با گوش ما آشنا باشد در آینده با آن روبهرو میشویم. آموزشهای کنگره مثل قطعات پازل است، وقتی تعداد آن زیاد شود کنار هم میچینیم تصویر گنگی از آن داریم. اینکه چگونه می توانیم آن را تجربه کنیم. ابزارهایی که به دست آوردهام و در کولهپشتی خود گذاشتهام، به امید اینکه وقتی پیچی دیدم آن را باز کنم. حال موقع برخورد با پیچ میفهمم که آچاری که دارم به پیچ میخورد یانه. وقتی پیچ را ببینم شروع میکنم با دست و دندان آن را باز کردن؟ که بار اضافهای برای من بوده است. این با تمرین اتفاق میافتد و شاید سالها طول بکشد و من فقط یک بار به آچار مراجعه کنم و پیچ را باز کنم؛ ولی به مرور زمان اتفاق می افتد و مهندس هم میگویند عجله نکنید، اگر به چیزی نرسیدید مهم نیست، در ادامه خواهید رسید.
مصاحبهگر و طراح سوالات: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
تایپ و ویراستار: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر نصیبه (لژیون یکم)
تنظیم و ارسال: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گرگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
129