English Version
This Site Is Available In English

بزرگ‌ترين دشمن من جهل و ناآگاهی من است.

بزرگ‌ترين دشمن من جهل و ناآگاهی من است.

دیده‌بانان ستون‌های اصلی کنگره هستند و کنگره بر شانه‌های آنان استوار است؛ بنابراین همه ما به این عزیزان احترام می‌گذاریم.(بنیان‌کنگره۶۰)

باتوجه به هفته‌ دیده‌بان در خدمت دیده‌بان محترم مسافر مهدی در نمایندگی رضوی هستیم. در ادامه گفت‌و‌گویی صمیمانه با ایشان داشتیم که توجه شما را به آن جلب می‌کنیم.

مسافر مهدی با بیش از ۵ سال تخریب آنتی‌ایکس مصرفی ۴ گرم شیره خوراکی وارد کنگره شدند. به مدت ۱۸ ماه با متد DST و داروی اپیوم به راهنمایی مسافر محمد سفر کردند. در حال حاضر ۱۰ سال و ۶ ماه است که به لطف خدا و دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر مهدی در کنگره شنا است. 

شما به‌عنوان دیده‌بان موظف به نوشتن سی‌دی هستید، به نظر شما سی‌دی نوشتن چه اهمیتی برای یک رهجو چه در سفر اول و چه بعد از رهایی دارد؟

از نظر من مبحث نوشتن سی‌دی‌ها در کنگره از اهمیت خیلی بالایی برخوردار است؛ همان‌طور که خدمت شما عرض کردم ما دائماً در حال آموزش گرفتن هستیم و باید آموزش بگیریم تا بتوانیم مسائل و مشکلات‌ خود را در زندگی حل کنیم. همچنین به افرادی که در اصل از این بابت و به این دلیل به ما ملحق می‌شوند و در مسیر زندگی ما قرار می‌گیرند آموزش بدهیم. در نتیجه یکی از عناصر آموزش، استفاده از منابع آموزشی است. در کنگره۶۰ به‌روزترین، در دسترس‌ترین و ناب‌ترین منابع آموزشی که می‌تواند به صورت مستقیم و بدون واسطه و بدون تغییر، در دسترس من مهدی قرار بگیرد سی‌دی‌های آقای مهندس و استاد امین عزیز است که علی‌القاعده هیچ کس از این موضوع مستثنی نیست؛ چه من در جایگاه دیده‌بان، رهجوی سفر اول، رهجوی سفر دوم، مرزبان، ایجنت، راهنما این وظیفه را باید به بهترین شکل ممکن انجام بدهم و به لحاظ علم و آموزش هر آنچه که شنیده شود، درست است که آموزش و به خاطر سپاری دارد؛ منتها چیزی که هم شنیده و هم نوشته شود و هم روی آن تفکر شود، آموزشی است که تا مدت‌ها و شاید تا پایان در ذهن من بماند و بتوانم در مکان‌هایی آن را کاربردی کنم. آموزش گرفتن و منابع آموزشی برای انجام کارها دقیقاً مثل ابزار است. وقتی که من این ابزار را در دسترس و در جایی که مختص این ابزار در نظر گرفتم بگذارم؛ می‌توانم در مواقعی که لازم دارم به سرعت از آن استفاده کنم. منتها اگر که این ابزار را صرفاً در یک جعبه ابزار بگنجانم که داشته باشم خب در مواقعی که لازم دارم دسترسی به آن برای من سخت می‌شود. موضوع سی‌دی‌ها و آموزش‌ها و نوشتن همین است. زمانی که من یک سی‌دی را گوش می‌کنم؛ یک‌بار، دوبار، سه‌بار یا ده بار، صرفاً گوش می‌کنم هم‌زمان با گوش‌کردن، مسائلی به وجود می‌آید که حواس من را پرت می‌کند و مثل ابزاری است که من در جعبه ابزار ذهن خود گذاشته‌ام. منتها به صورت پراکنده گذاشته‌ام؛ ولی وقتی که می‌نویسم این ابزار را جای‌گذاری می‌کنم. به نسبت نیاز، ذهن من این‌ها را دسته بندی می‌کند و هر زمان که لازم باشد، آن را در دسترس من قرار می‌دهد. پس نوشتن سی‌دی‌ها به هر لحاظی چه به لحاظ بحث علم و آموزش، چه به لحاظ این که ما بتوانیم وظیفه، مقصد و هدف خود را که همان آموزش است درست اجرایی کنیم، برای من مسافر واجب است. عرض کردم که جایگاه مطرح نیست؛ این اتفاق باید بیفتد که من بتوانم در مسیر رشد قرار بگیرم.

اگر همسفر یا مسافری در ضلع جهان‌بینی آموزش لازم را فرا نگیرد، در روند سفر او چه اتفاقی می‌افتد؟

مبحث جهان‌بینی یکی از بزرگترین مباحثی است که من به عنوان مسافر یا همسفر با آن درگیر هستم. درمان اعتیاد از لحاظ جسمی فقط ۵ درصد کار من است. من برای این که بتوانم مسیرهای دیگر زندگی را به درستی انجام دهم آماده می‌شوم. اينجا دیگر بحث درمان اعتیاد مطرح نیست، اینجا فقط جهان‌بینی است که کار می‌کند؛ فقط میزان آگاهی من است که کار می‌کند. ما از خدا می‌خواهیم که ما را از جهل و ناآگاهی دور کند. من می‌دانماً که بزرگترین دشمن من جهل و ناآگاهی من است. من می‌دانم که بزرگترین ایراد من به عنوان یک مسافر این است که واقعاً نمی‌دانم که چه چیزی خوب یا بد است. کنگره و آموزش‌های آن فقط می‌خواهد به من یاد بدهد که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است که این کار با جهان‌بینی حاصل می‌شود. در نتیجه در مورد مسافر تکلیف روشن است؛ یک دوره بحث درمان جسمی باید طی شود و بعد جهان‌بینی ولی اگر واقعاً جهان‌بینی اهمیت نداشت، پس یک همسفر در کنگره۶۰ چه کاری داشت که انجام دهد و اصلاً چرا وقت خود را بگذارد و در جلسات شرکت کند. این به لحاظ این است که نکته اصلی و مهم برای ما جهان‌بینی است.

بعضی مسافران یا همسفران بعد از رهایی کنگره را رها می‌کنند و به دنبال زندگی خود می‌روند؛ به نظر شما این افراد ممکن است دوباره به تاریکی‌ها برگشت نمایند؟

ماندن در کنگره مثل خوردن یک غذای بسیار لذیذ است. زندگی کردن را اگر مثل غذا خوردن در نظر بگیریم؛ کسی که اعتیاد داشته و اعتیاد خود را درمان کرده است؛ زمانی که در کنگره قرار می‌گیرد و می‌ماند سعی می‌کند که آموزش‌های کنگره را دائماً دریافت کند؛ مثل این است که غذا درست پخته شده، از مواد اولیه مناسب تأمین شده و غذای لذیذ را می‌خورد. در نتیجه خطر ابتلا به مسمومیت و بیماری در اثر خوردن آن غذا در این فرد بسیار پایین است. به هر حال نیروهای تاریکی همیشه در حال فعالیت هستند. چه من در کنگره و در حال خدمت باشم، نیروی‌ تاریکی بیشتر روی من تمرکز می‌کند، چه بیرون از کنگره باشم و دنبال زندگی خود رفته باشم، نیروی‌‌ تاریکی تمرکز می‌کند؛ ولی ناخودآگاه دور بودن از فرهنگ، آموزش‌ها و جریان جامعه کنگره، من را تبدیل به آدم دیگری می‌کند؛ یعنی شما در نظر بگیرید من مهدی در یک زمان موازی، در مسیر کنگره حرکت کنم و در همان زمان موازی بعد از درمان خود در خارج از کنگره باشم. بعد از ۱۰ سال این دو نفر را وقتی که با یکدیگر مقایسه می‌کنیم، علی رغم این‌ که این فرد را یک نفر فرض کنیم؛ می‌بینیم که زمین تا آسمان از نظر پوشش، نگرش، گویش و رفتار با یکدیگر متفاوت هستند. به‌خاطر این‌ که ما در کنگره هیچ کاری هم که نکنیم، دائماً در معرض یک سری آموزش‌ها چه در جلسات عمومی و چه در لژیون‌ها قرار می‌گیریم؛ پس این خیلی می‌تواند در رشد شخصیت من مؤثر باشد. گذشته از این که این آموزش‌ها نابند. دقیقاً همان مثال که زدم، غذایی است که از مواد اولیه خوب درست شده، با بهترین دستورالعمل و اصول کاملاً پخته شده، به لحاظ بهداشتی روی آن نظارت شده است یا این‌که نه من غذا را دائماً در رستورانی بیرون از خانه خود یا جایی که به آن مطمئنم بخورم و ممکن است هر لحظه دچار بیماری شوم. در نتیجه تفاوت زیادی است بین فردی که در کنگره می‌ماند و فردی که می‌رود. منتها این که بگویم کسی که در کنگره می‌ماند صرف این که در کنگره بماند، خطری از بابت نیروهای تاریکی او را تهدید نمی‌کند، این هم نیست. ما هر قدر که در کنگره می‌مانیم، اگر بعد آموزش و جهان‌بینی خود را تقویت نکنیم، دائماً در معرض آسیب هستیم.

منِ همسفر یا مسافر چگونه می‌توانم آموزش‌های کنگره را به بهترین شکل در زندگی خود و اطرافیان کاربردی کنم؟

هر زمان که دانایی من به عنوان یک آموزش تبدیل به دانایی مؤثر شد و من توانستم آن‌ چه که آموزش می‌گیرم را در زندگی خود اجرا کنم، از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین، یعنی تأکید می‌کنم که به این معنا نباشد که اگر آموزش کنگره یک آموزش عمیق است، من بگویم که نه در مسائل کوچک زندگی من تأثیری ندارد نه! از کوچک‌ترین نکته تا بزرگ‌ترین نکته اگر من توانستم به عنوان یک مسافر یا همسفر مثلاً یاد بگیرم که به موقع بخوابم یا سی‌دی بنویسم، این‌ها به معنی کاربردی کردن آموزش است؛ پس خیلی موضوع پیچیده‌ای نیست. تبدیل دانایی به دانایی مؤثر مراحل دارد. قدم به قدم باید انجام دهیم. کوچک‌ها را تبدیل به بزرگ کنیم، بزرگ‌ها را تبدیل بزرگ‌تر کنیم و در نهایت ببینیم که می‌توانیم آموزش‌ها را در زندگی کاربردی کنیم.

اگر همسفر و مسافری با هم سفر خود را شروع کنند؛ ولی بنا به دلایلی مسافر سفر خود را نیمه رها کند؛ وظیفه همسفر در این مورد چیست؟

در مورد حضور مسافر و هسفر به طور همزمان در کنگره صحبت کردیم، اهمیت را چندین بار خود من مستقیم در جلسات گفتم. راجع به این‌که مسافر در طول مسیر درمان را رها کند و حالا ما مستقیماً در مورد همسفر تنها صحبت می‌کنیم و همسفر در این مسیر تنها بماند؛ وظیفه همسفر فقط ادامه مسیر است. برای این که ورود به داستان، اتفاق و جلسات کنگره فقط وسیله آن مسافر یا همسفر است. وقتی که ما وارد شدیم، وظیفه من طی کردن مسیر خودم است. من باید مسیر را طی کنم، از این فرصت برای رشد خود استفاده کنم. حالا چه وظیفه‌ای در قبال طرف مقابل داریم؟ وظیفه من این است که درست مسیر خود را بروم. تغییرات را در خود نهادینه کنم، تغییرات، آموزش‌ها و حرمت‌ها را به اجرا در بیاورم، طرف مقابل را قضاوت نکنم، به او اصرار نکنم و اجباری جهت حضور طرف مقابل ایجاد نکنم. اولاً که من وظیفه دارم که خود، برای خود درست شوم. دوماً اگر خود من واقعاً برای خود درست شدم، حس و تأثیر این‌که این حضور چه‌قدر می‌تواند تأثیرگذار باشد، به طرف مقابل انتقال پیدا می‌کند. قطعاً طرف مقابل اگر که خود به فکر خود باشد و اگر قرار باشد که عشق و محبت را اعلام یا ابراز کند، نسبت به همسفر و شاید مسافر، مسلما یک روز مجدداً به مسیر برمی‌گردد و مشکل خود را حل می‌کند. پس ما نه وظیفه اصرار داریم، نه وظیفه قضاوت داریم، نه وظیفه اجبار داریم. وظیفه‌ای که ما داریم این است که خود این مسیر را به بهترین شکل ممکن طی کنیم و از آن رد شویم.

با توجه به این‌که آقای مهندس همسفر را بال پرواز می‌دانند، به مسافرانی که اجازه ورود همسفر به کنگره را نمی‌دهند چه توصیه‌ای دارید؟

بابت این که مسافر به همسفر اجازه حضور در کنگره بدهد، من خیلی صحبت کردم. اعتقاد من این است که این فرصتی است که مسافر می‌تواند در اختیار همسفر خود بابت رشد قرار بدهد. این فرصت دو جنبه دارد: زمانی که من مسافر در ایام تخریب، این تخریب را مستقیم بر همسفر خود آوار می‌کنم و لطمات روحی، جسمی و احساسی به همسفر خود می‌زنم؛ اگر من مسیری را پیدا کردم که این مسیر، مسیر سبزی است و حال من را خوب می‌کند، من را با عشق، رهایی و حال خوب آشنا می‌کند، وظیفه دارم که این مسیر را برای همسفر خود باز کنم. اصلاً یک قسمتی از بازپرداخت بدهی من به خانواده این است که من بتوانم این مسیر را برای آن‌ها باز کنم؛ پس چیزی نیست که در آن ابهامی وجود داشته باشد. حالا یک زمان، من این مسیر را برای همسفر خود باز می‌کنم؛ اما بنا به هر دلیلی مثلاً بنا به اولویت‌های زندگی یا مسائل دیگر، خود فرد تصمیم می‌گیرد که این مسیر را در کنار دنبال کند یا این که اصلاً مسیر را دنبال نکند؛ ولی این که من به عنوان مسافر این مسیر را از همسفر خود بگیرم، این به نظر من شرط انصاف نیست. اتفاقاً باید این مسیر را در اختیار همسفر قرار بدهم. وقتی این کار را کردم، از چند بعد کمک می‌کند. بعد اول را خدمت شما گفتم. بعد دوم این است که وقتی همسفر کنار مسافر آموزش درست دریافت می‌کند، قطعاً مسیر سفر را راحت‌تر با هم طی می‌کنند. وقتی هم زبان، هم سخن و هم‌دل باشیم؛ این پازل کامل می‌شود؛ یعنی هم‌دلی و هم‌زبانی داریم و این مورد برای من مسافر و همسفر من زمانی ایجاد می‌شود که هر دو از یک چشمه آب بخوریم. آن چشمه کنگره۶۰ است؛ پس می‌تواند نتایج خوبی برای هر دو طرف داشته باشد.

طراحان سؤال: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون یک)، همسفر تکتم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم)، همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
مصاحبه کننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون چهارم)
تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رضوی مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .