جلسه پنجم از دوره پنجم لژیون سردار ویژه همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر با استادی راهنمای تازهواردین همسفر مرجان و نگهبانی پهلوان همسفر فاطمه و دبیری همسفر پروین با دستور جلسه «دیدهبان» در روز یکشنبه مورخ ۲۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
(1).jpeg)
سخنان استاد:
همه با کلمه دیدبان و جایگاه آن آشنایی داریم و میدانیم چه مسئولیتهایی دارند و در چه قسمتهایی خدمت میکنند؛ وظایف آنها قابلمقایسه با من راهنما نیست، زیرا آنان چندین شعبه را میچرخانند و زیر نظر دارند. آقای سلامی میگفتند: من از این استان که به استان دیگری میروم، همسرم برای سفر بعدی چمدان مرا آماده کرده و این کار چقدر گذشت، محبت و عشق میخواهد و همه این اعمال از سر عشق است، در این راه باید از خیلی مسائل و خواستههای شخصی بگذریم تا بتوانیم خالصانه خدمت کنیم؛ دیدبان وجودش از جنس عشقی بیریا است و محبت درونی آنها و حتی خانوادههایشان قابلبیان نیست، آقای سلامی در یکی دیگر از صحبتهایشان گفتند: شاید همسفرم در کنگره حضور نداشته باشد اما او پشت سنگر خیلی زیبا حمایت و خانواده را مدیریت میکند تا من به دیگران خدمت کنم؛ تکتک آنان برای رشد من یا برای اینکه تازهوارد سفری خوب داشته باشند و آموزش ببیند کمک میکنند.
همیشه به همسفران میگویم، وقتی آدم نامتعادلی را در خیابان میبینم میترسم یا در کوچه تاریک احساس ناامنی میکنم اما چطور در کنگره که روزی همه مسافران مصرفکننده بودهاند، هیچ استرس و اضطرابی نداریم؟ چه کسی اینجا را مدیریت میکند؟ چه قدرتی پشت این سیستم وجود دارد که میتوان با خیال راحت در اینجا نشست و حتی تصور کنیم خانه خود ما است؟ این هفته موقعیت خوبی برای قدردانی و در حقیقت بهترین زمان برای ابراز سپاسگزاری است؛ آقای مهندس چندین جشن وضع کردهاند که یکی از آنها، جشن دیدبان است و امروز در این مکان و در این هفته باید نهایت قدردانی خود را در قبال ازخودگذشتگی افرادی که هزاران کیلومتر طی میکنند تا به داد من برسند، نشان دهیم.
دیدهبانان بهخوبی در راستای رشد کنگره تلاش میکنند، در سایه این کوششها ستونهای زندگی من استوار است اما من در ازای این فداکاری چه میکنم؟ آیا اصلاً مرا میشناسند؟ خیر، حتی اگر مرا در خیابان ببیند نمیشناسند اما با پیمودن مسافتی زیاد به بوشهر یا سایر شهرها میروند فقط برای یکی مثل من تا ناظر بر عملکرد صحیح کنگره باشند. من نباید فراموش کنم دیروز کجا بودهام و گاهی برگردم به روزگاری که مثلاً مسافرم را بهزور از خواب بلند میکردم، نمیگویم زیاد به گذشته فکر کنیم اما گذشته را باید مثل یک آینه روبهروی خود گذاشت تا از آن درس بگیریم و جایگاهمان یادمان نرود و تغییرات را به خود گوشزد کنیم؛ اینکه امروز مسافر من خودش سر ساعت ۷ بیدار میشود برای چیست؟ اول خدا، دوم مهندس و این چهارده دیدبان که به بهترین نحو کل ساختار را مدیریت میکنند و بر تمام امور نظارت دارند.
امروز وظیفه مرجان در قبال قدمهای بیشمار و بیمنت دیدهبانان این است که حداقل گامی کوچک بردارم و تقدیر و تشکر خود را بجا آورم، عمل قدردانی و سپاسگزاری یکی از درسهای باارزش زندگی است. چند وقت پیش به مناسبت روز معلم میخواستم هدیهای برای معلم دخترم تهیه کنم که دخترم گفت، نیازی نیست و کسی هدیه نداده چون معلم بداخلاقی است ولی من رفتم و گل و پاکت گرفتم؛ دخترم تعجب کرد؛ گفتم معلمت هرروز صبح ساعت ۶ صبح از خواب خود، بودن در کنار فرزندانش، وقت خود و خیلی چیزهای دیگر میگذرد و به مدرسه میآید تا به شما آموزش دهد وظیفه ما این است که سپاسگزاری کنیم و من این درس را به فرزندم آموختم تا هرگز در مقابل زحمات دیگران ناسپاس نباشد.
در کنگره اولازهمه قدردان جناب آقای مهندس هستیم، ایشان به دیدهبانان نگاه ویژهای دارند چون واقعاً ستون کنگره هستند و بر همه امور مانند عقاب نظارت دارند. جناب مهندس نمیتوانند بهتنهایی به همه شعب بروند و تمام اینها خلاصهشدهاند در ۱۴ نفر، در کل کشور شعبههای متعددی وجود دارد و چقدر بار مسئولیت سنگین است پس چگونه باید تقدیر و تشکر کنم؟ کسی که به هر شیوهای در کنگره خدمت میکند یعنی جهانبینی را خوب فهمیده و آموزشها را عملی کرده و برای من خدمت میکند، حالا از مرزبانی که ساعت یک و نیم ظهر به اینجا میآید گرفته تا ایجنت و راهنمایانی که باوجود هزار گرفتاری میخواهند با انرژی خوب بیایند و در لژیون بنشینند تا حال من خوب شود، لذا باید از همه اینها قدردانی کنیم و همه دستبهدست هم بدهیم تا بتوانیم این شعبه را که تا اینجا رساندهایم ادامه بدهیم و جا نزنیم و آرزوی مهندس را برآورده کنیم.
بهراستی اگر جهانبینی را خوب فراگرفته باشم میدانم که چطور حسابگرانه یا عاقلانه حرکت کنم؟ چگونه تقدیر و تشکر کنم؟ جا دارد اینجا از پهلوان همسفر فاطمه تشکر کنیم، بابت این کولرها که محیط شعبه واقعاً خنک شد؛ حدود یک سال است که در شعبه جدید هستیم اما باوجود گرما به فکر من نرسید که آنجا پرده بزنم چون هنوز دغدغههای دیگری در زندگی دارم؛ بااینکه اینهمه مدت در کنگره حضور دارم یک سری نواقص را میبینم ولی منتظرم ببینم دیگران چه میکنند درصورتیکه اینجا یاد میگیرم اول به خود رجوع کنم ببینم من چه کردهام؟ ولی هنوز من همسفر به نقطهای که باید نرسیدهام بهجایی که بدون چشم دوختن به حمایت دیگران، برای خودم کاری کنم مثلاً مدتها بود به میکروفن نیاز بود اما تهیه نمیکردیم و این یعنی توقع و انتظار از دیگران و بیرون که یکی بیاید و به ما کمک کند؛ چرا؟ چون هنوز جهانبینی را خوب نیاموختهایم.
جهانبینی زمانی اتفاق میافتد که نگرش من تغییر کند و قدر آموزشها را بدانم و آنوقت دیگر کاری به کسی ندارم و نمیگویم چرا ایجنت یا مرزبانان فکری برای میکروفن یا گرما نمیکنند، چون این تفکر یعنی من هنوز درگیر زندگی خودم هستم و قدر اینجا را نفهمیدهام، چطور وقتی جشن عروسی داریم از سه ماه قبل به فکر لباس هستم خودم را میگویم یا از بهمنماه فکر خرید عید هستم اما نگاه نمیکنم کجا به آرامش رسیدهام، با حال خراب به کجا پناه بردم و مفت و مجانی آموزش میگیرم، وقتی به عقب برنمیگردم یعنی هنوز آموزشها را روی خود کاربردی نکردهام، فقط حرف میزنم تا زمانی هم که حرف بزنم فایدهای ندارد بلکه باید عملی کنم قرار نیست همه نشانی در بینشانی یا پهلوان و سردار باشند؛ وقتی سبد میچرخد من خودم هستم و وجدانم و اگر ده تومان انداختم، پیش خودم فکر کنم آیا نمیتوانستم بیست تومان بدهم؟ اینها میشود پسانداز برای شعبه و غله در انبار، دانهدانه زیاد میشود، هیچوقت نباید بخواهیم یکدفعه همهچیز را به دست بیاوریم.
همه دوست دارند پهلوان شوند ولی باید با قدمهای کوچک شروع کرد نمیتوان از پله اول به صد رفت؛ من قسمتی از سیدی جدید استاد امین را گوش کردم که میگفتند: هر چیزی با سختی و رنج شروع میشود و رنج مادر شادیها است، پس باید سختی بکشم، سردار شوم، دنور شوم، تعهد گلریزان را پرداخت کنم تا به بالا برسم؛ برای گلریزان آینده باید از حالا پسانداز کنم تا روز جشن مقداری هم به آن اضافه و پرداخت کنم. بعضیها میگویند من درآمد ندارم ولی میتوان از نیازهای غیرضروری کاست تا ذرهای گذشت کنیم، به زمین کمک کنیم، به سبد کمک کنیم و وقتی از خواستههای خود بگذریم حالمان خوش میشود، وقتی از چیزی که دوست داری میگذری لذت میبری، اینها همه آموزش است و تشکر و قدردانی از آقای مهندس، دیدبانان، راهنما، مرزبان، ایجنت و همه اعضایی که به من خدمت میکنند بر من واجب است.

ویرایش و ارسال: همسفر رها دبیر سایت
عکس: همسفر زهرا مرزبان خبری
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
18