جلسه یازدهم از دور یازدهم کارگاههای آموزشی عمومی نمایندگی ایران کنگره ۶۰ با استادی راهنما مسافر حمید، نگهبانی مسافر سیاوش و دبیری مسافر بختیار با دستور جلسه (جهانبینی ۱ و ۲) پنجشنبه 18اردیبهشت۱۴۰۴ آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر.
خدا را شکر میکنم که این توفیق نصیبم شد تا در نمایندگی ایران در خدمت شما عزیزان باشم. این موضوع باعث افتخار من است.
دستور جلسه امروز «جهانبینی» است؛ یکی از مهمترین دستور جلسات در کنگره ۶۰.
زندگی همچون نمایشنامهای است که ما انسانها برای ایفای نقش در آن دعوت شدهایم و با پذیرش این دعوت، وارد این بازی شدهایم؛ بازیای که هدف از آن، تجربه، یادگیری، لذت بردن و بهرهبرداری از فعالیتهای مختلف زندگی است. اما برای اینکه بتوانیم این بازی را بهدرستی انجام دهیم و از آن لذت ببریم، باید قواعد و قوانین زندگی کردن را بیاموزیم.
این دستور جلسه به ما میآموزد که وقتی وارد کاری میشویم، باید مسیر آن را با شناخت طی کنیم و در نهایت با نگاه درست از آن خارج شویم. نوع نگاه ما به فعالیتها بسیار مهم است؛ زیرا همین نگاه میتواند مسیر و نتیجهی یک فعالیت را بهکلی تغییر دهد. اگر به کاری، مسئولیتی یا حتی درمان خود با دید مثبت و درست نگاه کنیم، خروجی متفاوت و مثبتی خواهیم گرفت.
نگاه من به کار، به درمان، به نشستن در جلسه، به دارو، به روش DST، به خانوادهام، به امروز و به هر لحظهای از زندگیام، همه و همه بر نتیجه نهایی تأثیرگذار است. اگر خواهان لذت بردن از زندگی هستم، باید نوع نگاه خود را اصلاح کنم.
برای داشتن نگاه درست، ابزارهای من باید سالم و کارآمد باشند؛ یعنی جسم من باید در شرایط خوبی باشد تا احساساتم به درستی عمل کنند. چشم باید ببیند و خوب ببیند، گوش باید بشنود و درست بشنود، و احساساتم باید سالم عمل کنند. اینها ابزارهای من برای درک درست از جهان هستند.
در کنگره یاد گرفتهایم که پس از دریافت حس، آن حس وارد قلعه عقل میشود و در آنجا مورد بررسی قرار میگیرد. عقل است که تشخیص میدهد آن حس درست است یا نادرست. البته، برای اینکه عقل بتواند درست قضاوت کند، نیاز به دانایی دارد.
استاد امین و مهندس دژاکام همواره تأکید دارند: "دانایی خود را بالا ببرید." یعنی آگاهتر شوید و با معرفت بیشتری به مسائل نگاه کنید. هرچه آگاهی من نسبت به مسائل بالاتر باشد، عملکردم بهتر خواهد بود.
برای مثال، اگر راهنما به من شبهسقوط بدهد، و من آگاه باشم که این کار برای ساختن فیزیولوژی من است، با رغبت و آگاهی آن را میپذیرم. وقتی به روش DST آگاه باشم، حتی کاهش پلهها برایم نگرانکننده نخواهد بود، چون میدانم در مسیر درمان قرار دارم. این دانایی کمک میکند که کارها را کامل و درست انجام دهم و خروجی خوبی بگیرم.
من آمدهام تا از این زندگی لذت ببرم. برای این منظور باید از تمام ابزارهایم برای زیستن در لحظه استفاده کنم. زندگی بهنظر من یعنی همین. اگر خواهان آرامش هستیم، باید نوع نگاهمان به زندگی زیبا و مثبت باشد.
اگر یک سفر اولی قوانین سفر را یاد بگیرد، قطعاً به رهایی خواهد رسید.
بخش دوم: آزاد مردی مسافر"نورالله"
این تولدها برای همه ما درسهایی در خود دارند؛ چه برای تازهواردها و چه برای ما که مدتی است در این مسیر هستیم یادآور میشود که روزی ما هم در جایگاه تازهواردان بودیم. آقای نورالله تخریبهای زیادی داشتند. البته همه ما با تخریبهایی به کنگره آمدهایم، اما ایشان با ناامیدی، حسهای منفی، منیت و غرور زیادی وارد کنگره شدند.
این صفات در بسیاری از مصرفکنندگان مواد دیده میشود؛ اما ویژگی مثبت آقای نورالله این بود که کنگره را با جان و دل دوست داشتند و به خدمت عشق میورزیدند. تنها اشکالشان این بود که همیشه میخواستند زودتر از موعد به نتیجه برسند. هنوز هم ممکن است درگیر این موضوع باشند.
من همیشه به ایشان میگفتم: "رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود."
صبور باش! جایگاهها در زمان مناسب به سمت تو خواهند آمد. اگر عجله کنی، نهتنها حال خودت بد میشود، بلکه حال دیگران را نیز خراب میکنی. این را به خودم هم میگویم: باید صبور باشم تا آن جایگاهها به وقتش سراغم بیایند. با رشد دانایی و اصلاح نگاه قطعاً این اتفاق خواهد افتاد.
به ایشان تبریک میگویم. ایشان با حضور فعال خود در کنگره، راهنمای تازهواردین شدند، در شعبه تاکستان خدمت کردند، عضو لژیون جونز بودند و حالا خودشان راهنمای جونز هستند. راهنمای DST نیز شدهاند و اگر در تقدیرشان باشد، همچنان در مسیر خدمت خواهند بود.
به خانواده محترم ایشان تبریک میگویم، به همسرشان که خود نیز راهنما هستند. اگر امروز نورالله جشن آزادمردی دارد، این را مدیون همسفرش است. قدر یکدیگر را بدانید. به دختر و پسرشان نیز تبریک میگویم، به راهنمای همسفرشان، به گروه مرزبانی، به ایجنت محترم آقا بهرام، و راهنمای ویلیام ایشان، آقا عطا. و در رأس، به آقای مهندس، آقا کوروش و آقای رضا ترابخانی تبریک میگویم.

سخنان راهنما مسافر نورالله:
سلام دوستان نورالله هستم یک مسافر.
تمام خاطراتی که در ذهنم نقش بسته بود، به دوران بعد از مصرف مواد مخدر برمیگشت. پس از آن، به کنگره ۶۰، نمایندگی کاسپین آمدم و درمان خود را با حضور در لژیون آغاز کردم. در ابتدا بدون استفاده از حس، راهنمای خود را انتخاب کرده بودم و صرفاً با دیدن دوستان و همکاران وارد لژیون شدم.
در سفر اول، سه ماه پس از آغاز، آنتی ایکسی که مصرف میکردم را دوباره مصرف کردم و به همین دلیل سفرم خراب شد. این تجربه باعث شد که دوباره و اینبار با استفاده از حس درونیام راهنمایم را انتخاب کنم. پیش راهنمای عزیزم، حمید آقامحبی رفتم و گفتم: «من شما را انتخاب کردهام.» اما ایشان فرمودند: لژیون من بسته است و شما هنوز مصرف مواد دارید.
در آن زمان، من با حال خرابی برگشته بودم؛ ۱۸ گرم تریاک همراه با مقدار زیادی قرص مصرف میکردم. با این حال، دوباره به شعبه آمدم و وارد لژیون شدم. راهنمایم به من کمک کردند تا مصرف شربت که بیش از حد شده بود، طی چهار ماه به میزان لازم برسد. از ایشان بابت تمام تلاشهایی که برای رسیدن من به حال خوش انجام دادند، صمیمانه سپاسگزارم.
همچنین از راهنمای همسفرم که به همسرم در این مسیر کمک کردند نیز تشکر میکنم. هر بار که به حرفهای راهنمایم گوش ندادم، تجربهای تلخ نصیبم شد و به قعر تاریکی سقوط کردم. اما کمکم با کار کردن روی جهانبینی خودم، مسیر روشنایی را یافتم. چون در سفر اول باید قوانین جهانبینی را بیاموزی تا بتوانی آنها را در سفر دوم اجرا کنی.
استاد امین نیز میفرمایند: پلهپله و کمکم آرامش پدیدار میشود. من این آرامش نسبی را با آوردن همسفرم به کنگره ۶۰ و همراهی همیشگی ایشان تجربه کردم و موفق شدم شال نارنجی را با دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کنم. این موضوع باعث شد که در کنگره بمانم و حال من هر روز بهتر از روز قبل شود.
از همسفرم که در تمام مراحل زندگی همراه و پشتیبان من بود، نهایت سپاس و قدردانی را دارم. در سیدی «حلقههای آفرینش»، آقای مهندس میفرمایند: مسافر خوب با همراهی همسفر خوب به رهایی میرسد.
سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.

سخنان راهنما همسفر فاطمه
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر.
بسیار خوشحالم که امروز، در روز تولد، در نمایندگی ایران حضور دارم و این لحظه زیبا را تجربه میکنم. این تولد را صمیمانه تبریک میگویم:
به بنیانگذار محترم کنگره ۶۰، جناب آقای مهندس حسین دژاکام، به راهنمای گرانقدرم، خانم پروانه عزیز که جایشان امروز در جمع ما خالی است، به آقای حمید محبی، به آقای نورالله و به خانم سهیلا و دو فرزند ارزشمندشان.
انشاءالله این تولد برای ایشان مبارک، میمون، و سرشار از خیر و برکت باشد.
همچنین به خانم ایران، مادر نمایندگی خداقوت عرض میکنم، و از مرزبانان، ایجنتها و همه کسانی که در شکلگیری این رهایی نقش داشتهاند، صمیمانه سپاسگزارم.
اگر بخواهم کمی در مورد دستور جلسه صحبت کنم، باید بگویم جهانبینی در واقع فرصتی است که به هر کدام از ما داده میشود تا خودِ واقعیمان را بشناسیم و ناظر نمایشنامه زندگیمان باشیم.
در جهانبینی، تنها ابزاری که میتواند به انسان کمک کند، تبدیل دانایی به دانایی مؤثر است. اینکه من صرفاً بدانم افکار سالم، بخشش، مدارا و سلامتی چه مفاهیمی دارند، کافی نیست؛ بلکه باید آنها را در عمل پیاده کنم. زمانیکه دانایی تبدیل به عمل میشود، آنجاست که ارزش پیدا میکند. در این فکر بودم که تولد پنجسال رهایی چه معنایی دارد؟ از نظر من، تولد پنجسالگی یک یومالفصل است؛ همانطور که مهندس در سیدی سختیها از حلقه سوم آفرینش صحبت میکنند؛ جایی که انسان از جوانی عبور کرده و وارد مرحلهای از رشد، پختگی، و بلوغ میشود. برای همه ما که در کنگره حضور داریم، تولد پنجسالگی بهنوعی همان یومالفصل است؛ نقطهای مهم از گذار و رشد و ابزار این گذر نیز همان جهانبینی و دانایی مؤثر است.
خانم سهیلا نیز از جمله افرادی بودند که وقتی وارد کنگره شدند، پر از ترس، ناامیدی، و منیت بودند. اما ویژگی بسیار ارزشمندی که داشتند این بود که ناظر خودشان شدند. نشستند و افکار، منش و رفتار خود را به تماشا گذاشتند. زمانیکه معرفت و دانایی را جذب کردند، شروع به عمل بر اساس آن دانایی نمودند؛ تلاش کردند، اصلاح کردند، ساختند و امروز با شالی بر دوش، در جایگاه راهنمایی در کنگره نشستهاند. قطعاً از گذرگاههای سخت زیادی عبور کردهاند؛ با خواستهای قوی، با مدارا و گذشت.
به آقای نورالله نیز تبریک میگویم بهخاطر داشتن چنین همسفری که با همراهی، گذشت و ایثار، زمینه این تولد و رهایی را فراهم کردند.
این تولد و رهایی بسیار ارزشمند است؛ حاصل سالها تلاش، صبوری و عشق در مسیر درمان. به خودشان و خانواده گرامیشان تبریک عرض میکنم. همچنین لژیون آقای نورالله را نیز تبریک میگویم. این خبر، بسیار خوشحالکننده بود. امیدوارم در ادامه مسیرشان موفق و پایدار باشند.

سخنان راهنما همسفر سهیلا
سلام دوستان سهیلا هستم یک همسفر.
پیش از آنکه مشارکتم را آغاز کنم، از خدای مهربانم سپاسگزارم که اجازه ورودم به کنگره صادر شد. واقعاً نمیدانم اگر کنگره نبود، امروز در چه وضعیتی قرار داشتم. همانطور که خانم فاطمه عزیز در صحبتهایشان فرمودند، شبی نبود که اشک نریخته باشم، شبی نبود که بالشتم از گریه خیس نباشد. امروز بسیار خوشحالم که با کنگره آشنا شدم و رحمت الهی شامل حال من شد.
حال خوب امروز خودم را مدیون خانم پروانه عزیز، خانم فاطمه مهربان، آقای حمید محبی بزرگوار، و آموزشهای ناب جناب مهندس دژاکام هستم؛ آموزشهایی که بینظیر و نجاتبخشاند. زمانیکه توانستم این آموزشها را واقعاً درک کنم، سرم را پایین انداختم و شروع به کاربردی کردن آنها در زندگیام نمودم. فهمیدم هیچچیز در زندگی من اتفاقی نیست؛ نه آنکه به من ظلم کرده، نه آنکه دست یاری بهسویم دراز کرده. همه چیز هدفمند بوده است. امروز واقعاً احساس میکنم که پاداش زحماتم را دریافت کردهام.
آقای بهرام عزیز، انشاءالله دلت همیشه شاد باشد، زیرا امروز دل ما را شاد کردی. پیش از تولد، به مسافرم گفتم: «احساس میکنم کادوی تولدت را از آقای بهرام خواهی گرفت» و همینطور هم شد؛ آقای بهرام اجازه تشکیل لژیون را صادر کردند.
من امروز بیشتر از اینکه برای آزادمردی آقا نورالله خوشحال باشم، از تشکیل لژیون ایشان خوشحالم؛ زیرا میدانم چقدر خدمت در کنگره را دوست دارد و برایش ارزش قائل است. یکی از ویژگیهای بسیار مثبت آقا نورالله، نقطه پذیرش بسیار بالای اوست.
یکی از دلایلی که ۳۴ سال در کنار او ماندهام، این بوده که همیشه اشتباهاتش را پذیرفته و میگفت: میدانم ایراد دارم، کار دارم، تحمل کن؛ وقتهایی که حالم بد است، دوام بیاور. میخواهم از جهالتهای گذشتهام نیز بگویم. روزی که وارد لژیون خانم پروانه شدم، ایشان فرمودند: مسافرت را رها کن. با قاطعیت گفتم: بله، خودم هم به این نتیجه رسیدهام که ابتدا بچهها را بزرگ کنم و سامان بدهم، بعد مسافرم را رها کنم. همه لژیون به حرفم خندیدند و آنجا بود که مفهوم رهایی در کنگره را برایم توضیح دادند. از همان لحظه انگشت اشاره را از روی دیگران برداشتم و به سمت خودم گرفتم و تمرکز را گذاشتم بر آموزش دیدن و تغییر خودم.
بعد از مدتی که از رهاییمان گذشت و وارد سفر دوم و لژیون خانم فاطمه شدم، گفتم: حالا که وارد سفر دوم شدیم، پس کی مسافرم تغییر میکند؟ ایشان فرمودند: مسافرت را با گذشتهاش مقایسه کن، ببین چه تغییراتی کرده است.
وقتی با دقت نگاه کردم، دیدم روزی بوده که من هر شب به خاطر بوی سیگارش گریه میکردم، بین ما فاصله زیادی افتاده بود. اما امروز رفتارهای مثبتی در او ایجاد شده. همین باعث شد که انگیزه بگیرم و محبتهایی را که به او کرده بودم، حالا به سمت خودم برگردانم.
امروز بهخاطر این مسیر و حال خوب، هزاران بار خدا را شکر میکنم و این پیام را برای سفر اولیها دارم: پنج سال رهایی گرفتن واقعاً سخت است. باید از عقبههای سنگین عبور کرد، باید با افکار، منیتها و ناامیدیها جنگید. و تنها کسی از این میدان سربلند بیرون میآید که به راهنمای خود ایمان داشته باشد و دل به آموزشهای کنگره بسپارد. اگر حال خوبی ندارید، شک نکنید که آموزشها را روی خودتان کاربردی نکردهاید. بهمحض اینکه آموزشها در زندگیتان اجرا شود، خواهید دید که چقدر مشکلات کمرنگ میشوند و چقدر زیستن در کنار یکدیگر ممکن و شیرین خواهد بود.امیدوارم همه شما به رهایی برسید و حال خوش را تجربه کنید.
رهایی مسافران لژیون یکم و ویلیام

رهایی مسافرلژیون هفتم

رهایی مسافرلژیون نهم

رهایی مسافرلژیون دوازدهم









مرزبان کشیک: مسافر شمس الدین
تایپ، عکس وویراستاری: مسافر ولی لژیون هفتم، مسافر بختیار لژیون دوازدهم
ارسال: مسافر محمد لژیون یکم
نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
275