دوازدهمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی ارم، با استادی راهنمای محترم مسافر منوچهر، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر احد، با دستور جلسه جهان بینی 1 و 2 در روز پنجشنبه 18 اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان منوچهر هستم یک مسافر.
از نگهبان جلسه سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم. خدا را شکر میکنم که بار دیگر فرصت شد تا در کنار شما عزیزان باشم و آموزش بگیرم و آن را در زندگی شخصی خودم کاربردی کنم تا به حالِ خوب برسم. امروز دستور جلسه ما دو بخش دارد: جهانبینی ۱ و ۲ و بخش دوم تولد یک سال رهایی آقا فرهاد عزیزاست.
دستور جلسه جهانبینی بسیار مهم است؛ از دستور جلسههایی است که آموزشهای زیادی در آن وجود دارد و یک بعد از زندگی ما را تشکیل میدهد. من در مشارکتهایم میگویم که جهانبینی چقدر در روی خودم و مسائل زندگیام، تاثیر داشته و اینکه چقدر قوانین بازی را بلدم. برای اینکه بتوانیم یک بازی خوب انجام دهیم و از آن لذت ببریم، باید قوانین آن بازی را بلد باشیم. کسی که قوانین بازی را خوب بلد نباشد، وارد بازی میشود و بازی را به هم میزند، خودش لذت نمیبرد و بازی دیگران را هم خراب میکند و باعث حالخرابی خودش و دیگران میشود. در این جهان هستی و درون ما، آسایش و آرامش درونی ما یک بعدش جهانبینی است. در درمان اعتیاد هم جسم روان و جهانبینی اهمیت دارد؛ یعنی ما هر سه مورد را با مشکل داشتیم و متاسفانه به اعتیاد روی آوردیم باید درمانش بکنیم. جهانبینی، راه و رسم درست زندگی کردن را به من و خانوادهام یاد داد. یکی از دوستان میگفت هفت هشت سال پیش یا الان بهتر است؟ وقتی درون انسان تغییر میکند و شناختش بیشتر میشود و از درون به آرامش میرسد و از درون رشد میکند، باعث میشود که خانوادهاش هم حالش خوب باشد و زندگی الان من اصلاً قابل مقایسه با زندگی هفت هشت سال پیش نیست؛ به خاطر آموزشهایی که دیدیم.
جهانبینی ۱ و ۲ که استاد امین به نحو احسن به نگارش درآوردند. مثالهایی که در مورد شهر درونی ماست بیان شده است و این خواستههای معقول و نامعقول ما از کجا میآید و چگونه است که خواستههای ما بعضیها معقول است و بعضیها نامعقول است. ۳۸ هزار میلیارد سلول که هر کدام یک شهروند حساب میشوند، هر کدام یک خواستهای دارند و خود من برای ۳۸ هزار میلیارد سلول یا شهروند رهبری میکنم و من خواستههای آنها را اجابت میکنم.
جهانبینی میگوید هر چقدر دانایی رشد داشته باشد و من بدانم و دانایی من به دانایی مؤثر هم تبدیل شود و به آن عمل کنم، هر چقدر نزدیکتر باشم میتوانم خواستههای معقول را از خواستههای نامعقول تشخیص دهم و یا با مثلث جهالت میآید که چه چیزی تفکر من را خراب میکند؟ ترس نمیگذارد من تفکر خوبی داشته باشم. فکر کردن با تفکر خیلی فرق میکند. ترس اضطراب میآورد و نمیگذارد تفکر خوبی داشته باشم. تمام تلاش ما این است که در لژیونمان جهانبینی را داشته باشیم. امیدوارم که در کنگره از جهانبینی آموزش بگیریم و در کارهایمان اجرایی کنیم.

و اما تولد آقا فرهاد عزیز:
یادم میآید که فرهاد با تخریب خیلی بالایی وارد کنگره شد. من آدمی به اندازه فرهاد ندیدم که تخریبش بالا باشد. خودش بسیار آدم باخدا و مهربانی است، آدم خوبی است ولی متاسفانه درگیر اعتیاد بود. تمام فرمانروای وجودش دست مواد مخدر بود. هرچه مواد مخدر میگفت آن را انجام میداد. زندگی آشفتهای داشت، درآمد کم، مشکلات خانوادگی زیاد ولی همت بالا. وقتی که وارد کنگره شد فهمید که کجا آمده و گوش به فرمان شد. به هرچی گفتیم به جز چشم چیزی نگفت و حال خوب را روز رهاییاش دید و حال زندگیاش و خانوادهاش خیلی بهتر شده است و امیدوارم یک روزی شال راهنمایی را بر گردن آقا فرهاد ببینم. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید بسیار سپاسگزارم.
.jpg)
سلام دوستان فرهاد هستم یک مسافر.
از صمیم قلب از همه شما عزیزانی که با حضور گرمتان جشن ما را زیبا و نورانی کردید، سپاسگزارم.
روزی با حالی خراب و تخریبی زیاد وارد کنگره شدم. سالها در تاریکی اعتیاد غرق بودم و هرچه جلوتر میرفتم، بیشتر در باتلاق فرو میرفتم. آنقدر اوضاع بد بود که از خانوادهام دور افتاده بودم؛ ۱۰ سال پدرم را ندیده بودم، و برادرانم دیگر از من ناامید شده بودند و نمیتوانستند کاری برایم انجام دهند.
تنها نور امیدی که در دل داشتم، این بود که در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بودم و همیشه به مجالس مذهبی و مکانهای عرفانی علاقهمند بودم. همین علاقهی کوچک باعث شد خداوند مسیر را برای ورود من به کنگره هموار کند؛ جایی مقدس و امن، که با حضور خدمتگزاران دلسوز، بهویژه راهنمای مهربانم آقای منوچهر، توانستم از اعماق اعتیاد بیرون بیایم و درمان شوم.
راهنمایی که در سختیها همراهم بود، در شادیهایم با من خندید و در غصههایم اشک ریخت. ایشان در تمام این مسیر پر فراز و نشیب، دستم را گرفت و نجاتم داد.
از صمیم قلب از ایشان سپاسگزاری میکنم، دستشان را میبوسم و تا پایان عمر، مدیون محبتهای ایشان خواهم بود.
از ایجنت محترم، راهنماهای بزرگوار شعبه، مرزبانان عزیز و تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ تشکر میکنم.
از دوستان عزیز لژیونیام که در این جشن سنگ تمام گذاشتند، صمیمانه قدردانی میکنم و امیدوارم روزی بتوانم در جشنها و شادیهایشان جبران کنم. از همسفر عزیزم نیز با تمام وجود سپاسگزارم؛ کسی که در این مسیر عاشقانه کنارم بود و سختیهای فراوانی را تحمل کرد. همچنین از دختر نازنینم، همسفر کوچکم، نیز تشکر میکنم.
در پایان، از جناب مهندس دژاکام و خانوادهی گرامیشان بینهایت سپاسگزارم. با اندیشه و تفکری الهی، بستری را فراهم کردند تا امثال من بتوانیم نجات پیدا کنیم و دوباره طعم سلامتی و زندگی وحیات را بچشیم. آرزو میکنم همه مصرف کنندگان اذن ورود به کنگره داده شود و به رهایی برسندانشالله.
سپاسگذارم که به صحبتهای من توجه کردید.

سلام دوستان بهار هستم یک همسفر
من هم در راس این روز عزیز را، به جناب آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تبریک میگویم و همچنین به آقای منوچهر تبریک میگویم و به احترام ایشان میایستم. انشاالله که برکت برای طول عمرشان باشد. نمیخواهم زیاد صحبت کنم ممنون از شما که در جشن تولد آقا فرهاد شرکت کردید. انشاالله که این روز خوب نصیب تکتک شما شود. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.

عکس : مرزبان خبری
تایپ و بارگزاری : مسافر باقر
ویراستاری : مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
263